چهل روز پس از شهادت سردار بزرگ اسلام و ایران سپهبد حاج قاسم سلیمانی، تحلیل شخصیت چند بُعدی و خدمات تأثیرگذار این شهید والامقام امری ضروری می نماید؛ به ویژه از آن رو که مراسم متعدد تشییع پیکر و سوگواری برای ایشان که با حضور کم نظیر طیف های مختلف مردم در ایران و جهان مواجه شد، بهت و حیرت تحلیل گران و ناظران مختلف را در پی داشت و سوالات متعددی را برانگیخت.
به گزارش جماران چرا حاج قاسم سلیمانی اینگونه در میان مردم محبوبیت یافت؟ شخصیت او دارای چه ویژگی هایی بود که توانست طیف های متکثری از مردم را به سوی خود متوجه کند؟برای گرفتن پاسخ این سوالات به گفت و گو با حجت الاسلام و المسلمین سید محمود دعایی نشستیم.
*اهم اظهارات سید محمود دعایی را در ادامه بخوانید؛
*(درباره شخصیت سردار سلیمانی): مرحوم حاج قاسم سلیمانی یکی از افتخارات فوقالعاده عزیز و ارجمند ایران است؛ و چون زادگاهش در استان کرمان بوده، کرمانیها به وجود ایشان افتخار میکنند و میبالند. خود ایشان هم علاقه شدیدی به هموطنان و همشهریانش داشت و تقریبا در اوقات فراغت و یا اگر مجالی پیش میآمد که امکان داشت به جایی سر بزند یا حضوری داشته باشد، در کرمان بود.
*(درخصوص فعالیت های قبل از انقلاب شهید سلیمانی): قبل از انقلاب در دوران فعالیتهای انقلابی حضرت امام و روشنگریهایی که میشد، شخصیتهایی برای تبلیغ به کرمان میآمدند. مرحوم آقای کامیاب یکی از روحانیون محترم و ارجمند خراسان و از شاگردان و دست پروردگان مقام معظم رهبری در آن منطقه بود. ایشان برای تبلیغ به کرمان آمده بود و خیلی روی جوانان تأثیرگذار بود. یکی از کسانی که جذب کرده بود، همین حاج قاسم بود و حاج قاسم تحت تأثیر منش و شیوه تبلیغی او، گرایش عمیقی به انقلاب و نهضت پیدا کرد و در این مسیر قرار گرفت.
*با پیروزی انقلاب هم به عنوان جوان روشن، علاقمند، خوشطینت و خوش باوری که در منطقه درخشیده بود، خودش را در جریان امر انقلاب قرار داد و با تأسیس سپاه پاسداران و ضرورت حمایت از این نهاد انقلابی ایشان هم جذب شد و طبیعتاً در مسیر قرار گرفت. با این پیشینه و خمیر مایهفکری، تربیتی و آرمانی، او در سپاه درخشید و به دلیل استعداد و هوش بالایی که داشت، رشد کرد و به مراحلی رسید که اول به عنوان جانشین فرمانده و بعد به عنوان فرمانده بخشی از سپاه ثارالله(ع) کرمان انتخاب شد و موقعیتهای بالایی کسب کرد. مهمتر از همه، در مسیر حرکت به جلو و در مسیر نبرد، رزم، دلاوری و کوشش برای دستاوردهای بزرگ نظام خودش را نشان داد و در همین مسیر به عنوان یک چهره شاخص در جریان نهاد ارجمند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مطرح شد و به درجات عالی رسید. در نهایت فرمانده سپاه قدس شد که در آن حد از تأثیرگذاری در منطقه و جهان قرار گرفت.
*ایشان ریسکهای خیلی بزرگی را انجام میداد. نمونه آن را اخیرا مقام معظم رهبری در یک سخنرانی ابراز فرمودند که عناصر خشن و بیرحم داعش منطقهای را محاصره کرده بودند و بنا بود که همه را قتلعام کنند. این عنصر شبانه خودش را با هلیکوپتر در آن منطقه فرود میآورد و هدایت، رهبری و ساماندهی میکند و آن منطقه را نجات میدهد و محاصره را میشکند. نفس این حرکت خودش نشان دهنده توان بالای ریسکپذیری، از خود گذشتگی، از جان گذشتگی و آمادگی برای پذیرش هر نوع خطر در مسیر آرمان و هدفی است که تشخیص میدهد باید به سوی آن برود.
