سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۳۰ بهمن ۱۳۹۰ - ۰۹:۵۵

سانسور قلیان کشیدن پیرزن!

وقتی قصة فیلم، قصة زنی است که عالماً و عامداً به خاطر تلافی به همسرش خیانت می‌کند و آن را هم به اروتیک‌ترین شکل ممکنش نشان می‌دهیم.وقتی این گونه است یعنی ما رسماً حکم می‌کنیم که به سینما نروید، چون جای خطرناکی است و بدآموزی دارد.
کد خبر : ۵۴۴۱۳
به گزارش صراط به نقل از قانون، میزگرد نقد و بررسی سیاست‌گزاری‌های کلان سینما به بهانه اتمام سی‌امین جشنواره فیلم فجر برگزار شد.

این میزگرد با حضور سه تن از فعالان حوزه سینما و با هدف آسیب‌شناسی مدیریت دولتی در سینما و بررسی کم‌وکیف برگزاری جشنواره فیلم فجر و برخی حواشی آن برگزار شد.

گفتنی است منوچهر محمدی (تهیه کننده)، محمد علی سجادی (کارگردان) و رضا درستکار (منتقد) حاضران در این در میزگرد بودند- که در محل «دفتر پژوهش» روزنامه خراسان برگزار شد- و انتقادهای تندی را نسبت به عملکرد مدیران سینمایی مطرح کردند.

آن چه در زیر می‌آید خلاصه‌ای از صحبت های آنان در این میزگرد است؛

 محمدی: در میهمانی‌های خانوادگی که به مناسبت عزا یا عروسی تشکیل می‌شود، آدم‌هایی که در طول سال با هم مشکل داشته¬اند و پشت سر هم بد می‌گفتند و حتی علیه یکدیگر اقدامات حقوقی و قضایی انجام داده‌اند، با این روکش که به اصطلاح «این جا جایش نیست» و به احترام برگزار کنندة مجلس، در هاله‌ای از رو در بایستی از آن مشکلات می‌گذرند. نتیجه این می‌شود که همه لبخند مصنوعی بر لب می‌آورند و یا به خاطر آن متوفی چهره‌ای اندوهگین به خود می‌گیرند، اما هیچ کس احساسات واقعی خویش را نشان نمی‌دهد. چون ظاهراً فرهنگ ایرانی ایجاب می‌کند که «این جا جایش نیست»!

بنابراین اگر بنا باشد واقعاً ساز و کارهای سینمای ایران را همین خوش و بش‌ها و ادای احترام‌هایی که ما در جشنواره می‌بینیم درنظر بگیریم، ده روز بعد در مناسبات یک فیلمساز و یا یک مدیر دولتی نوعی از روابط به¬وجود می‌آید متفاوت از آن ده روز؛ دیگر آن احترامات فائقه و حتی آن منطق وجود ندارد. آن تساهلی که در ایام جشنواره نشان داده می‌شود دیگر دیده نمی‌شود. و به قول ضرب‌المثل فارسی «روز از نو و روزی از نو». گویی ما ده روز با هم به جزیره‌ای خوش و آب و هوا می‌رویم. آفتاب می‌گیریم. شنا می‌کنیم. والیبال بازی می‌کنیم، به هم گل تعارف می‌کنیم و شیرینی می‌دهیم و پول میز را حساب می‌کنیم. و بعد از ده روز بر می‌گردیم به جزیرة دیگری که انگار اساساً همه چیزش متفاوت است. در آن 355 روز باقیماندة سال انگار غلبه با واقعیت‌هایی است که مدیران و فیلمسازان قدرت مقابله یا برخورد با آن را ندارند.

سجادی: آن‌چه که پتانسیل سینمای ما است، این نیست. چون هدایت شده، خط‌کشی شده، و با ایدئولوژی همراه است. به¬خصوص که به اعتقاد من الان خیلی آشکارا سمت و جهت جناحی و سیاسی دارد. سینما از ظرف طبیعی خود خارج شده و به مسیری رفته است که اساساً اصل آن گم شده است. یعنی الان دعوا بر سر سینما نیست. دعوا بر سر این است که فلان مدیر بگوید من بهتر از شما می‌گویم که چه کنید.

