رسیدگی به این پرونده از دوسال پیش با گزارش مرگ مشکوک مرد میانسالی در خانهای واقع در یافتآباد در دستور کار پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفت. وقتی مأموران به محل حادثه رفتند، در بررسیهای اولیه دریافتند مردی حدوداً ۶۰ ساله براثر بازگشت گاز بخاری به داخل خانه دچار گازگرفتگی شده و فوت کرده است، اما بررسیهای دقیقتر مأموران احتمال قتل را پررنگ کرد از این رو جسد به پزشکی قانونی انتقال یافت. پس از آن معلوم شد که وی در روز جنایت تنها بوده و همسر جوانش یک شب قبل برای دیدن خانوادهاش به شهرستان رفته بود.
روزنامه ایران نوشت:در ادامه تحقیقات فرزند وی به مأموران گفت: ۴ سال قبل پس از فوت مادرم، پدرم با زن جوانی ازدواج کرده بود و ما هم هرچند روز یکبار به پدرم سر میزدیم. آن روز هم به قصد دیدنش به خانهاش رفتم، اما هرچه زنگ زدم و تماس گرفتم، کسی پاسخگو نبود به همین خاطر در را شکستم و وارد خانه شدم و دیدم او در کنار بخاری خوابیده، اما هرچه صدایش کردم جوابی نداد و فهمیدم بر اثر گازگرفتگی مرده است.
سرنخ جنایت
درحالی که این پرونده در حال مختومه شدن بود، ۳ روز بعد از مرگ، پسر وی راهی دادسرای جنایی تهران شد و گفت: روز بعد از حادثه متوجه شدیم که کارت عابربانک پدرم سرقت و ۶ میلیون تومان از حسابش برداشت شده است. به همین خاطر احتمال میدهیم پدرم به دست یک سارق آشنا به قتل رسیده باشد.
در این میان نظریه پزشکی قانونی هم با این مضمون که پیرمرد ۶۰ ساله به علت فشار بر عناصر حیاتی گردن به قتل رسیده است، اعلام شد.
دو روز بعد هم دوباره از حساب مقتول پولی برداشت شد که پلیس با استعلام از بانک متوجه شد پولها از حساب مقتول به حساب فردی به نام فریبرز واریز شده است و در ادامه مشخص شد فریبرز از دوستان کیوان نوه ۲۰ ساله مقتول است. بدین ترتیب با شکایت پسر مقتول دستور بازداشت کیوان صادر و او بازداشت شد.
اعترافات متهم
کیوان پس از دستگیری در ابتدا منکر اطلاع از جنایت شد، اما در نهایت به قتل پدربزرگش اعتراف کرد و گفت: من او را کشتم، چون مدام من را تحقیر میکرد و میگفت تو آدم به درد نخوری هستی و هیچ کس تو را دوست ندارد! وقتی ۲ ساله بودم، پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند. من و برادر بزرگترم پیش پدربزرگ پدریام رفتیم. پدر و مادرم هم چند وقت بعد هرکدام دوباره ازدواج کردند و صاحب فرزند شدند و دیگر توجهی به ما نداشتند. پدربزرگم، عاشق برادرم بود، اما اصلاً من را دوست نداشت. روزهای سختی بود. زندگی درخانه پدربزرگی که به اجبار من را نگه داشته بود تا اینکه وقتی ۱۰ ساله شدم، از خانهاش فرار کردم و، چون جایی برای زندگی نداشتم، کارتنخواب شدم و با تکدیگری و دستفروشی شکمم را سیر میکردم. وی افزود: بسختی درس خواندم و دیپلم گرفتم. اما هیچ وقت طعم زندگی راحت را نچشیدم. همنشینیام با افراد معتاد باعث شد تا در سنین نوجوانی به شیره تریاک اعتیاد پیدا کنم، اما با همت خودم آن را ترک کردم. تا اینکه ۱۶ ساله شدم و پدربزرگم به من پیشنهاد داد تا با او زندگی کنم. اما وقتی به خانهاش رفتم، مدام من را تحقیر میکرد و همین مسأله باعث شده بود که حس حقارت به من دست دهد. همیشه از بیمحبتی و بی محلی اطرافیانم رنج میبردم تا اینکه تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم.
شب حادثه من و پدربزرگم در خانه تنها بودیم که او کنار بخاری خوابید. پتویی را برداشتم و با آن خفهاش کردم و بعد لوله بخاری را از جایش بیرون کشیدم تا با صحنه سازی نشان دهم او بر اثر خفگی ناشی از گاز بخاری فوت کرده و بعد از سرقت کارت عابربانکش، در را از داخل قفل کردم، چون معمولاً پدربزرگم شبها در را قفل میکرد و از طریق بالکن به حیاط پریدم و رفتم. تا ساعت ۸ شب بخاطر ترس در خیابان پرسه میزدم تا اینکه چند روز بعد دستگیر شدم.
