سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۰۱:۰۰

اظهارات زنی که عشق ممنوعه اش باعث جنایت شد!

گفتگو با دختر و پسرخاله‌ای که علاقه‌شان به یکدیگر جنایتی را رقم زد.
کد خبر : ۵۰۲۸۳۹

عشق ممنوع دختر و پسرخاله به یکدیگر جنایتی هولناک را رقم زد و مرد میانسال قربانی این عشق شد. راز این جنایت به شکلی عجیب فاش شد و ماموران توانستند متهمان را دستگیر کنند. در «پشت صحنه یک جنایت» این جنایت را بررسی کرده و پای صحبت متهمان نشستیم.

به گزارش جام جم همچنین یک حقوقدان به ریشه‌های همسرکشی در ایران پرداخت. ماجرا ۲۸ دی‌ماه سال گذشته با واژگونی خودروی پژو ۲۰۶ در حاشیه جاده ماهدشت فاش شد. راننده به‌سختی در خودرو را باز کرد و خود را از داخل ماشین بیرون کشید. کنار ماشین روی زمین نشست. ناگهان مثل برق‌گرفته‌ها از جایش بلند شد. صحنه‌ای که می‌دید برایش باورکردنی نبود. جسد نیمه‌سوخته‌ای در زیر خودرویش قرار داشت. سریع با پلیس تماس گرفت و دقایقی بعد تیم جنایی در محل حاضر شدند. بعد از بیرون کشیدن جسد مشخص شد، جسد متعلق به مرد میانسالی است که بر اثر اصابت ضربه سخت به سرش جان باخته بود. قسمت پایین‌تنه مقتول دچار سوختگی شده بود.

با بررسی جیب‌های مقتول، کارت ملی او پیدا شد و ماموران توانستند هویتش را شناسایی کنند. همسر او بعد از اطلاع از قتل شوهرش گفت: دو روز قبل شوهرم برای رساندن مسافر دربستی از خانه بیرون‌رفت و دیگر بازنگشت. پیش از این هم این اتفاق رخ‌داده و عادی بود چند روز به خانه نیاید. ماموران که به اظهارات این زن مشکوک شده بودند، تحقیقات را روی او متمرکز کرده و متوجه ارتباط زن جوان با پسرخاله‌اش به‌نام سهراب شدند. با کشف این سرنخ، سهراب دستگیر شد و به قتل مرد میانسال اعتراف کرد و گفت: مقتول با دخترخاله‌ام بدرفتاری می‌کرد و من به خاطر علاقه‌ای که به او دارم، تصمیم گرفتم تا شوهرش را بکشم. انگیزه‌ام خلاص کردن دختر‌خاله‌ام از دست شوهرش بود. پس از این اعترافات، زن جوان به نام لیلا دوباره دستگیر شد و در تحقیقات قتل را انکار کرد. دو متهم پس از بازسازی صحنه قتل در انتظار روز محاکمه هستند.

چرا همسرکشی؟
همسرکشی و قتل‌های خانوادگی از سال‌های بسیار دور وجود داشته و در این سال‌ها روش‌ها و انگیزه‌های آن تغییر پیدا کرده است. براساس آمار‌های پلیس آگاهی حدود یک‌سوم قتل‌ها با انگیزه‌های خانوادگی رخ می‌دهد که مهم‌ترین قتل خانوادگی همسرکشی است. زندگی در شهر‌های بزرگ، آپارتمان‌های کوچک، کمبود فضای طبیعی، اعتیاد، اختلالات روانی و گرمای هوا ازجمله عوامل مؤثر در پدیده همسرکشی است.

اختلالات روانی و اعتیاد نیز از عوامل مؤثر در همسرکشی است. متاسفانه در سال‌های اخیر مصرف ماده مخدر شیشه باعث افزایش قتل همسران به دست این معتادان شده است. شیشه باعث ایجاد توهم و سوءظن در فرد معتاد می‌شود به طوری که این قاتلان پس از دستگیری شک به همسران خود را انگیزه قتل اعلام می‌کنند، اما پس از بررسی مشخص می‌شود او به دلیل توهم و افکار پوچ تصور اشتباه کرده است. متاسفانه راه‌های حل مشکلات را به زوجین قبل از ازدواج آموزش نمی‌دهیم و آن‌ها بعد از روبه‌رو شدن با مشکلات به‌جای حل مشکل سعی می‌کنند صورت مساله را پاک کنند. مردان همسرکش اغلب افراد با سطح سواد پایین و ضعف آموزه‌های فرهنگی هستند که تحت تاثیر عصبانیت لحظه‌ای همسر خود را به قتل می‌رسانند.

اما ماجرا در زنان شوهرکش فرق دارد و آن‌ها به خاطر این‌که در زندگی احساس خوشبختی نمی‌کنند و راهی هم برای رهایی از این وضعیت پیش روی خود نمی‌بینند، اغلب با ترغیب مرد دیگری با کمک او مرتکب قتل شده و بعد از افشای راز قتل خود را بی‌اطلاع و بی‌گناه نشان می‌دهند.

برای پیشگیری از این جنایت‌ها باید فرهنگ استفاده از مشاوره در جامعه نهادینه شود و زوج‌ها در صورت بروز مشکل از مشاوره متخصصان استفاده کنند. همچنین مردانی که در زمان عصبانیت کنترلی بر رفتار خود ندارند باید راه‌های کنترل خشم را آموزش ببینند و سعی کنند در مواقع عصبانیت خانه را ترک کرده و در هوای آزاد قدم بزنند و نفس عمیق بکشند و بعد از فروکش کردن خشم خود دوباره به خانه بازگردند.