درستکار: این سینما نه تنها بازتاب‌دهندة شرایط فعلی ما است، بلکه بازتاب‌دهندة شرایط قبل ما هم بوده است و بازتاب‌دهندة شرایط آینده نیزخواهد بود. من با حالتی قهری نمی‌توانم بگویم که مثلاً این آقای سجادپور یا آقای فلانی که آمده است وضع سینما بد شده است. چون من حس نوستالژیکی نسبت به سینما دارم. مثلاً ما می‌گوییم ده سال پیش که آقای محمدی بود چقدر خوب بود، اما ده سال پیش هم همین گرفتاری‌ها به شکل‌ دیگری وجود داشت. الان هم هست. بعداً هم خواهد بود. شاید با رفتن همین مدیران نیز غم بخوریم و بگوییم اگر این‌ها بودند بهتر بود.

درستکار: اما به طور بالقوه، هم در دورة قبل و هم در این دوره، ترس از سینما وجود داشته است. الان این ترس بیشتر شده است. چون بنیادهای آن را کشف کرده‌اند. یک جاهایی هم متوجه شده‌اند که چقدر می‌تواند قوی باشد. برای همین هم عامل بازدارندة بیشتری را وارد میدان کرده‌اند. و فشار و مقاومت نیروهای بازدارنده در حوزة سینما زیاد شده است. به همین دلیل الان احساس می‌کنم سینمای ما از اصول و جوهر در حال تهی شدن است. برای آن که از سد ممیزی‌ها و نیروهای بازدارنده بگذرد، به مضامینی مراجعه می‌کند که منقضی هستند. یا از طریق فریب ممیزی‌ها سعی می‌کند دور بزند، و ذائقة مردم را در جاهایی که زندگی طبیعی خود را دارند پاسخ دهد.

محمدی: اگر در حوزة صنعت و کشاورزی تا حدی این امر مصداق داشته باشد در حوزة فرهنگ خیلی سخت است. ممکن است بتوان کشاورز را با بابخشنامه مجبور کرد به جای سیب‌زمینی پیاز بکارد، چون کشور به پیاز نیاز دارد. اما واقعاً یک هنرمند را نمی‌توانید وادار کنید چون اکنون کشور به شعر حماسی نیاز دارد، شعر حماسی بگوید. باید بستری فراهم شود که خود او به این امر وجدانی برسد و به نظر من در این مورد آقای درستکار تحلیل خیلی درستی ارائه دادند. در جشنوارة فیلم فجر امسال من خیلی به وضوح می‌بینم پاره‌ای از فیلم‌سازها برای این که فیلمشان ساخته شود، اکران شود و گذران زندگی کنند، فیلم‌هایی به شدت بی‌خاصیت ساخته‌اند. یعنی اگر فیلم ساخته نمی‌شد هیچ اتفاقی نمی‌افتاد. و ما هیچ کمبودی در عرصة فرهنگ احساس نمی‌کردیم. گروه دیگری هم هستند که متأسفانه تحتانی‌ترین، نه هوشمندانه‌ترین لایة نیاز جامعه را شناسایی می‌کنند و با یک جور ماله‌کشی برخی از چیزها آن نیاز را پاسخ می‌دهند. به همین خاطر من حداقل دربارة بخش عمده‌ای از فیلم‌هایی که امسال در جشنوارة فیلم فجر دیدم احساس می‌کنم فیلمسازهای ما خیلی بهتر و درست‌تر از مردم پیام فارسی وان را دریافته‌اند و آن را اجرا می‌کنند.

سجادی: الان در وضعیتی هستیم که ما هر چه هم بگوییم آقایان کار خود را می‌کنند.اگر بخواهم عوامانه بگویم به دنبال رو کم کنی هستند. به دنبال حفظ منافع و قدرت خود. به همین دلیل فیلم 33 روز را به خاطر اعتقادات خود نمی¬سازند. من فکر می‌کنم مهم حفظ منافع است. شما نگاهی بیاندازید که چگونه افرادی را تیپیکال سرکار می‌آورند. چنین فیلمسازی عملاً چقدر فیلمساز موفقی بوده است؟ آقایان فقط می‌خواهند به بالادستی بیلان و آمار بدهند و مسئلة مردم فقط دکان است. از آن طرف هم که خیلی از فیلم‌ها که اکران شده‌اند. چه اتفاقی افتاده است؟ کی رفته توی خیابان‌ها. اصلاً مسئله مردم نیست. ترس از میز و بالادستی است. الان مسئلة خانة سینما نیست. اگر این بهانه هم نبود به بهانة دیگری تعطیلش می‌کردند.

