بنیانگذار مدارس ابتدایی جنوب خراسان دار فانی را وداع گفت
سید محمد موسوی بنیانگذار مدارس ابتدایی روستاهای جنوب خراسان بامداد پنجشنبه هفتم آذرماه 1398 دارفانی را وداع گفت. وی از نسل پسری «آیتالله العظمی سید ابوطالب حسینی قهستانی(طاب ثراه)» (مشهور به مجتهد قاینی 1230-1293 ه.ق.) از مراجع عالیقدر شیعه و نوۀ پسری «آیتالله العظمی سید ابوتراب حسینی قهستانی (طاب ثراه)» متخلص به «انوار» بود.
مرحوم سیدمحمد موسوی
زندگینامه
«سیدمحمد موسوی» در سال 1304خورشیدی در قاین زاده شد، پدرش آقاسیدجواد حسینی قهستانی و مادرش بیبی کوکب موسوی بودند. در سن چهار سالگی پدر خود جناب «آقاسیدجواد حسینی قهستانی» را از داست داد، علت مرگ پدر عارضۀ مغزی اعلام گردید، می گویند هنگام مراجعت از مشهد در سردر دروازۀ قاین متعاقب سردرد شدید، از اسب به زمین می افتد و وی را به بیمارستان مغز امریکایی در مشهد منتقل می کنند و همانجا به رحمت حق می رود. پس از وقوع این ضایعۀ دردناک قیمومیت وی را به عمویش «سیدمحمدرضا مجتهدزاده» میسپارند و وی به نام مجتهدزاده به نام خود و به نام موسوی برای وی شناسنامه میگیرد. سیدمحمد با تحصیل در مدارس به سبک فرانسوی تصدیق شش میگیرد و پس از طی تحصیلات تکمیلی آنزمان برای گذراندن دوران خدمت نظام وظیفه رهسپار مشهد می شود.
مرحوم سیدمحمد موسوی - سال 1323
مرحوم سیدمحمدرضا مجتهدزاده
در طول دوران خدمت نویسنده هنگ می شود و پس از پایان خدمت نظام وظیفه در ادارۀ آموزش و پرورش به عنوان معلم دوران ابتدایی استخدام می گردد. در تعاقب برگزیدن این شغل به مناطق محروم و روستاهای خطۀ جنوب خراسان رهسپار می شود و بیش از دو دهه به تاسیس و راه اندازی مدارس ابتدایی در روستاهایی نظیر استاد، رضو، خرواج، خسروی، کاخک، بجستان و ... اهتمام می ورزد، وی که طبع شعری نیز از اجدادش به یادگار داشته است دربارۀ این مجاهدت شریف اینگونه سروده است:
موسوی را بین که در ویرانه ها ماوا گزید/ از تجمل دور شد، رنج و سختی را خرید
کوله بار او ز اخلاق نکو، سرشار بود/ از دعای خیر کودکها بسی پربار بود
باز می گویم خدا، آبرویم پیش تو یک جو بس است/ احتیاجم رفع کردی این جواب ناکس است
فاش می گویم خدا گنجم بگیر و ذره ای پندار ده/ در بیابان ملک و تخت از دامن کهسار ده
نسب و شجرۀ خانوادگی
آنچه در مورد نسب مرحوم مغفور سیدمحمد موسوی از میان نسخ و بحار الانساب برمی آید چنین است: وی سیدمحمد، فرزند آقاسیدجواد، فرزند سیدابوتراب(متخلص به انوار)، فرزند سیدابوطالب (مجتهد قاینی)، فرزند سیدابوتراب، فرزند سیدقریش، فرزند سیدابیطالب، فرزند سیدیونس حسینی قهستانی است.
اجداد و خویشان
«مجتهد قاینی» مشهور به «مجتهد شهید» جد بزرگ مرحوم «سیدمحمد موسوی» است. «مجتهدقاینی» به جز پسرش «سیدابوتراب»، دارای شش دختر بودهاست، که اغلب نوههای وی از طریق دخترها است. سه دختر از آنها مادرشان اهل قاین بوده و سه دختر دیگر، از مادری دیگری که مجتهدقاینی از بیرجند گرفته بود، و گویا دخترفردی به نام «سپهر» از اعیان دربار علم بودهاست. املاک زیادی از ناحیه این خانم و پدرش به سید ابوطالب و فرزندان او رسیده که هنوز باقیمانده آن موجود است. مجتهدقاینی همچنین شاگردان زیادی تربیت کرده که از مهمترین آنان میتوان به شیخ محمد باقر گازاری (آیتی)، ملامحمد بن عبدالحسین قاینی، نجف ابن علی اکبر بیرجندی و محمد حسین قاینی کاخکی اشاره کرد. در سال ۱۲۹۳ قمری برای انجام حج عازم بیت الله الحرام بود که در روز پنجشنبه ۶ شوال همان سال در سن ۶۳ سالگی در یک منزلی شهر کراچی پس از نبردی نابرابر توسط ایادی امیرعلم خان سوم به شهادت رسید. آرامگاه وی در قبرستان اصلی شهر کراچی در پاکستان است.