*در کنار همه اینها، خصلت مردمی حاج قاسم زبانزد بود. گاهی که به شهرستان میرفت، کسانی که ایشان را میشناختند و به خصوص کسانی که در جریان هشت سال جنگ تحمیلی همرزم ایشان بودند و نیروهایی بودند که انتخاب شده بودند و زیر فرماندهی او کار میکردند و بعد از پایان جنگ هر کدام مسئولیتی داشتند و جایی بودند، باز هم به سراغ ایشان میآمدند و به دلیل درک درستی که از بینش و راهنماییهای او داشتند، سعی میکردند که باز هم از فیوضات ایشان بهرهمند شوند.
*حاج قاسم همیشه مورد مشاوره و توجه بود. نقطه نظراتش مقبول و پذیرفته شده بود. چون میدانستند که از روی هوای نفس حرف نمیزند؛ بلکه از روی واقعبینی و خدمت به نظام، انقلاب، رهبری و جامعه حرف میزند. این اعتماد باعث شده بود که همه با جان و دل خودشان را در خدمت ایشان قرار دهند.
*در موقعیتهای بسیار حساس و تعیین کنندهای سعی میکرد که گرهها را بگشاید. مثلاً برای حل اختلاف بین طیفهای مختلف سیاسی در استان کرمان، سعی میکرد با حفظ احترام نسبت به همه تشکلها و گرایشها، همین که در مسیر انقلاب هستند و اهداف عالی انقلاب و رهبری را قبول دارند، آنها را به هم نزدیک کند و به فرآیندی برساند که روی امری توافق کنند. بسیاری از استاندارانی که انتخاب میشدند با کوشش یا هدایت و درایت ایشان بود که انتخاب میشدند و آنها هم به دلیل اینکه حاج قاسم از آنها خواسته بود، با جان و دل همه امکانات خودشان را در اختیار میگذاشتند.
*(درباره محبوبیت سردار سلیمانی میان همه طیف ها و ادیان): آقای سروشیان از بزرگان زرتشتیان کرمان است. زرتشتیان در کرمان طایفه محبوب و نجیبی هستند. آدمهایی خوشنام، امین و مورد احترام هستند. آنها در عزاداریهای حضرت اباعبدالله(ع) شرکت میکنند، نذر میدهند و شریک میشوند. آدمهای خوش برخورد و خوشقلبی هستند. سروشیان وقتی میبیند حاج قاسم در اتوبوس نشسته روی شانه ایشان دست میگذارد و میگوید «حاج آقا ما شما را دوست داریم». حاج قاسم وقتی او را میشناسد بلند میشود، بغلش میکند، میبوسد و کنار هم مینشینند. بعد میپرسد مشکل شما چیست؟ میگوید مشکل قضایی داریم و به تهران میرویم. ایشان میگوید شما تلفنتان را بدهید و من میگویم یکی از دوستان کمک کند تا مشکل شما حل شود. او هم تلفنش را میدهد. روز بعد از دفتر حاج قاسم به سراغش میروند، مدارکش را میگیرند، اظهاراتش را گوش میکنند، دنبال کارش را میگیرند و به نتیجه مطلوبی هم میرسد.
*همه زخم دیدگان جهان اسلام و جهان سوم که درصدد راهحلی برای پایان دادن این همه ستم و ظلم بودند و حرکتهایی را شروع کرده بودند، پناهشان حاج قاسم بود و از تجربیات، راهنماییها و حمایتهای او بهره میبردند و به موقعیتها و موفقیتهای بالایی هم دست یافته بودند. نمونه آن، حزبالله لبنان است. نمونه دیگرش جریان حشدالشعبی عراق است. نمونه آن حرکتی است که در یمن و جاهای دیگر جهان اسلام دارد اتفاق میافتد. اینها از حاج قاسم به عنوان یک سمبل، نمود و شاخص در انتخاب راه استفاده میکردند و البته با راهنماییها و مساعدتهای ایشان به دستاوردهایی هم میرسیدند.
*(درباره اینکه اولین بار چه زمان و کجا سردار سلیمانی را دیده است): در سمینار کرمانشناسی در دوران جنگ تحمیلی بود و ایشان هم به عنوان یکی از مهمانان آمده بود و سخنرانی کرد و ما هم استفاده کردیم. آن موقع فرمانده لشکر 31 ثارالله بود.
* اصلی که ایشان در نظر داشت، اعتقاد به انقلاب و احترام به ولایت و رهبری بود. اگر جریانی بود که امام را قبول داشت و یا رهبری فعلی را قبول دارد که در خط مشی سیاسی با جریانات دیگر متفاوت است، به دلیل اینکه اصل اصلی مورد اعتقاد حاج قاسم را پایبند است، مورد احترام قرار میداد.
