فرزند شهید ناصری گفت: یک ماه دیگر مراسم ازدواج من بود، سردار بهشدت پیگیر برگزاری مراسم ما بودند و قول دادند بهجای پدرم به مراسم بیایند، اما این اتفاق تلخ افتاد، حتی برای مراسم خواستگاری هم در حق من پدری کردند.
به گزارش فارس از زمانی که شهید ناصری با حاج قاسم سلیمانی در مرزهای شرقی کشور همرزم بودند بیش از ۲۰ سال میگذرد، دوستانش سبقت میگیرند و یکی بعد از دیگری به این مقام نائل میشوند و سردار در آرزوی آن؛ اما حالا بعد از ۴۰ سال جهاد در راه خدا حالا نوبت اوست که به آرزویش برسد و آسمانی شود.
اما چه سخت است، این روزها فرزندان همرزمانش غصه خوردند و داغ فرزندان شهدا تازه شد و بار دیگر یتیم شدند، حالا تنها با عکس سردار با دلهای آزرده و چشمان اشکبار سخن میگویند.
از من خواستند از پدرم برایشان شهادت بخواهم
دختر شهید ناصری با بیان اینکه فردی به اندازه سردار ندیده بودم که تا این حد عطش شهادت داشته باشد، گفت: بیشترین جملهای که از سردار به یاد دارم درخواست دعا برای شهادت بود، همیشه و هر لحظهای که سردار را میدیدم از من میخواستند از امام رضا(ع) و پدرم، شهادت ایشان را بخواهم.
وی افزود: اما من به ایشان میگفتم، این حرف را نزنید، اگر شما نباشید چه کسی پشتیبان ما باشد؟ دل فرزندان شهدا به نگاه پدرانه چه کسی گرم باشد؟ با این دعا در حق شما، دوباره پدر از دست میدهیم و بعد میگفتم انشاالله بعد سالهای سال به شهادت برسید.
راه پدرت را ادامه میدهی
ناصری گفت: اخیراً کلیپ سخنرانی من در کنگره سرداران شهید را با هم میدیدیم که سردار آنقدر با شدت گریه میکردند و بعد آن به من گفتند تو راه پدرت و مقاومت را ادامه میدهی.
دختر شهید ناصری گفت: این روزها به یاد تمام جملاتشان و خاطراتی که با ایشان داشتم، اشک ریختم چراکه تمام آنها محبت خالصانه و پدرانهای بود که ایشان داشتند.
قرار بود به جای پدر به مراسم ازدواجم بیایند
وی افزود: یک ماه دیگر مراسم ازدواج من بود، سردار بهشدت پیگیر برگزاری مراسم ما بودند و قول دادند بهجای پدرم به مراسم بیایند، اما این اتفاق تلخ افتاد، حتی برای مراسم خواستگاری هم در حق من پدری کردند.