جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۶ خرداد ۱۳۹۹ - ۰۹:۰۶

ناگفته‌های عوامل بچه مهندس/ از انتخاب شخصیت جواد در میان ۲۰۰ بازیگر تا انگلیسی صحبت‌کردن مژگان و پدرش

ناگفته‌های عوامل بچه مهندس/ از انتخاب شخصیت جواد در میان ۲۰۰ بازیگر تا انگلیسی صحبت‌کردن مژگان و پدرش
استقبال زیاد مخاطبان از سریال جذاب بچه مهندس بهانه‌ای برای گفتگو با عوامل این مجموعه تلویزیونی شد.
کد خبر : ۵۰۷۷۹۲
سریال «بچه مهندس» از جمله سریال هایی بود که در ماه رمضان از شبکه دو پخش شد. سریالی که در سه فصل از شبکه دو سیما بروی آنتن رفت. در فصل اول این سریال، شاهد کودکی شخصیتی به نام جواد جوادی بودیم که به دنبال هویت خود می گشت و در فصل دو نوجوانی اش تصویر شد. اما زمانی که این شخصیت به فصل جوانی رسید وارد مرحله دیگری از زندگی شد که اتفاقا برهه مهمی را برای او رقم زد. از طرفی درگیری های دانشگاه و نخبه بودنش و از طرفی ماجرای عاشقانه ای که او را درگیر کرده بود. همه اینها باعث بوجود آمدن چالش هایی در این سریال شد و ورود قصه به فضای امنیتی فضا را به سمت و سوی دیگری برد.

بنا به استقبال بسیار مخاطبان از این سریال ماه رمضانی بنا شدیمبه گفتگو با عوامل این سریال بپردازیم. علی غفاری (کارگردان)، حسن وارسته (طراح، سرپرست و نویسنده)، روزبه حصاری، سعید کریمی، مهشید جوادی (بازیگران) از افرادی بودند که در این نشست حاضر شدند.


** آقای غفاری ساختن سریال چند فصلی در تلویزیون ما کمتر اتفاق افتاده است. «بچه مهندس» از معدود سریالهایی است که از کودکی تا بزرگسالی یه شخصیت را تصویر می کند. به نظر شما این شیوه در تلویزیون ما جواب داد و مخاطب را جذب کرد؟

غفاری: «بچه مهندس» از روز اول قرارش بر این بود که تا به نقطه ای برسد که احساس عزت و غرور را به مخاطب ایرانی اش منتقل کند و یک حسی وجود داشت اما اجزای آن مشخص نبود. ما می خواستیم سریالی در ۴۵ قسمت بسازیم که همه قسمت های آن به یکباره پخش شود و سال ۹۶ با این نیت کار را شروع کردیم و اولین فصل مان که به کودکی جواد بر می گشت در ماه رمضان سال ۹۷ پخش شد. نیت اولیه ما این بود که بخش های کودکی به صورت فلش بکی در قصه اصلی مطرح شود و ما اول فلش بک ها را گرفتیم منتهی آنقدر فضای حضور کودکان در سریال دلنشین شد که دیدیم این قابلیت را دارد که به صورت فصلی جدا پخش شود. از طرفی از همان ابتدای کار بزرگسالان هم برایمان مهم بودند. در ادامه باز هم تصمیمی به پخش بخش نوجوان نداشتیم. وقتی وارد فاز نوجوانی شدیم قصه ای نزدیک به نیمه داشتیم و آقای وارسته به ما اضافه شد و فصل دو ترکیبی از نظرهای آقای ابوالحسنی و وارسته بود.

ما خلاصه قصه ای داشتیم که در آن اشاره شده بود جواد آدم موفق می شود اما این را نمی دانستیم که به چه سمتی می رود. در جلسه های متعددی که قبل از پایان فصل دو داشتیم فرصتی پیش آمد تا با نویسنده ها درباره فیلم نامه صحبت کنیم. ایده هایی مطرح شد و به ساختمانی رسیدیم و نگارش فصل سه شروع شد و به بچه مهندس 3 رسیدیم.

** بعد از فصل ۳ آیا فصل ۴ را هم خواهید ساخت؟

غفاری: خیلی ها این سوال را می پرسند اما نه من نه آقای سعدی و وارسته اصلا به این ماجرا فکر نکردیم. تصمیمی هم نداریم چونکه به قصه خوبی هم نخواهیم رسید. ماجرای عشق جواد و مژگان و خیلی از داستان های دیگر را مطرح کردیم مگر اینکه به یک ایده فوق العاده برسیم و خودمان اول از همه باور کنیم چنین موضوعی هم هست که بخواهیم کارش کنیم. اگر به این ایده برسیم مایلیم که فصل ۴ را هم تولید کنیم. مدیران سازمان صداوسیما به شدت مصر هستند که برای ماه رمضان سال آینده فصل ۴ بچه مهندس پخش شود، اما باز هم می گویم که اگر به ایده قدرتمندی نرسیم شروع نمی کنیم.