آرامگاه مجتهد قاینی در قبرستان اصلی کراچی
آیت الله سید ابوتراب حسینی پدربزرگ مرحوم سیدمحمد، علاوه بر تخصص در علوم اسلامی و فقه و اصول، مردی ادیب و خوش ذوق و شاعر بوده، در اشعار خود «انوار» تخلص مینمود. نمونه شعر زیر از دیوان وی است:
گر نبودی عشق، ایجادی نبود/ در نیستان، آه و فریادی نبود
«کنت کنزا» را مگر نشنیدهای/ کاین چنین از حق، تو دل ببریدهای
دل به حق نِه، تا سراسر حق شوی/ و از قیود ما سوی، مطلق شوی
چونکه گفتی نیستم، هست آمدی/ وز می وحدت، همی مست آمدی
گر نبودی عشق، آدم از عدم/ کی بهستی، میزد او یکدم قدم
عشق رهبر گشت موسی را بهطور/ تا شدی، مستغرق دریای نور
جان فدای آنکه، با معنا استی/ با خیال و صورت او، بر جاستی
معنویت حق دهد، «انوار» را/ تا به چشم یار بیند، یار را
سیدابوتراب تنها پسر مجتهد قاینی دو پسر به نامهای سیدمحمدرضا (فرزندان وی بعدها نام خانوادگی مجتهدزاده را برگزیدند) و آقاسیدجواد (خود وی نام خانوادگی حسینی را برگزید لکن فرزندان وی با نامهای خانوادگی مجتهدزاده و موسوی شناسنامه گرفتند) داشت. اکنون ذریه و اعقاب ابوتراب در شهرهای مشهد، قاین و بیرجند سکونت دارند و مرحوم شهیدی که خود از علمای معروف مقیم شهر بیرجند بوده از اعقاب ایشان است. اعقاب و نوادگان آیت الله سید ابوطالب حسینی قاینی (مجتهد قاینی) هنوز نیز در خراسان بزرگ حضور دارند و در زمینههای علمی و فرهنگی فعال هستند. مرحوم دکتر «سید علیرضا مجتهد زاده» (فرزند سیدمحمدرضا ابن ابوتراب) رِییس دانشکدهٔ معقول و منقول دانشگاه فردوسی مشهد و مصحح دیوان نزاری قهستانی از نوادگان مجتهد قاینی بودهاست. در رابطه با سید علیرضا مجتهد زاده نقل قولی از حسن لاهوتی وجود دارد:
«شادروان دکتر علی رضا مجتهد زاده استاد دانشکده ادبیات مشهد و نخستین رئیس دانشکده معقول و منقول مشهد بود که تقریباً تا بیماری کشنده اش گریبانگیر نشده بود، در آن مقام باقی بماند. مردی بود قوی هیکل و البته بسیار خوش خلق و سخی از مردمان قائن که جملگی به مهربانی شهره اند. همه ساله، چون فصل برداشت زعفران میرسید، دوستانش را از محصول ملک خودش متنعم میکرد. چند سالی گرفتار بیمارهایی شد که نشان از غلبه صفرا و شدت سودا داشت و رفته رفته قدرت تدریس و اداره امور دانشکده را از او گرفت و بدین سبب چندین سال از این پزشک به آن پزشک و از این بیمارستان به آن بیمارستان در مشهد و تهران در تردد بود. آخرین بار او را در بیمارستان شهناز (قائم کنونی) مشهد نشسته بر تخت بیماری دیدم و بر حالش رقت آوردم که با آن تنومندی و فربهی تن، چگونه تسلیم میلههای باریک تخت شده بود و از آن همه دوست و آشنا، یکی بر کنارش نبود. مشهور است که بر سبیل مطایبت میگفته: "عجیب است که هر چه را ما نمیدانیم، دانشجویان نیز نمیدانند!" خدایش بیامرزاد.»
اعقاب و ذریه
از مرحوم سیدمحمد موسوی هشت فرزند به یادگار مانده است که دکتر زهره موسوی فوق تخصص غدد و متابولیسم (اندوکرینولوژیست)، دکتر پروین موسوی (پزشک مقیم آلمان) و مهدی موسوی (محقق و پژوهشگر علوم ورزشی) از آن جمله اند.
وفات
«سید محمد موسوی» بنیانگذار مدارس ابتدایی روستاهای جنوب خراسان در ساعت یک بامداد پنجشنبه هفتم آذرماه 1398 در منزل فرزندش «سیدجواد موسوی» به علت کهولت سن دچار ایست قلبی شده و دارفانی را وداع گفت. وی برای مزار خود ابیاتی را سروده است که جهت حسن ختام خواندن آنها خالی از لطف نیست:
یاس و نومیدی مرا بیجان نمود/ خانه و کاشانه ام ویران نمود
از همه مخلوق گردیدم جدا/ میروم اینک سوی شهر خدا
هیچکس جز او به من یاری نکرد/ غیر او یاری و غمخواری نکرد
در طبیعت می کنم با خالقم راز و نیاز/ من ز سِرِّ او شدم در اهتزاز
او به من پاسخ نمیگوید ز مجهولات و راز/ لیک میکوبم درش را با نیاز
عاقبت روزی ندایی را شنیدم از فراز/ که همی گفتا منم آن چاره ساز چاره ساز
تارک الازواج گشتم تارک دنیا شدم/ طالب الاولاد بودم، طالب عُقبی شدم
عاقبت درد مرا درمان نمود/ چون حسین ابن علی پرّان نمود
موسوی با آه و درد و نوش و نیش/ عاقبت با چاه گفت اسرار خویش