محمدی: به نظر من مدیران ارشد کشور باید بفهمند که مدیران زیر دستی دارند که اعمال سلیقه می‌کنند، اتفاقا مبانی معرفتی ایدئولوژیک درستی هم ندارند. حداقل فهم من به عنوان کسی که متصف به صفت مسلمانی است و نه متخلق، در بسیاری از اوقات این برداشت‌ها سلیقه‌ای است و با مبانی دینی هم سازگار نیست. تا زمانی که شما اجازه دهید این نگاه وجود داشته باشد، گسترش و تسری نیز خواهد یافت.

در همین جشنوارة سی‌ام فیلم «بوسیدن روی ماه» اکران شد و به نظر می‌آید هم مردم پسندیده‌اند و هم خواص. هم متدینان و هم مسئولان. داستان فیلم دربارة دو مادر شهید است که فرزندانشان مفقود‌الاثرند و منتظرشان هستند. یکی از این پیرزن‌ها به دلیل بیماری به زودی از دنیا خواهد رفت. به همین خاطر آن یکی مادر تصمیم می‌گیرد تا در این روزهای باقیمانده او را شاد نگه دارد. به همین خاطر تصمیم می گیرد که برای او قلیانی فراهم کند.

طبیعتاً در فرهنگ آن‌ها که کافی‌شاپ نمی‌توان رفت! اتفاقاً تا مادر می‌خواهد قلیان بکشد سرفه می‌کند و نمی‌تواند خیلی استفاده کند. وزارت ارشاد به ما اعلام کرد که بنا بر بخشنامة وزارت بهداشت مبنی بر ممنوعیت قلیان این صحنه باید در فیلم حذف شود. ببینید یک صحنة عاطفی دو مادر که می‌تواند بسیار هم تأثیرگذار باشد بابت چنین برخوردی به چه سرنوشتی دچارمی‌شود. یعنی با قلیانی که عملاً اکنون در هر کوی و برزن و قهوه‌خانه و رستورانی وجود دارد به گونه ای برخورد می کنند که گویی به یک باره از یک پدیده قبیحه استفاده کرده‌اید. اکنون به دلیل نگاه محدود و کوچک‌اندیشی که حاکم شده است به نظر می‌رسد محصولات ما در سینما دیگر حتی تمام ایران را هم نمی‌توانند پوشش دهند.

این‌طور این دایره تنگ و تنگ‌تر شده است و باعث شده که برخی از اقشار با سینما قهر کنند. من امسال برخی فیلم‌های جشنواره را که دیدم دلم سوخت. ما امسال برای برخی فیلم‌ها حکم کردیم که خانواده‌ها دیگر نباید به سینما بروند. متدینان نباید به سینما بروند. چون حریم وجود ندارد. وقتی قصة فیلم، قصة زنی است که عالماً و عامداً به خاطر تلافی به همسرش خیانت می‌کند و آن را هم به اروتیک‌ترین شکل ممکنش نشان می‌دهیم.(نه نشان دادن پنهانی و یا در سایه، که این هم البته مورد تأیید من نیست) وقتی این گونه است یعنی ما رسماً حکم می‌کنیم که به سینما نروید، چون جای خطرناکی است و بدآموزی دارد.

سجادی: برای دوستانی که خودشان را هم صنف ما می‌دانند و زیر یوغ یک جای فرمایشی می‌روند متأسفم. الان سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن را به شکل کاملاً دراماتیک گسترش داده‌اند. من حاضر نیستم فعالیت صنفم سیاسی شود و هرگز نمی‌خواستیم این‌گونه شود. دوستانی که به ما اتهام می‌زنند، سیاسی‌کاری و جناحی عمل کردند. گفتند یا با مایید یا با هیچ‌کس. خانة سینما یک مکان است. راجع به جشنوارة امسال هم نمی‌توانم نظر بدهم چون کاری ندیده‌ام. و اصلاً از این که به جشنواره نمی‌روم خوشحال نیستم. این سینمای ما است. خیلی از دوستان ما مثل آقای محمدی فیلم دارند. خیلی‌ها از من پرسیدند ما برویم یا نه؟ جشنوارة فجر ربطی به آقای شمقدری و دوستانش ندارد. جشنوارة فجر چه خوب و چه بد متعلق به سینمای ایران است. و من متأسفم که نتوانستم به عنوان یکی از پنج هزار نفر عضو صنف در این جریان شریک باشم. و بتوانم لذت ببرم.