** آقای وارسته شما از میانه فصل دو به گروه پیوستید، چطور توانستید خود را با قصه همراه کنید؟

وارسته: زمانی که من به گروه اضافه شدم ۲۵۰ دقیقه از فصل دو که آقای سجاد ابوالحسنی نوشته بود را ضبط کرده بودند. سجاد قلم خوبی دارد اما تفاوت سلیقه وجود داشت و باید سعی می کردم لحن قبل را حفظ کرده و هم 250 دقیقه ای که ضبط شده بود را صیانت می کردم. در فصل یک مامان گلچهره بود و حالا دیگر نبود اما از آنجایی که قصه هایی با تم ماجراجویی دوست دارم طی صحبت با آقای غفاری گفتم بیا چک اول را بزنیم. بنا بر این قصه ژاله، مامان گلچهره و وثوق را مطرح کردیم و ۲۵۰ دقیقه را در قصه گنجاندیم و راکوردها را به هم پیوند می دادیم. یکی از سخت ترین کارهایی که حین تولید انجام دادیم سکانس نوشتن برای بازیگری بود که قرار بود به دلیل سفری چند ماه کنار ما نباشد. اندیشه فولادوند که نقش مامان گلچهره را بازی می کرد و سه قسمت آخر روی مرگ گلچهره نوشته شد و یکسری سکانس های خنثی نوشتیم و به هم وصل کردیم. یادم است همان زمان طی تماسی به خانم سیما تیرانداز گفتم قصه ای دارم که برای نوشتن آن قصه سمعک عیار در ذهنم است. در بچه مهندس۲ دچار دو لحن شدید ۲۵۰ دقیقه لحن سجاد بود و مابقی لحن من. این موضوع اجتناب ناپذیر است و یکسری کاشت ها داشتیم.

در فصل سه مقداری کار سخت شد. سجاد اتمسفری از دانشگاه داشت و نکته ای درباره جواد داشت که فقط نخبه شده است. اما قصه بی بی گوهر در این اتاق فکری که ما داشتیم بوجود آمد و همان زمان می دانستم که در خلا مامان صدیقه یک مادری باید باشد که جای خالی اش را برای بچه ها پر کند. حدود ۸ قسمت اضافه شد که تغییر کرد و تا ۲۷ اسفند به رغم کامل بودن فیلم نامه مشغول نگارش بودم.

غفاری: آقای وارسته ظرفیت بالایی دارد چراکه بارها پیش می آمد که می نوشت ولی من استفاده نمی کردم. در کل حوصله زیادی داشت و در حین تصویربرداری هم همینطور بود. همچنین دوران دشواری بود برای آماده کردن فیلم نامه و تغییراتی که در لحظه بوجود می آید، خصوصا که با یک موجود ناشناخته به نام کوآد کوپتر سر و کار داشتیم که به هر حال اطلاعات تخصصی هم در اینباره وجود دارد.

** چرا جواد نخبه رشته دیگری نشد؟ و اینکه چرا رشته هوا فضا را انتخاب کردید؟

غفاری: یکی از اتفاق های جذاب و دلچسب در سال ۹۰ ماجرای کوآد کوپتر بود اما در آن سالها موضوع پیچیده فنی بود و الان هم هست.

** درست است و البته الان در این زمینه به موفقیت های خوبی رسیدیم.

غفاری: بله، کوآدکوپترها و بهپادها در خانواده هوافضا قرار می گیرند و از همه مهمتر جذابیت بصری دارد و باعث شد به سمت این شی که قابلیت دوربین و هلی شات دارد برویم. جواد می توانست مکانیک و تراش کار هم بشود اما دیدیم آن شغل ها انرژی که باید را ندارد. در قصه سجاد هم به دانشگاه مکانیک می رفت اما ما این سه دانشجو را به دانشگاه هوافضا آوردیم. حتی بچه هایی در دانشگاه امیرکبیر دیدم که واقعا نخبه بودند و کوآد کوپترهای فوق العاده ای درست کرده بودند. چند روز پیش برای ضبط تصاویری به دانشگاه امیرکبیر رفته بودیم و فیلم هایی در اختیارمان قرار دادند که گفتم ای کاش ما این فیلم ها را قبل از پخش سریالمان دیده بودیم، آنقدر که این افراد نابغه هستند.

** در حالیکه همین الان خیلی ها معتقدند این سریال شعاری بود.

غفاری: بله درست است.

