روزی روزگاری نه چندان دور، همین چند سال پیش شبکه فارسی وان توانست مخاطبان ایرانی را با شوکی خاص روبهرو کند؛ شوک مواجهه با تمام آنچه در عرف جامعه ایران معمول نیست و میشد پای این شبکهها با چشمانی گرد و حیرت زده تماشایشان کرد.
اما انواع شبکههای جم و همچنین دهها شبکه دیگر خیلی زود راهی را که فارسی وان پیش گرفته بود، ادامه دادند و هنوز هم مشغول کارند. هر چند سریالهایی که از این شبکهها پخش میشود، ایرانی نیست، اما جالب است بدانید شودر کری تولید میشوند که اغلب مردمش درست مثل ایرانیها از تماشای بخش عمدهای از اتفاقاتش شوکه میشوند، بله... بسیاری در ترکیه میگویند این فیلمها هیچ شباهتی به زندگی عادی مردم ندارد و حتی دیگر دنبال کننده پر و پا قرص آنها هم نیستند.
به گزارش جام جم این نکته آخر را گفتیم تا برسیم به تولیدات این روزهای شبکه نمایش خانگی در ایران؛ تولیداتی که اگر قرار باشد برای اغلبشان نام بهتری انتخاب کنیم باید بگوییم آثار شبکه ترکی سازی! چون دقیقا در این سریالها هم همه چیز با آنچه در زندگی عادی مردم و بطن جامعه میگذرد، تفاوتهای بسیاری دارد. اما مردم ایران هنوز با تحیر این تولیدات داخلی را تماشا میکنند و میخواهند ببینند آخر همه این اتفاقاتی که هرگز دور و برشان مشابهش را نمیبینند، چه خواهد شد.
مولفههای مشترک
این که بگوییم بخش عمده تولیدات شبکه نمایش خانگی در چند مدت گذشته شبیه سریالهای ترکی بود، ادعایی است که حتما باید دربارهاش توضیح داد. طبیعتا تمام آنچه در فیلمها و داستانها میبینیم و میخوانیم واقعیت ندارند، نوشتن داستان و فیلمنامه هر چند باید در فضایی باشند که جامعه با آنها ارتباط برقرار کند، اما قرار نیست نعل به نعل واقعیت باشند و خیال و فکر نویسنده هم در پیش بردن داستان آزاد است. اما موضوع این است آنچه در سریال دل، مانکن، ممنوعه یا سایر سریالها رخ میدهد، قرار است با خط قرمزهای ذهنی مردم بازی کند و داستان خود را پیش ببرد.
جدای از بعد داستانی این سریالها باید رفت سراغ شیوه زندگیای که در این سریالها دیده میشود، شخصیتهای این سریالها اغلب ثروتمند هستند و زندگیای دارندکه شبیه زندگی مردم عادی جامعه نیست. انگار که تمام اتفاقات این سریالها بهقول معروف میان ۲ درصدیهای جامعه میگذرد و با ۹۸ درصد دیگری هم کاری ندارد.
جالب است همانقدر که چهره ثروت در این سریالها اغراق شده است، چهره فقر هم با همین شکل و شمایل معرفی میشود و قرار است قصههای شاهزاده و گدا گونه بتوانند مردم را بنشانند پای روایت. اما در هر حالت نمیتوان از سبک زندگی اشرافیای که این سریالها تبلیغ میکنند، گذشت.
آلات موسیقی تا حدی در فیلم دیده میشوند که اصلا هر کس از جلوی دوربین رد شود بلد است ساز بزند، آنقدر که در سریال دل میبینیم خانم راننده اسنپ سازدهنیاش را با خودش برده و حالا که تصادفا رسیده به کنار دریا برای مسافر خود مینوازد!
