به گزارش صراط به نقل از تهران امروز: يك دفترچه مخصوص داشت ، روز نوشت، روز اول شناسايي، بيستم مهر 1359 نوشته بود: يك چيزهايي است مثل نعلبكي، وقتي پاي بچه ها مي رود رويش،منفجر ميشود، نميدانست نعلبكيها، اسمش مين است، سه سال بعد، در دانشكده دافوس ارتش، درس تخصصي «تخريب» درس ميداد به دانشجوها.
34 تا اختراع نظامي داشت، جالب ترين اش، طراحي يك سامانه موشكي مخصوص خنثي كردن ميدان مين، يا مثلا شش تا آر.پي.جي هفت را روي موتور تريل سوار ميكرد، سيم كشي هم كرده بود كه با يك «بوق» هر شش تا آر.پي.جي شليك شود، يكي از دوستانش سر امتحان اين اختراع گوشهايش موقتا كر شد و تا مدتها سوژه خنده بچههاي گردان!
بخشنامه اي آمده بود براي دادن امكانات رفاهي به فرماندهان، لحظه... تا ديد، پاره اش كرد! بچه ها و زيردستها عاشق همين مرامش شده بودند.
هميشه می گفت: «من می دانم فرزندم پسر است، چون خدا مي داند چي ازش خواسته ام» ،حتي يك بار به همسرش گفته بود خواب دیده است كه گوشه چشم چپ پسرم- پسر متولد نشده اش!- يك خال است، مادر «رسول» اين حرف را هيچ وقت فراموش نكرد، تا نوزاد را برايش آوردند، اول خال را پيدا كرد، خال درست زير چشم چپ رسول بود!
از اين آدمهايي نبود كه شوق شهادت را با عشق مردن به هرقيمت قاطي مي كنند،چندبار گفته بود:بعد از جنگ،بچه ها را جمع مي كنم،مي برم كاشمر، كشاورزي راه مي اندازيم.
آخرین اخبار و تصاویر اجتماعی را در سرویس جامعه صراط بخوانید.