وارسته: برای نگارش با کارشناس هوافضا جلسه ای داشتیم و بحث به سمت پهباد مدل آر کیو ۱۷۰ رفت که در سال ۹۰ شکار شد و دانش و علم بچه های نخبه ایرانی به رخ جهانیان کشیده شد که به آن می گفتند جانور قندهار. حتی به این خاطر که ماجرای آر کیو ۱۷۰ در سال ۹۰ رخ داده بود ما سریال را به آن سال بردیم.

غفاری: اما اینکه اینها به تولید انبوه رسیدند کار بزرگتری بود.

وارسته: برخی ها موضوع پرچم را بیان می کنند اما همین الان فیلم های فانتزی خارجی پخش می شود دایناسور دارد راه می رود و از آن سو پرچم آمریکا می نشیند. نمی دانم چرا آنها بسازند می شود کار علمی اما زمانیکه ما همان را بسازیم بد می شود! حتی ما را به کودک همسری متهم کردند اما واقعا اینطور نبود. در این مدت نام برخی افراد را گذاشتم رزمندگان کیبورد که با دیدن بهترین کارها فقط فحش می دهند. چند روز پیش در یوتیوب کامنتی دیدم که نوشته بود چرا تا این اندازه دیر سایر قسمت های سریال را آپلود می کنید؟

** برخی به «بچه مهندس۳» پسوند سفارشی و یا اینکه ایدئولوژیک است را چسباندند. آیا واقعا شما به خاطر ساختن سریال ایدئولوژیک باید مورد شماتت قرار بگیرید؟

غفاری: بله چه اشکالی دارد؟ یکی از فیلم های آمریکایی که ساخته شد، در اوج دوران نیروی هوایی آمریکا بود. وقتی اکران شد اعلام کردند در کنار هر سینما مکانی تعبیه شده تا علاقه مندان به نیروی هوایی بتوانند در آنجا ثبت نام کنند و جوان ها سعی می کردند هر طور شده در نیروی هوایی کشورشان ثبت نام و ورود پیدا کنند. در مورد ما خیلی ها می گویند سپاه شما را کمک کرده و پول آنچنانی داده اما واقعیت اینطور نیست و ما با کمترین بودجه و محدودیت ها این سریال را ساختیم. این سریال به لحاظ هزینه از قالب سریال های معمولی خارج شد. یک جور ادای دین بود و باید به این موضوع ها پرداخته می شد. همچنین احساسی که در پایان سریال به مخاطب ما دست داد عزت و غرور ملی بود. به قول آقای وارسته چطور است که وقتی آن ور آبی ها فیلمی می سازند همه می گویند چقدر هوشمندانه ساختند اما وقتی خودمان می سازیم می گویند نه! ما هر کاری که انجام می دهیم حرف و حدیث هایی در آن هست.

وارسته: در همان فیلم های آمریکایی زمانیکه عملیاتی می خواهد اتفاق بیفتد امکان ندارد شما سکانسی در کلیسا نداشته باشید یا مادری را نبینید که با فرزندش نجواهایی دارد، آن وقت آنها کارشان درست است اما مایی که در کشور مسلمان زندگی می کنیم وقتی به این سمت می رویم با واکنش مردم روبرو می شویم که شعاری شدید!


** یکی از نقاط قوت سریال این بود که مواردی که در باقی سریال ها نیست اینجا هست. مثل چالش بین رفاقت این سه دوست و یا سکانس های نماز خواندن جواد، رابطه دکتر توفیقی با دخترش مرضیه. سبک زندگی ایرانی - اسلامی که ما در سایر آثار کمتر با آن مواجه هستیم و اگر هم باشد کاملا تصنعی و شعاری است.

غفاری: بله. ما نماز خواندن جواد را از بچگی در سریال داشتیم.یا رابطه دکتر توفیقی با دخترش کاملا مبتنی بر همین نکات بود. ما شاهد خانواده هایی عادی و معمولی ایرانی در سریال بودیم.

** آقای غفاری انتخاب بازیگران سریال چطور اتفاق افتاد؟ ترکیب بازیگران چهره و غیر چهره ظاهرا در این سریال خوب جواب داد.

غفاری: در سه فصل ترکیبی از بازیگران شناخته شده و با تجربه و افرادی که کمتر دیده شده بودند را در کنار هم داشتیم و ترکیبی که در هر سه فصل بوجود آمد ترکیب خوبی شد. از طرفی فکر می کنم تلاش بچه ها خیلی در این زمینه به ما کمک می کرد. همه بازیگران جوان مان خیلی خوب در این سریال حاضر شدند و با اشاره به سکانس هایی که روزبه حصاری گریه می کرد باید بگویم که حتی شدت کم و زیاد شدن گریه اش را هم به خوبی رعایت می کرد. برای مثال در سکانسی که جواد مژگان را پیش پدرش صورت زخمی برد، علی رغم نور زیاد صحنه، گریه کردنش طوری بود که کاملا به چشم مخاطب می آمد. حتی گاهی تنبیه شان می کردم و سه بازیگر جواد به همراه مسعود و قاسم می رفتند و در گوشه ای می نشستند و تمرین می کردند و خودشان تلاش کرده و انرژی می گذاشتند.