با اعترافات صریح متهم و بازسازی صحنه جرم، اولیای دم با شکایت از کیوان خواستار قصاص او شدند و پرونده با صدور کیفرخواست برای رسیدگی به شعبه ۴ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و متهم بزودی محاکمه میشود.
روزنامه ایران نوشت:در ادامه تحقیقات فرزند وی به مأموران گفت: ۴ سال قبل پس از فوت مادرم، پدرم با زن جوانی ازدواج کرده بود و ما هم هرچند روز یکبار به پدرم سر میزدیم. آن روز هم به قصد دیدنش به خانهاش رفتم، اما هرچه زنگ زدم و تماس گرفتم، کسی پاسخگو نبود به همین خاطر در را شکستم و وارد خانه شدم و دیدم او در کنار بخاری خوابیده، اما هرچه صدایش کردم جوابی نداد و فهمیدم بر اثر گازگرفتگی مرده است.
سرنخ جنایت
درحالی که این پرونده در حال مختومه شدن بود، ۳ روز بعد از مرگ، پسر وی راهی دادسرای جنایی تهران شد و گفت: روز بعد از حادثه متوجه شدیم که کارت عابربانک پدرم سرقت و ۶ میلیون تومان از حسابش برداشت شده است. به همین خاطر احتمال میدهیم پدرم به دست یک سارق آشنا به قتل رسیده باشد.
در این میان نظریه پزشکی قانونی هم با این مضمون که پیرمرد ۶۰ ساله به علت فشار بر عناصر حیاتی گردن به قتل رسیده است، اعلام شد.
دو روز بعد هم دوباره از حساب مقتول پولی برداشت شد که پلیس با استعلام از بانک متوجه شد پولها از حساب مقتول به حساب فردی به نام فریبرز واریز شده است و در ادامه مشخص شد فریبرز از دوستان کیوان نوه ۲۰ ساله مقتول است. بدین ترتیب با شکایت پسر مقتول دستور بازداشت کیوان صادر و او بازداشت شد.
اعترافات متهم
کیوان پس از دستگیری در ابتدا منکر اطلاع از جنایت شد، اما در نهایت به قتل پدربزرگش اعتراف کرد و گفت: من او را کشتم، چون مدام من را تحقیر میکرد و میگفت تو آدم به درد نخوری هستی و هیچ کس تو را دوست ندارد! وقتی ۲ ساله بودم، پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند. من و برادر بزرگترم پیش پدربزرگ پدریام رفتیم. پدر و مادرم هم چند وقت بعد هرکدام دوباره ازدواج کردند و صاحب فرزند شدند و دیگر توجهی به ما نداشتند. پدربزرگم، عاشق برادرم بود، اما اصلاً من را دوست نداشت. روزهای سختی بود. زندگی درخانه پدربزرگی که به اجبار من را نگه داشته بود تا اینکه وقتی ۱۰ ساله شدم، از خانهاش فرار کردم و، چون جایی برای زندگی نداشتم، کارتنخواب شدم و با تکدیگری و دستفروشی شکمم را سیر میکردم. وی افزود: بسختی درس خواندم و دیپلم گرفتم. اما هیچ وقت طعم زندگی راحت را نچشیدم. همنشینیام با افراد معتاد باعث شد تا در سنین نوجوانی به شیره تریاک اعتیاد پیدا کنم، اما با همت خودم آن را ترک کردم. تا اینکه ۱۶ ساله شدم و پدربزرگم به من پیشنهاد داد تا با او زندگی کنم. اما وقتی به خانهاش رفتم، مدام من را تحقیر میکرد و همین مسأله باعث شده بود که حس حقارت به من دست دهد. همیشه از بیمحبتی و بی محلی اطرافیانم رنج میبردم تا اینکه تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم.
شب حادثه من و پدربزرگم در خانه تنها بودیم که او کنار بخاری خوابید. پتویی را برداشتم و با آن خفهاش کردم و بعد لوله بخاری را از جایش بیرون کشیدم تا با صحنه سازی نشان دهم او بر اثر خفگی ناشی از گاز بخاری فوت کرده و بعد از سرقت کارت عابربانکش، در را از داخل قفل کردم، چون معمولاً پدربزرگم شبها در را قفل میکرد و از طریق بالکن به حیاط پریدم و رفتم. تا ساعت ۸ شب بخاطر ترس در خیابان پرسه میزدم تا اینکه چند روز بعد دستگیر شدم.
با اعترافات صریح متهم و بازسازی صحنه جرم، اولیای دم با شکایت از کیوان خواستار قصاص او شدند و پرونده با صدور کیفرخواست برای رسیدگی به شعبه ۴ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و متهم بزودی محاکمه میشود.