*(روایتی ناگفته از سردار سلیمانی): او میدانست من برای بازگرداندن فضای ملاطفت و مهر فیمابین آقای خاتمی و مقام معظم رهبری و بیت ایشان، تلاشها و حرکتهایی داشتهام، و میدانست که من نسبت به آقای خاتمی علاقه دارم و هنوز وفادار به عهدی هستم که نیم قرن پیش با یکدیگر داشتیم. چون معتقدم که آقای خاتمی عوض نشد. آقای خاتمی سالم، معتقد و یکی از علاقمندان و خدمتگزاران جدی انقلاب، امام و مقام معظم رهبری است. حاج قاسم حتی میدانست که ما بعد از کنار رفتن آقای خاتمی و انزوای ایشان برای نوعی ادای احترام و نشان دادن یک وفای ویژه سالروز تولدشان را آنجا میرویم و تبریک میگوییم. ایشان یک بار به من گفت، «شما با ارتباطاتی که داشتهاید سعی کنید مسأله بین آقا و اصلاحطلبان را حل کنید و پیگیری کنید». این یک خواسته خیلی خیرخواهانه بود.
*(درباره درخواست وساطت از سردار سلیمانی برای رفع حصر): آقای جهانگیری گفت، «ما شب قبل از اینکه حاج قاسم به منطقه برود با ایشان صحبت کرده بودیم که به دلیل اعتماد و علاقهای که آقا به ایشان دارند برای وساطت ایشان خدمت آقا حرکتی صورت بگیرد و ایشان تلاشی کند که روابط بین دوستان تلطیف شود؛ به خصوص طیف مورد حصر». چون یک نگرانی وجود داشت که به دلیل سن بالای آنها و شاید بیماری اتفاقاتی بیفتد که خوشایند نباشد. یعنی چند روز قبل از شهادت ایشان این موضوع مطرح شد.
*میگفت با حاج قاسم صحبت کردیم و حاج قاسم هم پذیرفت که مطرح کند و گفت، «من وقتی از سفر برگشتم سعی میکنم که دنبال کنم». یعنی در این موقعیت بود که هم بشنود و هم بپذیرد.
*نمونه دیگری که خیلی برای من جالب هست این است که حاج قاسم همه ساله یک روز در منزلش روضه میگرفت؛ یا محرم و یا شهادت بیبی حضرت زهرا(س) بود. سعی میکرد دوستان نزدیک و همشهریان را دعوت کند. من را هم دعوت میکرد. ما هم خوشحال بودیم و میرفتیم. البته سعی میکردند با همان شیوه سنتی محلی خودشان عزاداری و پذیرایی کنند. در پذیرایی هم «آش حسینی» میدادند. آش حسینی معروف است به آبگوشتی که با روش ویژه درست میکنند. حاج قاسم همین کار را انجام میداد. یعنی سفارش میداد چند گوسفند سالم از کرمان میفرستادند و اینجا ذبح میکردند و بساط را برپا میکرد.
*(درباره مراسم اینطور که اگر نماز جماعت بود اول نماز جماعت و اگر نماز را خوانده بودند سر وقت میآمدند و روضه شروع میشد و منبریهای محلی کرمان را دعوت میکرد. یعنی یا امام جمعه بم و یا شهرهای اطراف بودند. آنها سخنرانی میکردند و بعد از سخنرانی چراغها خاموش میشد و مداحی میکردند. ما هم بلند میشدیم و سینه میزدیم. دو نفر در تاریکی آن جمعیت بیخ گوش من گفتند که «سلام ما را به آقای خاتمی برسان». یعنی این طیفها هم آنجا دعوت میشدند؛ در حالی که در آن منطقه مسکونی یعنی شهرک شهید دقایقی نوعاً همرزمان سطح بالای ایشان در سپاه ساکن هستند.این به دلیل رواداری و یک نوع نظربلندی و نگاه فراجناحی است.
*آنها همه میدانستند من شهره هستم به اینکه کاکایم (آقای خاتمی) را دوست دارم. شاید هم بعضی از آنها گلایه میکردند که چرا اینها را دعوت کردهاید. ولی او هم دعوت میکرد و هم فضایی بود که همگنان اینچنینی حضور داشتند و در تاریکی در گوش من میگفتند که سلام ما را به آقای خاتمی برسان.