** این امکان وجود نداشت تا از مانی رحمانی بازیگر نقش نوجوانی برای جوانی هم استفاده کنید؟

غفاری: نه سنش اجازه نمی داد این کار را بکنیم و نمی توانستیم او را با گریم به 25 سالگی برسانیم. در همان سن ۱۶ سالگی هم گریم کردنش سخت بود و صورتش طوری بود که سخت می شد گریمور سبیل روی آن بچسباند.به اضافه اینکه فاصله سنی زیادی با جواد ۲۵ ساله داشت و از آنجایی که باید ۷ سال بعد را نشان می دادیم تصمیم گرفتیم مقطع زمانی جدیدی را نشان دهیم. تمام دغدغه و نگرانی من انتخاب بازیگر نقش جواد بود و طوریکه در خیابان که راه می رفتم آدم ها را که می دیدم مدام دنبال جواد می گشتم و شرایط تولید هم استرس مان را بیشتر می کرد. حتی آنقدر این انتخاب طول کشید که بدون انتخاب و نهایی شدن جواد کار را کلید زدیم و سه گزینه هم داشتیم و چند روز بعد انتخابش قطعی شد.

** آقای کریمی چطور شد که شما از دستیاری کارگردان به سمت بازیگری آمدید؟

کریمی: ابتدا مهرزاد جعفری برای نقش جوانی و سه قسمت اول فصل سه انتخاب شد و جواد هنوز انتخاب نشده بود. بیش از ۲۰۰ بازیگر برای انتخاب نقش جواد دیدیم و آدم های غیر چهره می آمدند و شاید اگر یک درصد شبیه به نوجوانی جواد بودند روی آنها متمرکز می شدیم. بر اساس جوادی که انتخاب نشده بود، مسعود انتخاب شد و قرار بر این بود که نقش مسعود و قاسم تا پایان کار تغییر نکنند. از طرفی مهرزاد مشغول بازی در کار دیگری بود و به خاطر محدودیتی که در نوع گریم داشتیم نتوانستیم گریم او را برای بچه مهندس تغییر دهیم و با تصمیم آقای غفاری قرار شد بازیگر دیگری برای نقش جوانی مسعود انتخاب کنیم و در این مقطع بازیگرهای چهره و غیرچهره جدیدی دیدیم اما هیچ کدام از آنها مورد پسند کارگردان قرار نگرفتند.

زمانی که روزبه آمد و تست گریم انجام شد و برای نقش جواد قطعی شد تصمیم بر انتخاب مسعود دیگری متناسب با سن جواد فعلی قطعی تر شد. من از سالها پیش سابقه بازی در تئاتر داشتم و همچنین در فیلم سینمایی پدر آن دیگری بازی کرده بودم. آقای غفاری و سعدی با سابقه بازیگری من آشنایی داشتند. روزهای تمرین من نقش مسعود را در مقابل دو بازیگر دیگر می خواندم تا بازیگرش انتخاب شود و احساس می کنم آقای غفاری با آگاهی کامل این تصمیم را گرفت و من شدم مسعود بزرگسال. شرایط طوری شد که دیگر نمی توانستم در صحنه کار اجرایی کنم و کار دستیاری را به خانم درخشان سپردم و از روزی که قرار شد بازی کنم دیگر دستیاری نکردم و فقط برنامه ریز و سرپرست گروه کارگردانی بودم. تحصیلاتم بازیگری بوده و در دانشگاه رشته تئاتر گرایش بازیگری خواندم و سالها بدر تئاتر حرفه ای به عنوان بازیگر مشغول بودم. به واسطه ورودم به سینما کمتر مجال بازی در تئاتر برایم پیش آمد و اینکه در آن روزها درآمدهای تئاتر زیاد نبود و نمی توانستم روی آن برای گذران زندگی حساب کنم و مجبور بودم بیشتر در سینما فعالیت کنم.

اما در این میان هر کجا که فرصت می کردم گریزی به تئاتر می زدم. از آنجایی که مردم مدام از من می پرسند که این اولین کار شما است؟ باید توضیح بدهم که من سابقه کار بازیگری داشتم و به واسطه سالها کار دستیاری کارگردان در کنار بازیگران بزرگی در این سالها بازیگری را تمرین کردم تا روزی در جایی مناسب آن را بروز دهم. خوشبختانه این اتفاق در سریال بچه مهندس افتاد و این فرصت را پیدا کردم که با نقش مسعود تابش بتوانم از تجربیات گذشته استفاده کنم و توانایی خودم را در بازیگری نشان دهم.