از طرف دیگر ماجراهای عشقی و به هم تنیدگیشان در این سریالها تا آنجا پیش میرود که دیگر قید مثلث و مربع عشقی را میشود زد و اصطلاحات ناچیزی دانستشان. اصلا باید گفت دایره عشقی! این روابط چند پهلو و دامنهدار تعریف خانواده، تعهد، دوستی و ... را به بازی میگیرند، بله زندگی واقعی هم اتفاقات بد دارد و طبق همان نگاه قدیمی موجود در فرهنگ ما ممکن است گرگها همیشه در کمین باشند، اما ارائه این اتفاقات به مبتذلترین شکل ممکن میتواند مخاطب را دچار سطح بودن کند.
در ضمن خط داستانی این سریالها هم آنقدر روست که اگر مخاطب با اندک بهره هوشی پای تماشای آنها بنشیند و چند سریال را ببیند، میتواند خط پیشبرد بقیه آنها را هم تا حدی حدس بزند. جالبتر هم اینکه اگر زمان سریال ۹۰ دقیقه باشد، در بسیاری از آنها حجم زیادی از این زمان به مرور اتفاقات قبل با صدای یک خواننده و حضور پررنگ موسیقی میپردازد، که البته در این باره قبلتر گزارش مفصلی نوشتهایم و از آن میگذریم.
خلاصه که نصف زمان فیلم هم حتی به پیشبرد خط اصلی داستان نمیگذرد و اگر قرار بود این سریالها مثل فوتبال داور داشته باشند، مدام برای وقتکشی کارت قرمز میگرفتند.
سوژههای اجتماعی در خدمت سرگرمیسازی
حضور یک شخص ترنس بهعنوان شخصیت اصلی یا دختری که مورد تجاوز قرار گرفته و در فرهنگ جامعه ما دچار مشکلاتی شده یا پسری که برای پرداخت بدهیهای پدرش تن به ازدواج با زنی بسیار بزرگتر از خودش میدهد و ... میتوانند موضوعاتی باشند که سریال مورد نظر را به یک اثر اجتماعی بدل کنند، اما این اتفاق رخ نمیدهد.
سینمای اجتماعی کارش آگاه کردن جامعه از معضلات است، ضمن این که تلاش میکند معضلات مطروحه را هم با راه حلهایی در هم بپیچد و بخواهد تغییر رویکرد با رفتاری را ترویج کند، یعنی به مخاطب خود بگوید میشود برای حل مسأله و داشتن فردای بهتر تلاش کرد.
در این سریالها، اما خبری از این نقشها نیست، آنها از خط قرمزها و مسائل و موضوعات خاص تنها برای جذب مخاطب بیشتر بهره میبرند و تلاش میکنند مخاطب خود را سرگرم کنند، سرگرمیصرف که میشود به آن گفت پفک فرهنگی، هست، اما هیچ اثر مثبتی بر مخاطب خود ندارد.
این مولفهها هر چند در سینمای تجاری هر کشوری دیده میشود، اما با این حجم و گستردگی پس از همهگیری سریال های ترکی وارد ایران شده و به نظر میرسد قرار است ماندگار شود!
معادلات اقتصادی ترکیه در کشورهای همسایه
کته جالب دیگر را میتوان در حرف های بابک کایدان ـ نویسنده سریالهای «مانکن» و «دل» دید. او درباره شباهت «مانکن» با سریالهای ترکی گفتهاست: اگر بتوانیم مثل آنها سریال بسازیم و تبدیل بشویم به یک قطب چرخه سرمایه که خیلی هم برد کردیم و باید خوشحال باشیم؛ بنابراین این ایراد نیست و اگر ما یادمان برود آنها در اصل جذب مخاطب قوی هستند و نقاط قوت دارند که داریم خودمان را گول میزنیم.
سریال سازیها البته در معادلات اقتصادی کشور ترکیه نقش مهمی دارند، اما جالب است بدانید مردم این کشورها ظاهرا چندان مخاطب این سریالها نیستند. برنا کاراگزاوغلو در ایران تحصیل کردهاست، او دکترای ادبیات فارسی دارد و چندی پیش در گفتوگویی که با جام جم داشت، بر این نکته تاکید کرد که سریال های ترکی را نمیبیند و وقتی مردم ایران درباره این سوالها از او میپرسند، تعجب میکند. او همچنین افزود: مردم ما این سریالها را خیلی نمیبینند، چون شبیه زندگیشان نیست.