*آخرین باری هم که در مؤسسه اطلاعات خدمت ایشان رسیدیم جالب بود. شبی بود که عدهای از دوستان کرمانی بنا داشتند برای بررسی مسائل کرمان و منطقه جلسه ویژهای اینجا داشته باشند. طبق معمول اگر تهران بودند و میخواستند جایی بنشینند به اینجا میآمدند. آقای مرعشی، آقای انصاری، آقای کریمی (استاندار سابق کرمان) و چند نفر دیگر هم بودند؛ فکر میکنم آقای باهنر هم بود. یک مرتبه من دیدم که حاج قاسم وارد شد. آنقدر خوشحال شدم. حاج قاسم برای ما قدیّس بود. یک سمبل مورد احترام و ارجمند بود که همه آنچه که ما علاقه داشتیم در ایشان میدیدیم. پاکی، صداقت، دوری از ریا، تواضع، فروتنی، از خود گذشتگی، و مهمتر از همه، ذوب شدن در انقلاب، آرمانهای انقلاب، امام و رهبری و ولایت بود. من سعی کردم دستش را ببوسم. البته من چند بار دستش را بوسیدم. گاهی پشت سرش قرار گرفتم و دزدکی دستش را بوسیدم. البته خیلی با بزرگواری برخورد کرد.
*( با اشاره به اظهارات محمود دولتآبادی و یا حتی اردشیر زاهدی در مورد حاج قاسم): تعجب من از این شد که چرا آنچه حاج قاسم در زمان حیاتش با اینها داشته را نمیدانستیم. مثلاً آقای مهاجرانی در سایتش خاطرهای را نقل کرد که مطلب جالبی بود: «یکی از همدورههای مجلس اول به من زنگ زد». البته فهمیدم چه کسی بود؛ چون تلفن آقای مهاجرانی را از من گرفته بود. «زنگ زد و ضمن حرفهایی که زد گفت آقای حاج قاسم سلیمانی از کتاب حاج آخوند شما خیلی تعریف کرده و از شما برای تنظیم این کتاب تشکر کرده است». البته حاج قاسم توصیههای دیگری هم به آقای مهاجرانی داشتند که با ادب واحترام ویژهای در سایت خود راجع به این ماجرا چیزی نوشته بود.
*سروش هم از کسانی است که در وضعیتی قرار گرفته که آدم متأثر میشود. مع ذلک، نوع ارتباطی که امثال حاج قاسم با آنها داشتند و تأثیراتی که گرفته بود را بیان کرده است. آقای دولتآبادی هم در داخل آن حرفها را زد. اینها را از خارج مثال زدم.
*نقشی که حاج قاسم در خنثی کردن توطئه آمریکا در منطقه داشته نقشی بود که هر میهندوست و ایران دوستی سعی میکند که این نقش را درک کند و آفتاب را ببیند؛ ولو اگر داماد شاه باشد، ولو اگر اردشیر زاهدی باشد.
*(با اشاره به سفر رهبری به کرمان): جالب اینجا است که به دلیل اینکه در آن سفر یکی از میزبانان آقا، سپاه و بسیج کرمان و حاج قاسم بود، آن سفر از طولانیترین سفرهای مقام معظم رهبری بود. چون آقا هر جایی که میرفتند بین سه چهار روز آنجا بودند؛ ولی 10 روز در کرمان ماندند. به ایشان هم خیلی خوش گذشته بود. طبیعتاً هم مهماننوازی امثال حاج قاسمها خیلی ارزش داشته و هم صفای باطنی که بین این علاقمندان و فداکارانی که در کنار حاج قاسم بودند باعث شد که آقا علقه ویژهای را داشته باشند.
*(درخصوص اشک های رهبری در جریان اقامه نماز بر پیکر سردار سلیمانی): در جریان اقامه نماز برای ایشان تأثری که آقا داشتند دل همه را آب کرد. یعنی قلبی نبود که نلرزد و چشمی نبود که گریان نشود. ما همیشه در آقا یک نوع مقاومت و پذیرش درد و مصیبت را سراغ داشتیم. یعنی با یک صلابت و استقامت و تحمل فوقالعاده غیر قابل پیشبینی میدیدیم که ایشان نسبت به حوادث بسیار سهمگین مقاومت میکنند. در دو جا ایشان نتوانستند صبوری خودشان را نشان دهند. یکی وقتی که وصیتنامه امام را در مجلس میخواندند. یکی هم در نمازی که بر پیکر پاک حاج قاسم خواندند و به حق، اشک ریختند. آقا در برخورد مناسب با هر جریان سخت و مصیبت شهره و بسیار خویشتندار هستند و برای تحمل به پیرامونیان روحیه میدهند. ولی گاهی و جایی هست که نمیشود گریه نکرد و حق مطلب این است که انسان تأثرش را به نوعی بیان کند.