** با توجه به پایان بندی که داشتید مخاطب احساس می کند که سرنوشت شخصیت ها و به ویژه مسعود و تینا نصفه ماند.

کریمی: سکانسی داشتیم که آقای وارسته نوشته بود و در آن مسعود قرار بود چیزی شبیه به سکانس خواستگاری تینا از خودش را اجرا کند و این بار مسعود، تینا را به رستورانی دعوت می کرد و پیشنهاد ازدواج به او می داد. اما آقای غفاری تصمیم گرفت که این سکانس فیلمبرداری نشود.

غفاری: در کل نگاهم همین است و فکر می کنم برداشتی که مخاطب از شخصیت ها دارد عملا به او می گوید که اینها به هم رسیدند و حتما قرار نیست که روی سرشان قند بسابیم. همان دست دادن مسعود با تینوش کافی بود که بگوییم اینها رابطه خوبی با هم برقرار کردند. شاید این ایراد از من باشد اما همیشه می گویم ما داریم کار تصویر می کنیم و همین تصویر و نوع نگاه شخصیت ها به هم تاثیرش را می گذارد و سعی کردم از زیاده گویی پرهیز کنم و همین تفاوت تصویر با رادیو است.

** در تلویزیون کمتر دیده بودیم که دختری برای ازدواج به یک پسر پیشنهاد بدهد و این چالش در این سریال دیده می شد.

غفاری: ما مخاطبمان را به این چالش دعوت کردیم. در فصل 1 و 2 هم چالش هایی داشتیم البته نه اینکه این کار را عامدانه کنیم که مخاطب جذبمان شود نه، معتقدم که بالاخره باید یک روزی این مسائل هم بیان شود. همیشه می گویم اجازه دهید تا بحثش مطرح شود حتی کسانی که مخالف هستند هم ببینند و مثل دیالوگی که در سریال داشتیم: نمی شه آشغالا رو زیر فرش قایم کرد! ما با وجود تمام ممیزی ها مسئولین را متقاعد کردیم که الان زمان مناسبی برای گفتن چنین مسائلی است و باید گفته شود.

** سکانس هایی که جواد و دوستانش در کنار هم بودند و با هم وارد چالش می شدند از نقاط خوب کار بود.

کریمی: بله هر سه مان برای بهتر شدن نقش هایمان تلاش کردیم و وقت گذاشتیم.

** آقای حصاری یکی از نقطه های طلایی، حضور شما در این سریال این بود که مخاطب شما را خیلی می پذیرد و می گوید همان یونا تدین بزرگ شده است! سیر تکامل جواد به چه صورت بود؟ شما فصل یک را دیده بودید؟ و با آن فضا آشنا بودید؟

حصاری: بله من مخاطب سریال بودم و فصل یک را کامل و دو را جسته گریخته دیده بودم. حکایت ورود من اینطور بود که یک روزی در خانه نشسته بودم و دیدم که گروه تولید بچه مهندس فراخوانی برای انتخاب بازیگر نقش جواد دادند. همانجا به مادرم گفتم من شبیه اش نیستم؟ خودم فکر می کردم شبیه اش هستم اما از طرفی هم احساس می کردم به این دلیل که دوست دارم نقش جواد را بازی کنم می گویم شبیه اش هستم! واقعا نقش جذابی برایم بود. حتی عکس نوجوانی ام را در کنار عکس مانی رحمانی گذاشتم و عکس ها را از زوایای مختلف دیدم و مادرم این شباهت را تائید کرد و بعد مشکلی پیش آمد و نتوانستم با دوستان تولید این سریال ارتباط بگیرم.

از طرفی منعی در دلم بود که تماس نگیرم حتی شماره دستیار آقای غفاری را هم گرفتم که با او تماس بگیرم اما نتوانستم. روزی که جواد سعدی با من تماس گرفت گوشی را جواب دادم و گفتم جانم جواد جان و او تعجب کرد که مگر شماره من را ذخیره داشتی؟ و گفتم بالاخره هم حرفه ای هستیم! روزی که داشتم به سیما فیلم می رفتم تا درباره نقش صحبت کنم این را می دانستم که برای چه دارم می روم و استرس داشتم. هر حضور به واسطه تعهدی که برای بازیگر دارد دلهره آور است و برای من مقوله جدی و دلهره آوری است.

همیشه وقتی جلوی دوربین قرار می گیرم حس می کنم خیلی از جوان ها که به سختی امرار معاش می کنند، من را به جای خودشان می بینند و این مسئولیت من را سنگین تر می کند از این بابت که از هم نسلی هایم تائید بگیرم و در این زمینه اعتماد آقای غفاری، وارسته و کریمی خیلی به من کمک کرد.