درستکار: برای من جشنوارة فیلم فجر از دورة اول تا دورة سی‌ام مطرح است. برای من این دولت و آن دولت مطرح نیست.همه را در قالب یک جریان واحد می‌بینم. آن چه باعث می‌شود ما دورهم صحبت کنیم، فقدان دانش و علم سینما است. آن‌چه باعث نگرانی امثال آقای سجادی شده است استیلای تفکرات شخصی و نگاه‌های ایدئولوژیک و فردی است. اگر ایدئولوژی سینمایی می¬داشتیم، می‌توانستیم بر سینمای ایدئولوژیک غلبه ‌کنیم. اگر خوب نگاه کنیم هیچ چیزی جایگزین ایدئولوژی سینمایی و زیباشناسی نمی شود؛ آفت سینمای ایدئولوژیک این است که همیشه راجع به منافع شخصی صحبت می‌کنیم تا منافع جمعی و کلان سینما.طبیعتاً اگر ما به سمت صنف حرکت کنیم. به سمت استیلای تفکر سینمایی حرکت کنیم خیلی زودتر به نتیجه می‌رسیم.

این تفکر قبیله‌ای است که دوست من الان باید باشد، فردا هم باید باشد.فردا یک باد تاریخی که بیاید خیلی از این ارزش‌ها روشن می‌شود. اکنون آزمون و خطاها خیلی شدت یافته است. و در همة حوزه‌ها به این صورت است. من دوست دارم که تفکر سینمایی حاکم باشد تا سینمای ایدئولوژیک مبتنی بر تفکر این سمتی یا آن سمتی. اگر ما بدین سمت حرکت کنیم درست می‌شود.

محمدی: حوالی سال‌های 65 بود که بحث ماهواره شروع شد. یکی از مسئولان فرهنگی آن موقع احساس کرد باید مدیران جامعه را در جریان اتفاقی که در حال وقوع بود قرار دهد. ترتیبی اتخاذ کرد که تعداد زیادی مانیتور و دیش ماهواره‌ در آن مؤسسة دولتی فراهم شود. از تعداد زیادی از نمایندگان مجلس دعوت کرد تا آقایان را در جریان یک سیل بنیان‌کن قرار دهد. همزمان مانیتورها روشن شد. از شبکه های مستهجن تا شبکه‌های سیاسی نیز انتخاب شده بود. به آنها گفته بود که باید آمادگی دفاع را داشته باشیم. این مدیر نقل کرد که یکی از آن آقایان حاضر در جلسه گفته بود «شما ناراحت نباشید ما اگر لازم باشد به آموزش و پرورش می‌گوییم که اگر الان بچه‌ها فرضا دو صفحه مشق می‌نویسند، به جایش پانزده صفحه بنویسند که دیگر فرصت ماهواره دیدن نداشته باشند.» خب ببینید این نحوة برخورد با ماجراست که باعث می¬شود الان دیگر نمی¬توانیم کاری کنیم.

محمدی: حوزة فرهنگ در کشور ما نیازمند وزیری است که در عرصه‌هایی مثل سیاست، اقتصاد، جنگ، آبروی بزرگی را ذخیره کرده باشد و تصمیم بگیرد این آبرو را در فرهنگ کشور خرج کند.این تفاوت نگاه است. ما محتاج مدیرانی نیستیم که بیایند در عرصة فرهنگ آبرو کسب کنند و بعد بروند و در عرصة سیاست خرج کنند. مثلاً بیایند در وزارت فرهنگ و یا تلویزیون و کارهایی کنند و بعد بروند و نمایندة مجلس شوند. بلکه بر عکس. مدیر دلسوز فرهنگی باید آبروی جای دیگری را این‌جا خرج کنند.
 
 

آخرین اخبار و تصاویر اجتماعی را در سرویس جامعه صراط بخوانید.