می‌خواستم دخترخاله‌ام را نجات بدهم
دستبند‌های فولادی دستانش را به هم گره زده است. پک محکمی به سیگاری که در دست دارد می‌زند و سعی دارد لرزش دستانش را مخفی کند. می‌گوید: «آن‌قدر عاشق هستم که به خاطر دخترخاله‌ام تا اینجا پیش‌آمده‌ام». خیلی راحت از مرگ حرف می‌زند و به نظر می‌رسد حالا که باید فکر ازدواج با دخترخاله‌اش را از سر بیرون کند، امیدی به ادامه زندگی ندارد: «تصمیم داشتم وقتی آب‌ها از آسیاب افتاد، با لیلا ازدواج کنم. اما ماجرا خیلی زود لو رفت و الان باید منتظر مرگ باشم».

شغلت چیست؟
بیکارم و خرجم را پدر و مادرم می‌دهند.

این‌طوری می‌خواستی دخترخاله‌ات را خوشبخت کنی؟
الان مجردم. وقتی ازدواج می‌کردم، دیدم به زندگی تغییر می‌کرد. من فقط می‌خواستم او را از دست همسرش نجات دهم.

چرا طلاق نگرفت؟
چون شوهرش مرد بداخلاقی بود و چند بار او را به قتل تهدید کرد. یک‌بار دخترخاله‌ام حرف طلاق را پیش‌کشید و شوهرش تهدید کرد در صورتی که طلاق بگیرد بچه‌هایش را با بنزین آتش می‌زند.

چرا شکایت نکرد؟
شکایت می‌کرد وضع بدتر می‌شد. کسی حامی دخترخاله‌ام نبود و من فقط حمایتش می‌کردم.

لیلا از تو خواست شوهرش را بکشی؟
نه. مخالف این کار بود. ولی من نقشه‌ام را اجرا کردم.

می‌دانست تو شوهرش را کشتی؟
بله. بعد از قتل با لیلا تماس گرفتم و ماجرا را برایش تعریف کردم.

پیش از این با مقتول اختلاف نداشتی؟
نه. با هم دوست بودیم. حتی چند بار به خانه مجردی‌ام آمد.

می‌دانست به همسرش علاقه داری؟
نه. این علاقه را در سینه‌ام مخفی کرده بودم.

لیلا هم به تو علاقه داشت؟
یک‌بار گفت قبل از ازدواج عاشق من بوده.

چطور شوهرش را کشتی؟
او مسافربر بود. به بهانه دربستی او را به محل خلوتی کشاندم و با تبر چند ضربه به سرش زدم. بعد او را از ماشین بیرون آوردم و خواستم به سرش شلیک کنم که گلوله در اسلحه گیر کرد.

چرا جسد را آتش زدی؟‌
می‌خواستم شناسایی نشود، اما آتش زود خاموش شد و من از ترس فرار کردم.

می‌دانی چه سرنوشتی در انتظارت است؟
اعدام.

به بخشش امید نداری؟
این بستگی به نظر اولیای دم دارد. امیدوارم مرا ببخشند.

بخشیده شوی با لیلا ازدواج می‌کنی؟
بستگی به نظر او دارد.

فرزندم را فروخته‌ام!
رفتار و حرف‌هایش برعکس سهراب است و می‌گوید: هیچ علاقه‌ای به او ندارد و قصدی هم برای ازدواج نداشته است. با این‌که از رفتار همسرش ناراحت بود، اما بعد از مرگ او دچار عذاب وجدان شده است.

چرا با همسرت اختلاف داشتی؟
او خیلی بدرفتار بود و ۱۵ ساله بودم که به خانه‌اش رفتم. ابتدا صیغه‌اش بودم، اما بعد از تولد فرزند اول‌مان عقدم کرد. هیچ علاقه‌ای به او نداشتم.

پس چرا ازدواج کردی؟
به اجبار پدرم. او مجبورم کرد.

می‌توانستی بعدش طلاق بگیری.
از تهدید‌های شوهرم می‌ترسیدم. او می‌دانست نقطه‌ضعفم بچه‌هایم است و به خاطر همین تهدید می‌کرد بلایی سر آن‌ها می‌آورد.

چند تا بچه داری؟
سه بچه، اما دو نفرشان با من زندگی می‌کنند.

سومین بچه‌ات کجاست؟‌
نمی‌دانم. وقتی متولد شد او را فروختیم.

چرا این کار را کردی؟
به خاطر بی‌پولی. ابتدا می‌خواستم سقطش کنم. خانواده‌ای که نوزاد را گرفتند تا مدت‌ها برای بچه‌ها غذا و پوشاک می‌آوردند.

تو نقشه قتل را کشیدی؟
نه، من راضی به این کار نبودم.

پس چرا با سهراب درددل می‌کردی؟
او رمال بود و برای او درددل کردم تا نسخه‌ای بدهد و از دست بدرفتاری‌های شوهرم خلاص شوم.

به او علاقه داشتی؟
نه. هر وقت با او حرف می‌زدم دچار عذاب وجدان می‌شدم.

پس چرا حرف می‌زدی؟
چون کسی را نداشتم که از من حمایت کند.