شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۲ دی ۱۳۹۰ - ۱۰:۳۴
مأموریت برای واحد شهدای کربلا

آقا مهدی در سنگر اطلاعات

آقا مهدی بیشتر ساعات شبانه‌روز را در سنگر اطلاعات می‌گذراند. حضور ایشان در میان ما تأثیر عجیبی بر روحیه بچه‌ها داشت.
کد خبر : ۴۹۰۷۶
دکتر احمدرضا بیضایی در آخرین به روزرسانی وبلاگ شهید مهدی باکری نوشت:
نقل از: محمد پور نجف - علی پرستی

آموزش آبی - خاکی، ترکیبی از آموزش‌های بلم‌ رانی، غواصی و شیوه‌های شناسایی در هور بود که به مدت یک ماه در منطقه "شط علی" ادامه یافت. سپس گروه یازده نفری ما برای تحویل گرفتن منطقه به محل مأموریت عزیمت کرد. در این مدت دیگر می‌دانستیم که با این آموزش‌ها سر از جزایر "مجنون" درخواهیم آورد. نیروهای قرارگاه نصرت، منطقه را تحویل اطلاعات لشکر دادند و از آن روز کار شبانه‌روزی واحد شهدای کربلا شروع شد.

سنگرهای ما شانه به شانه هم قسمتی از "پد ۳" جزیره شمالی را به خود اختصاص داده بودند. جزیره شمالی به هشت "پد" تقسیم می‌شد. "پدها" جاده‌هایی بودند که عراق در هور ایجاد کرده بود و سپس آنها را به هم وصل نموده بود. آبِ مانده در میان جاده‌ها، رفته رفته خشک و خالی می‌شد و از آن حوضچه‌های خشک، برای استخراج نفت استفاده می‌کردند. فاصله پدها تا محل استقرار دشمن، بین ۳ الی ۶ کیلومتر بود.

آقا مهدی بیشتر ساعات شبانه‌روز را در سنگر اطلاعات می‌گذراند. حضور ایشان در میان ما تأثیر عجیبی بر روحیه بچه‌ها داشت. گرچه بچه‌های اطلاعات به تحمل سختی‌ها شهره بودند ولی حضور فرمانده لشکر در کنار آنها تحمل مشقات و سختی‌های طبیعی منطقه را بر آنها آسان می‌کرد. آقا مهدی برای هر کدام از بچه‌ها یک شیشه عطر "تی رز" و یک دفتر یادداشت هدیه داده و اول دفتر یادداشت را هم با دستخط خود نوشته بود. محبت و توجه ایشان به بچه‌ها باعث می‌شد که ما بعد از ماهها کار طاقت فرسا ، نیازی به مرخصی نداشته باشیم. بیشتر وقت آقا مهدی صرف بحث و تبادل نظر در مورد آبراه‌ها و معبرهای عملیاتی می‌شد. با بچه‌ها می‌نشست و از روی نقشه هوایی، معبرها را توجیه می‌کرد و سپس از یک یک بچه‌ها گزارش می‌خواست. هیچ چیز برای آقا مهدی بی‌اهمیت نبود و در مراحل مختلف شناسایی، پوشش گیاهی، وضعیت سنگرها، کمین‌ها و تغییرات احتمالی روزانه را می‌پرسید.

یک شب، تیم ما به همراه یک بومی برای شناسایی سمت چپ پاسگاه "روطه" عراق تا نزدیکی کمین دشمن پیش رفت و در حین شناسایی، از منطقه فلیمبرداری شد. ولی موفق به شناسایی سده* اصلی دشمن نشدیم. صبح آنروز، آقا مهدی باکری با [حاج] کریم فتحی به سنگر ما آمدند و مسیر شناسایی دیشب ما را از روی نقشه هوایی کنترل کردند. سپس با سؤالات ریز و درشت تخصصی سؤال پیچ شدیم. مانده بودیم که چه بگوئیم؛ زیر چشمی و با ایما و اشاره با یکدیگر مشورت می‌کردیم تا بلکه برای سؤالات آقا مهدی جوابی پیدا کنیم. دقت و پیگیری مداوم ایشان موجب می‌شد دقت بچه‌ها در شناسایی بیشتر شود.

* سده، سیل‌بند، دژ به یک معنی بکار می‌روند. سده خاکریز مستحکمی بود که علاوه بر جلوگیری از نفوذ آب، بعنوان خط دفاعی مورد استفاده قرار می‌گرفت.

(منبع: خداحافظ سردار، سید قاسم ناظمی، چاپ اول، ص ۴۹ - ۴۷)

پی‌نوشت: "...حضور فرمانده لشکر در کنار آنها تحمل مشقات و سختی‌های طبیعی منطقه را بر آنها آسان می‌کرد." گفتنش آسان و خواندن و رد شدن از آن هم آسانتر! فدای حضوری که مایه آسانی سختی‌ها و زدودن غم از دلهاست و فقدانش مایه حسرت و افسوس. هزار جان گرامی فدای ارواح بلند اینان و جانهای به خدا پیوسته‌شان.

برچسب ها: شهید مهدی باکری