او تاکید کرد خانه های زیبایی که در سریالها دیده میشود یا روابط باز و آزادانهای که ترویج میشود، مثلث های عشقیای که مدام تکرار میشوند و خیلی مسائل دیگر جایی در زندگی مردم ترکیه ندارد.
ضمن این که اگر تجربه سفر به ترکیه یا زندگی در این کشور را داشتهباشیم، خیلی زود متوجه میشویم که سطح زندگی و اعتقادات دینی و مذهبی در اکثریت جامعه این کشور متفاوت از آن تصویری است که در این سریالها نمایش داده میشود و مردم مسیر خودشان را میروند و این سریالها هم مسیر خودشان را.
همین سریالهایی که در ترکیه چندان مورد توجه نیستند، در کشورهای همسایهشان حسابی گل انداختهاند و در حال بازی با هویت فرهنگی همسایههایشان هستند. در برخی کشورهای اطراف از جمله افغانستان و عراق چینش خانهها را سریال های ترکی تعیین میکنند، یعنی ترکیه با ساخت سریال بسیاری از کالاهای خود را به کشورهای همسایه میفرستد، کالاهایی که قبلتر از طریق سریالها نیاز به حضورشان را در خانهها ایجاد کرده و مشتری دارند.
همچنین فروشگاه های پوشاک در سیطره ترکیه است. آیا شبکه نمایش خانگی در ایران طبق نظر کایدان میتواند چنین فضایی ایجاد کند و آیا اصلا میخواهد که تعاریف اجتماعی را در ایران و کشورهایی که در بسیاری از مباحث خطوط عرفی به مراتب پررنگتری نسبت به ما دارند را بشکند و سود و اقتصادی کسب کند؟ این سوال از آن مواردی است که همهمان جوابش را میدانیم دیگر...
این سریال های ایرانی غیرایرانی
همانطور که مردم یک دهه و نیم پیش با چشمان گرد سریال های فارسی وان را نگاه میکردند، از یکی دو سال پیش با چشمان گردتر تولیدات وطنی مشابه را تماشا کردند، بعد هم روند آنقدر ادامهدار شد که به تماشای آنها عادت کردند و دنبالشان میکنند. سریال های ایرانیای که دقیقا بر مبنای همان سریال های ترکی ساخته میشوند، با همان بحرانها و کاستیها و همان جاذبه های بیهوده.
سریالهایی که قصه ندارند، چون نویسنده خوب ندارند. نویسندههای امروز شبکههای نمایش خانگی بلد نیستند قصه تعریف کنند، برای همین با افزودن مولفههای جنسی و نشان دادن زندگی اشرافی قصد جذب مخاطب دارند. قصههایشان نه برای ایجاد گردش های اقتصادی در کشورهای دیگر نوشته میشود و نه دردی از مردمی که تماشایش میکنند، درمان میکند.
این سریالها مخاطب داخلی دارد و گردش مالی داخلی. مخاطب داخلی دارد و آسیب داخلی. روایتهایشان شباهتی به زندگی مردم ندارد، از بطن جامعه فاصله بسیار دارند و البته میتوان گفت مانند ماجراهای تئاتر لاکچری و کنسرت نمایشها مدتی برای عدهای کسب درآمد میکنند و میروند. اما تاثیرات فرهنگی شان چه؟ مگر به این راحتی پاک میشود؟ و نکته مهمتر اینکه آیا آنها که به این سریالها مجوز میدهند حاضرند یک روز در برابر رسانهها بنشینند و نظرشان را دربارهشان بگویند؟ آیا مدیران گرامی اصلا نگاه میکنند که در حال ترویج چه چیزی هستند و وقتی پای یک مجوز را امضا میکنند چه تبعاتی برای جامعه خواهدداشت؟