اخیراً رئیس دولت موسوم به دوم خرداد پس از سکوتی طولانی مدت و به بهانه نشست های دوره ای در جمع اعضای بنیاد باران، فایلی ویدیویی 60 دقیقه ای را منتشر نموده است که حدود 12 دقیقه پایانی آن، به بررسی اوضاع و شرایطی داخلی کشور اختصاص داشته است.
محمد خاتمی در این فایل تصویری، با اشاره به شرایط بغرنج کشور در عرصه اقتصادی اظهار داشته است: «فاصله طبقاتی در کشور افزایش یافته و درآمدهای دولت کاهش و هزینهها افزایش یافته است. ضمن اینکه یکی از مصیبتهای ما در چند دهه اخیر این بوده که طبقه متوسط روز به روز کوچکتر و ضعیفتر شده و ما این طبقه که باید موتور محرکه جامعه باشد را به سمت طبقات ضعیفتر و محرومتر پرتاب کردهایم.»
این اظهار نظر در حالی مطرح می شود که نامبرده توضیح نداده است مقصر اصلی این وضع فجیع اقتصادی و افزایش سرسام آور فاصله طبقاتی چه فرد یا جریانی بوده است؟ ناگفته پیداست که پس از پایان جنگ تحمیلی و طی سه دهه گذشته، بجز دوران 8 ساله دولت های نهم و دهم، اریکه قدرت دائماً در اختیار نامبرده یا همقطارانش بوده است که شاهد مثال آن روی کار آمدن همین دولت کلیدداران تدبیر و امید با «تَکرار می کنم» شخص ایشان بوده که ملتی را به چاه ویل بی تدبیری و سوء مدیریت انداخته است!
وی در ادامه با یادآوری طرح کذایی «آشتی ملی» خاطر نشان نمود: «وقتی من از آشتی ملی گفتم، استقبالی از آن ایده نشد و حتی برخی نسبت به آن اعتراض هم داشتند. اما خدا میداند که من تنها از سر خیرخواهی آن موضوع را مطرح کردم. من نه نگاهی به قدرت دارم و نه سر سوزنی دلم برای قدرت تنگ شده و تنها نگران مردم و جامعه دولت و نظام هستم.»
جالب اینجاست که رئیس دولت اصلاحات توضیح نداده است که اگر سرسوزنی برای قدرت دلتنگ نشده، پس چرا سال 88 تنها به خاطر اظهار عبارت «یا من می آیم یا موسوی» مجبور به کناره گیری از نامزدی رقابت های انتخاباتی دوره دهم ریاست جمهوری شد؟! از سوی دیگر بازخوانی کنایه آمیز و سخن به میان آوردن دوباره از پروژه نخنما شده آشتی ملی، خود به مثابه مخالفت علنی با اظهارات رهبر فرزانه انقلاب است که در همان برهه در پاسخ به گوینده آن، فرمودند: «مگر مردم با هم قهر هستند که بخواهند آشتی کنند؟ قهری وجود ندارد، البته مردم ما با کسانی که در سال 88 به روز عاشورای حسینی اهانت کردند و با قساوت و لودگی و بیحیایی، جوان بسیجی را در خیابان لخت کردند و کتک زدند، قهر هستند و با آنها آشتی هم نمیکنند.» [27 بهمن 1395]
مهمترین بخش از سخنان رئیس بنیاد باران اما آنجا بود که بیان داشت: «ما نمیتوانیم مشکلات را منکر شویم، حتی اگر ما منکر شویم، این مشکلات وجود دارند و مردم ما از وضعیت کنونی ناراضی هستند. این نارضایتی به بیاعتمادی منجر میشود و بی اعتمادی به ناامیدی میانجامد. در ادامه این ناامیدی خدایی نکرده به تدریج ممکن است حرکات خشونت آمیز از سوی ناراضیان مشاهده شود و در مقابل هم احتمالا ممکن است حکومت با خشونت پاسخ این اقدامات را بدهد و ما در یک سیکل خشونتی قرار گیریم که بازگشت آن به شدیدتر شدن این سیکل خشونت آمیز در جامعه میانجامد.»
در این رابطه نیز باید گفت که اولاً، چه کسانی مقصر ایجاد وضع موجود و گسترش ناامیدی در میان مردم بوده اند؟ آیا جز این است که اصلاح طلبان که خود را ضمانت کارآمدی دولت اعتدالگرایان می دانستند و آن را در حُکم رحم اجاره ای خویش می پنداشتند، مقصر وضع موجودند؟ ثانیاً، چرا هربار که جناح تجدیدنظرطلب و طیف همفکرانشان، در آستانه واگذاری قدرت قرار گرفته و قافیه را به رقیبان می بازند، سخن از خشونت و آشوب و شورش اجتماعی به میان می آورند؟ وقایعی همچون تیر 1378، تحصن نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم، فتنه عظیم 1388 و حتی وقایع آبان 1398، همه و همه نه تنها وجود دست هایی از درون جناح تمامیتخواه دوم خرداد را در بروز و ظهور آن نشان می دهد، بلکه موید این حقیقت است که صدرنشینان و سیاستگذاران این جریان، ولو به قیمت ایجاد بلوا و به خطر انداختن کلیت نظام مقدس جمهوری اسلامی نیز حاضر به واگذاری دموکراتیک قدرت به سایرین نبوده و نیستند!
با این وجود باید منتظر ماند و دید که طی ماه های آتی و در آستانه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم در بهار 1400، جماعت تجدیدنظرطلب اینبار چه خوابی برای ایران و ایرانی دیده اند؟!
از زن کمتر