غفاری: جواد جوادی خودش صدات کرد.

حصاری: واقعا همینطور بود.

کریمی: روزی که با روزبه تماس گرفتیم و برای اولین بار سر صحنه حاضر شد، وقتی او را از نزدیک دیدیم بسیار خوشحال شدیم و اینکه احساس کردیم بازیگر مناسب برای نقش جواد را بالاخره بعد از چند ماه انتخاب کردیم. همین شوقی که روزبه از آن حرف می زند در ما هم وجود داشت. در این کار ما به همه میدان دادیم و اگر دوستانی آمدند و انتخاب نشدند واقعا آن فاکتورهایی که مد نظرمان بود را نداشتند. در تائید ادعایم می گویم که پنج نفر از بازیگرانی که الان در سریال هستند از همین فراخوان ها انتخاب شده و برای اولین بار جلوی دوربین رفتند. مثلا محمود خسرومنش با اینکه اولین تجربه کار تصویری اش بود بضاعت لازم را داشت و به حق برای نقش قاسم همدم انتخاب شد.

حصاری: در این سالها نقش های مثبتی بازی کردم و خیلی ها می گویند نگران این نیستی که در همین قالب بمانی؟ و می گویم کارگردانی که مدیوم بشناسد با بازی بازیگر در هر نقشی متوجه می شود که از این بازیگر چه نقشی تراوش می کند و من خیلی خوش شانس بودم که یک شب آقای غفاری سریال سلام آقای مدیر من را از شبکه دو دید و من را شناخت. در آن سریال چند سال از خودم بزرگتر را بازی می کردم و همین یکی از نگرانی هایم بود و می ترسیدم که با توجه به اینکه نقشی بزرگتر از سن خودم را بازی کردم در بچه مهندس نتوانم نقش جواد که از من کوچکتر بود را بازی کنم. مهمترین سرمایه هر هنرمند همین اعتمادی است که به من شد.

** با اینکه سریال های دیگری هم بازی کرده بودید اما در این سریال بیشتر دیده شدید.

حصاری: بله و این موضوع به خاطر کاشت درستی بود که این سریال داشت.

** تا به حال این را گفتند که صدای شما شبیه به صدای علی ضیا است؟

حصاری: بله حتی یکبار فردی با من به اصرار عکس گرفت و بعد از آن گفت ممنونم آقای ضیا!

** در حقیقت شما از جمله بازیگرانی هستید که پتانسیل اجرا هم دارید.

حصاری: اتفاقا همین دیروز پیشنهاد اجرا داشتم.


** خانم جوادی نقش شما در طول کار زیاد نبود اما اثرگذاری بالایی داشت و مخاطب با مرضیه ارتباط خوبی برقرار کرد.

جوادی: بله وقتی به این کار اضافه شدم ضبط شروع شده بود و روزی که با من تماس گرفتند فکرکردم برای نقش مژگان تماس گرفتند اما الان مرضیه را بیشتر دوست دارم و با همه تفاوت هایی که با هم داشتیم نقش جذابی بود.

** با قشر نخبه آشنایی داشتید و آنها را می شناختید؟

جوادی: بله آشنا بودم. اما بعد از اینکه قرارداد بستم و جلوی دوربین رفتم آنقدر زمانم کم بود که فرصت تحقیق نداشتم اما با این حال تحقیق هایی کردم و تلاش کردم. هر چند الان فکر می کنم اگر زمان به عقب بر می گشت بهتر بازی می کردم.

** نقشتان در این سریال بیشتر دیده شد.

جوادی: بله من زیاد کار تصویر انجام ندادم اما به نسبت کارهایی که کردم بچه مهندس بیشتر دیده شد.

** تعامل شما با بازیگرهایی مثل فرهاد قائمیان چطور بود؟

جوادی: همه بازیگرهای نقش مقابلم واقعا خوب و عالی بودند آقای قائمیان و حصاری و خانم خسرومهر و از این همکاری بسیار خوشحالم. با قدیمی تر ها که کار کنید خیلی راحت ترید چراکه بیشتر به شمای بازیگر میدان می دهند.

غفاری: یکی از دلیل های موفقیت و تاثیرگذاری بازی بچه ها فضایی بود که در کار ما حاکم بود. فضای صمیمی و دوستانه و بدون استرس تا بچه ها جلوی دوربین راحت باشند. خیلی از پروژه هایی که ضبطشان طولانی می شود بازیگر را خسته می کند اما ما سعی کردیم جمع آرامی داشته باشیم و آقای وارسته هم در حفظ این فضا و با شور و نشاطی که هر بار با خود سر صحنه می آورد خیلی موثر بود.