*یکی از فرهیختگان کرمانی تعبیر زیبایی داشت. گفت که اگر بخواهیم نمونه مجسّم و واقعی ملی ـ مذهبی را نشان دهیم، حاج قاسم بود. ملی به این دلیل که نسبت به مردم، میهن و تمامیت ارضی کشورش معتقد، وفادار و پایدار بود و از تمامیت ارضی کشور دفاع کرد. مذهبی بودنش هم که در اوج بود. آن ولایتی که ایشان معتقد بود و اعتقادی که به امر رهبری دینی داشت و خلوصی که نسبت به ائمه اطهار(ع) داشت، منشأ بسیاری از خدماتی شد که بعد از فروپاشی رژیم صدام در عراق اتفاق افتاد.
*گاهی که حالت زیارت به ایشان دست میداد، اشکی که میریخت وحشتناک بود. به ضریح که میچسبید، سعی میکرد کسی دقت نکند که ایشان را ببیند و رازی با معبود و معشوقش داشته باشد. از صورت اشکآلود ایشان آدم پی میبرد که چقدر این انسان شیفته و واله و شیدا است.
*(در خصوص ارتباطات خانوادگی با نزدیک):نسبت به پدر و مادر فوقالعاده ادب داشت. مرتب سر میزد، صله رحم میکرد و دستان مادر را میبوسید. روز آخری که ایشان برای عیادت مادرش در بیمارستان رفته بود، طبق معمول وقتی هر جایی میرفت یک نفر همراهش بود. به همراهش گفته بود که شما چند دقیقهای از من فاصله بگیرید. مثل اینکه پرده را میکشد که کسی نبیند. اما این فرد حس مسئولیتش میگوید ببیند چیزی آنجا نباشد. دیده بود که حاج قاسم صورت و پای مادرش را بوسید و به پای مادرش افتاد و اشک ریخت. در آن حالش میگوید مادر ببخش که من به دلیل گرفتاریها نتوانستم دائم در کنارت باشم.
*(با اشاره به ارادت سردار سلیمانی به امام راحل): او هرچه داشت از امام داشت. یعنی حاج قاسم «اوستا بنایی» بود که در مسیر آرمانهای امام جذب شد و عنصر با استعداد و هوشمندی بود که از ضریب بالای هوشی برخوردار بود. بیش از همه ما اهمیت و ارزش فرمایشات، حرکت و توصیههای امام را درک میکرد و هرچه داشت در آن مسیر بود. یکی از پیروان راستین بود؛ منتها به دلیل خودداری از تظاهر و تفاخر سعی نمیکرد که خودش را این طرف و آن طرف نزدیک کند و بشناساند.
*سعی میکرد درست امام را درک کند و به همین دلیل هم چیزی که برای امام اهمیت داشت را با تمام وجود و از صمیم قلب انجام داد؛ و آن پیروزی در جبههها بود و حرکتی که بتواند دل امام را شاد کند. منطقهای را آزاد کنند، اسیری بگیرند، دستاورد نظامی داشته باشند و مثالهای از این دست زیاد است.
*یکی از تعبیرات زیبایی که سیدحسن نصرالله نسبت به ایشان داشت این است که «هر موقع اظهارنظر میکرد ما از دقت نظر او لذت میبردیم و به اهمیت نقطه نظرات او پی میبردیم». خود مقام معظم رهبری بیش از همه ایشان را درک کرده بودند. در زمان حیات حضرت امام، حلقه وصل بین امام و حاج قاسمها، آقا بودند. بعد هم آقا ایشان را درک و کشف کردند و در این بعضی مناسبتها آقا تعبیر کردند که اگر حاج قاسم نظری را اظهار میکرد ما به پختگی و جامعیت نظری ایشان پی میبردیم.
*(در پاسخ به سوالی درخصوص نظر سردار سلیمانی درباره اختلافات سیاسی در کشور بعد از سال 88): در مجموع، بعد از آن ماجراها ایشان (حاج قاسم) در کنار آقا بوده و سعی میکرده که همان مشی بیطرفی، فراجناحی و تأثیرگذاری بنیادی و آرمانی خودش را نسبت به همه طیفها و گروهها حفظ کند.
*(درخصوص علت شلوغی تشییع پیکر قاسم سلیمانی): چون خلوص داشت. خلوص و صفا و معنویت ایشان تأثیر خودش را گذاشت.