آیا برخورد ما به موضوع حاد این روزها، یعنی آلودگی هوای شهرمان، میتواند بُعدی فرهنگی داشته باشد. قطعاً همینطور است. ما بحران آلودگی هوا را مثل همه معضلات اجتماعی و زیستمحیطی بر اساس روایتی میفهمیم که رسانهها طی سالها در ذهن ما به آن شکل دادهاند.
به گزارش ایران اما اگر بخواهیم گزارشی درباره آلودگی هوا بنویسیم یا مثلاً فیلم مستندی درباره آن بسازیم، وقتی به تحقیق دقیقتری درباره این پدیده میپردازیم، در برخی از بدیهیترین پیشفرضهای این روایت تردید میکنیم. در سال ۱۳۸۴ آلودگی هوای تهران به اوج خود رسید. همان سال بود که طرح تردد نوبتی خودروها در روزهای زوج و فرد به اجرا گذاشته شد و مدارس چند روز تعطیل شدند.
ما در همین روزها با گروه فیلمبرداری چندنفرهمان در شهر میگشتیم تا تصویرهایی برای فیلم مستند وارونگی بگیریم که داشتیم برای شبکه یک تلویزیون تولید میکردیم. اما آلودگی هوا را چگونه میتوان در تصویر نشان داد؟ دمدستیترین راه، نشان دادن دود سیاهی است که از اگزوز برخی از ماشینها بیرون میآید، غافل از اینکه گاز منوکسید کربن که یکی از خطرناکترین آلایندههای هوای شهر است، نه بو دارد و نه رنگ. این گاز را نمیشود نشان داد.
نشانه تصویری دیگر آلودگی هوا، ماسکهایی هستند که در روزهای آلودگی بالا شهروندان به صورت میزنند. ما در فیلم خود به وفور از این آدمها نشان دادیم. بعضی از مصاحبهشوندگان نگران بودند که تا چند سال دیگر همه باید ماسکهای ضدگاز بزنیم و به خیابان بیاییم.
تصویر آخرالزمانی خوبی است برای یک فیلم. کارشناسان هم میگفتند ماسکهای معمولی فایدهای ندارند و بخصوص ذرات ریز به آسانی از میان منفذهای آنها عبور میکنند. شاید به همین سبب هم هست که امروز بعد از چهارده سال در سطح شهر کمتر شاهد استفاده از این ماسکها هستیم.
به مهد کودکی رفته بودیم تا ببینیم دریافت کودکان از آلودگی هوا چیست. قرار بود بچهها درباره آلودگی هوا نقاشی کنند. متوجه شدم معلم نقاشی آنها را راهنمایی میکند تا ماشینهایی که دود میکنند بکشند و آدمهایی که ماسک به چهره دارند. در رسانه بصری ما ناچاریم نشانههای دیداری پیدا کنیم و به کودکان میآموزیم نشانههای رایج در رسانهها را در نقاشیهای خود تکرار کنند.
آمار گوناگونی درباره میزان مرگ و میر ناشی از آلودگی هوا منتشر میشود. گفته میشود سالانه چند هزار نفر از آلودگی هوا میمیرند. نکته مهمی که در اینجا نادیده گرفته میشود این است که اصولاً گفتن اینکه یک نفر در اثر آلودگی هوا مرده است بسیار مشکل است. مرگ و میر ناشی از آلودگی هوا مثل مرگ و میر ناشی از تصادفات اتومبیل نیست که بشود به دقّت آن را شمرد.
تقریباً هیچکس فقط به سبب آلودگی هوا نمیمیرد. ممکن است آلودگی هوا آخرین ضربه را بزند و بیمار قلبی یا ریوی جان خود را از دست بدهد. از زبان کارشناسانی که با آنها مصاحبه کردیم آموختیم که روش محاسبه مرگ و میر ناشی از آلودگی هوا روشی آماری است و نتیجهگیری از مقایسهای است که بین منحنی آلودگی هوای شهری و میزان مرگ و میر ناشی از نارساییهای قلبی و ریوی.
به بیمارستان بیماریهای ریوی دارآباد رفتیم و در آنجا در میان افراد بستری شده نتوانستیم کسی را بیابیم که به اطمینان بشود گفت در اثر آلودگی هوای شهر کارش به بیمارستان کشیده است. نکته دیگر اینکه بسیاری از بیماران روستایی بودند و در اثر استشمام ذرات غبار محیط کار کشاورزی دچار بیماری ریوی شده بودند و این خط بطلانی بود بر دوتایی رمانتیک روستای تمیز- شهر کثیف.
خواننده خواهد پرسید یعنی میخواهم بگویم اصلاً هوای شهرمان آلوده نیست؟ آیا وقتی به خیابان میرویم و شهر گمشده در غبار را میبینیم یا هوای سنگین را استشمام میکنیم، دچار توهم هستیم؟ قطعاً خیر. ایستگاههای سنجش آلودگی هوا (اگر درست کار کنند) میتوانند دقیقترین اطلاعات را بدهند. اما این آمار، کلیشه دیگری را هم مورد تردید قرار میدهند: در بیشتر روزها شمال شهر آلودهتر از جنوب شهر است.
اما حتی احساسات روزانهمان خیلی تحت تأثیر وضعیت روحی خودمان و برخی روحیات غالب جامعه هستند. من روزهایی که فیلم را میساختیم حالم خیلی خوب بود؛ خوشحال بودم که داریم تصویرهای خوبی از شهر غبارگرفته میگیریم. رسانهها و به تبع آنها عموم هم به روایتی آخرالزمانی علاقه دارند؛ لذا تصویرسازیهایی از این دست بیشتر باب طبعشان هست. این روایت آخرالزمانی هم جزئی از فرهنگ است.