حصاری: کار موفق باعث دیده شدن بازیگر می شود و اینطور نیست که یک بازیگر باعث دیده شدن کاری شود. در آینده دوست دارم در سینما جایزه بگیرم اما آرزوی بزرگترم این است که فیلم هایی بازی کنم که بهترین فیلم های جشنواره شوند. وقتی همه فاکتورها خوب است شمای بازیگر باید خیلی کار نابلد باشی که خرابش کنی.

** چالش بین انتخاب مژگان و مرضیه برایتان چطور بود؟

حصاری: خیلی درگیرش بودم و در سفرهایی که داشتم بیشترین سوالی که می پرسیدند همین بود. قیاس مردم روی این دو نقش قیاس ظاهری بود اما اصل ماجرا این نبود و آن قیاس بین عشق یک طرفه و دوست داشتن دو طرفه بود که معتقدم دومی رابطه سالم تر و به بلوغ رسیده تری را شکل می دهد.

** خانم جوادی مرضیه از چه زمانی فکر می کند که به جواد علاقه دارد؟ از کجا با این دوگانگی مواجه می شود؟

جوادی: از همان زمانی که با هم در کارگاه کار می کنند و بعد تظاهرات دانشجوها در حیاط دانشگاه و سخنرانی مرضیه و حمایت جواد از او. هرچند این ارتباط از بعد از کار در کارگاه بیشتر می شود و سکانس هایی داشتیم که وقتی جواد در فکر بود مرضیه می آمد و با او حرف می زد.

** بازخورد مخاطبان چطور بود و چطور مرضیه را با مژگان قیاس می کردند؟

جوادی: قبل از ورود مومو به قصه مردم در کامنت هایی می گفتند جواد را ول کن و بعد از اینکه مومو به قصه وارد شد و دیدند که علاقه ای به جواد ندارد و دوست داشتند که بین مرضیه و جواد اتفاقی بیفتد.

** اشکالی که وجود دارد این است که مومو وقتی از ایران می رود ۱۸ سالش است و به ثبات عقلی رسیده است و چه اتفاقی افتاده که بعد از ۶ سال تا این اندازه تغییر می کند؟

غفاری: خیلی ها را داشتیم که در ظرف مدت یک ماه تغییر می کنند و جواد توقع تغییر ندارد. با وجود اینکه پدر مومو راضی به ماندن او در ایران است اما مومو سماجت می کند و می گوید کار ما در آنجا است و باید برویم. مدام می گوید دلبستگی به ایران ندارم و این تغییر در ۶ سال عجیب نیست. در فصل یک و دو مژگان دم دمی مزاج بود و در سکانسی داشتیم که مسعود در ماشین این را می گوید. حالا عشق جواد را کور کرده اما اطرافیان این را می بینند. در سکانسی در نوجوانی داشتیم که مومو حتی با تردید در را به روی جواد که برای دیدنش آمده بود باز می کند و حتی کادویی که جواد برایش خریده را قبول نکرد. از این آدم چنین رفتاری بعید نیست. مژگان می گوید گذشته ات را بگذار زیر پایت اما مگر می شود کشور و آب و خاکمان را فراموش کنیم؟ ما به این آب و خاک تعلق داریم و سعی کردیم طوری نگوییم که اغراق شده به نظر برسد.

وارسته: مخاطب در دو فصل مژگان را دیده و پذیرفته بود و در برابر نپذیرفتنش مقاومت می کرد و مردم از حضور و ماندن مومو دفاع می کنند البته یک بخشی از این مردم تین ایج ها هستند. اما کسی که کسی را دوست دارد نمی تواند در مدت ۶ سال حتی یک پیام هم برای او نفرستد.

غفاری: شاید برایتان جالب باشد بدانید در قسمت های پایانی سریال مادرم با من تماس گرفت و گفت خدا شاهد است اگر جواد مژگان را بگیرد حلالت نمی کنم.

حصاری: کار اصلی را درباره جواد بی بی گوهر کرد. در سکانسی که جواد برای بدرقه دکتر توفیقی به دم در آمد و بی بی او را همراهی کرد، معتقدم کار اصلی به عهده بی بی بود که داشت جواد و مرضیه را نگاه می کرد.

غفاری: خدا ثریا قاسمی را برای ما و سینما و تلویزیون حفظ کند.

کریمی: بازی کردن مقابل خانم قاسمی لذتی دارد که شاید آرزوی هر بازیگری باشد. او به جز توانایی در ایفای نقشش به بازیگر نقش مقابل نیز انگیزه ای برای بهتر شدن می دهد و راهنمایی اش می کند.


وارسته: من اغلب در پشت صحنه سریال حضور داشتم و از متن حفاظت می کردم اما هر چه خانم قاسمی می گفتند قبول می کردم.

** به نظر می رسد در سریال مخصوصا نقش مومو و مرضیه، نمادسازی ایجاد شده که گرایش مخاطب ایرانی به مرضیه بیشتر باشد.

غفاری: روزهای اول نام سریال «مهمان» بود که دیدم اسم های مختلفی پیشنهاد شد مومو یا مرضیه؟ یعنی پتانسیل این دو شخصیت برای پیش برد محرک داستان بود و در انتخاب مرضیه و مژگان به اندازه انتخاب جواد وقت گذاشتیم. یکی از کارهایم سخت مان این بود که مژگان آنقدر در ذهن جواد پررنگ بود که بیرون آوردن او از ذهن جواد کار را سخت تر می کرد. برای مردم هم این موضوع مهم شده بود و بحران فیلم نامه ای بود. ورود مومو را خیلی تغییر دادیم و صحنه خداحافظی اش هم خیلی خوب بود که همه یادگاری هایش را به او داد.

** چرا یک جاهایی لهجه مژگان فارسی و در جاهایی انگلیسی بود. خودتان این را انتخاب کردید؟

غفاری: خانم چهره پرداز سالها است که در چند کشور زندگی کرده و لحن درستی داشت اما خیلی ها از گویش او و پدرش که افشین نخعی آن را بازی می کرد ایراد گرفتند. این را قبول دارم که ضعف هایی در گویش داشتیم و شاید زیرنویس کردن حرف هایشان اشتباه بود اما چون هم نخعی و هم چهره پرداز در خارج از کشور زندگی کردند و از آنجایی که دیالوگ های بین شان کم بود، با تجربه ای که داشتند به خودشان سپردیم و نمی خواهم از گردن خودم باز کنم.

**آقای غفاری اشاره کردید که فصل ۴ با توجه به نبود قصه خوب منتفی است. اما اگر قصه خوبی در اختیار داشته باشید می سازید؟

غفاری: مرحله دوم ایجاد شرایط مناسب برای تولید کار است و اگر به ایده ای برسیم که اجرای متفاوتی باشد شرایط تغییر می کند یا جواد به جایی برسد که همه شهرهای ایران را ببیند. این یعنی زمان بیشتر هزینه بیشتر و پشتیبانی بیشتر که خدای نکرده فصل ۴ باعث خراب شدن فصل های قبلی نشود. اگر ایده ای برسد و شرایط اجرا هم فراهم باشد حتما فصل ۴ را خواهیم ساخت.

**خانم جوادی بعد از بچه مهندس برنامه ریزی شما چیست؟

جوادی: واقعیت این است که مدیوم برایم فرقی ندارد. هرجا نقش خوبی پیشنهاد بشود، قطعا استقبال می کنم.

** آقای حصاری برنامه ریزی شما برای بعد از بچه مهندس به چه صورت است؟ مدیوم برایتان مهم است؟

حصاری: نمی توانم اولویت بندی کنم و دوست دارم فیلم نامه خوبی به دستم برسد و در نقش خوبی بازی کنم. همچنین نقش متفاوت برایم خیلی مهم است که به تکرار نیفتم و اگر نقش خوبی پیشنهاد شود با افتخار بازی می کنم.


** به نظر می رسد تمرکز شما روی سینما بیشتر است.

حصاری: یک جایی دوستی گفت رشته ای بر گردنم افکنده دوست می کشد هر جا که خاطر خواه او است و بر همین اساس به نظرم از الان نمی شود تصمیم گرفت و تفکیکی هم قائل نیستم و هر کجا که بتوانم خدمتی کنم در کنار بزرگان سینما و هنر حاضر می شوم. تفکیک مدیوم، تفکیک حوزه های فعال هنری است که در حال کار کردن هستند و من هم عضو کوچکی از این خانواده هستم.

** آقای کریمی با توجه به تجربه ای که در این سالها داشتید باز هم در حیطه بازیگری فعالیت خواهید داشت؟

کریمی: تصمیمم همین است. اگر در این سالها بازیگری نکردم به این خاطر بوده که نقش مناسبی برای خودم پیدا نکردم که بتوانم در آن توانایی هایم را به نحو احسن بروز دهم و خوشبختانه این اتفاق در سریال بچه مهندس ۳ افتاد. این روزها اولویتم بازیگری و بعد کارگردانی است .ببینم چه پیش می آید و توکل به خدا.


** آقای وارسته شما طور؟ آیا در «بچه مهندس ۴» حضور خواهید داشت؟

وارسته: شاید در فصل بعدی نباشم. من بیشتر کمدی می نویسم و این سبک جدی خسته ام کرده است.