جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۹ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۱:۰۲
محمد ایمانی

غرق مصنوعی؛ مذاکرات و انتخابات

کشور ما تا قبل از برجام، هجدهمین اقتصاد بزرگ دنیا بود و اکنون نیز با وجود سوءمدیریت اقتصادی، در رتبه‌های 22 تا 26 (بر اساس شاخص‌های متفاوت) ارزیابی می‌شود. برجام و برجامیزاسیون، با اقتصاد ما چه کرد که دچار این پسرفت شد؟ مگر نه اینکه قبل از برجام در سال‌های 90 تا 92 با وجود همه تحریم‌های فلج‌کننده دولت اوباما، توانسته بودیم به رتبه هجدهم اقتصادی دست پیدا کنیم؟
کد خبر : ۵۵۴۱۶۲

یک نگرانی مهم غرب درباره ایران، انتخابات ریاست‌جمهوری است؛ اینکه ریل دولت با رای مردم تغییر کند و دولتی دارای اهتمام و باورمند به ظرفیت‌های بزرگ ملت ایران، سکان اداره کشور را به دست بگیرد. این به معنای پایان وضعیت هشت‌ساله «انفعال، معطلی و انتظار» است. دولتی جوان و باانگیزه، و دارای روحیه خودباوری ملی و اعتماد به نفس، بی‌تردید دست روی دست نخواهد گذاشت تا غربی‌ها به هر نحو که خواستند در اجرای توافق موش بدوانند و او تماشاچی باشد. بلکه اصلا همه مسئولیت‌های خود را بار وزارت خارجه و برجام نخواهد کرد و پاسخ هر مطالبه اقتصادی و اجتماعی را به برجام و وعده برداشتن تحریم‌ها مشروط نخواهد کرد. تغییر ریل در انتخابات، همچنین می‌تواند به این معنا باشد که دولت جدید، چون خود را معطل و گروگان توافق یکطرفه نمی‌داند، پاسخگوی مردم می‌شود و حس نشاط و امید واقعی را که مقدمه هر حرکت ملی است، در کالبد جامعه می‌دمد.
پیش‌بینی چنین چشم‌اندازی، آمریکا و غرب را که در طول این سال‌ها به نُرمالیزاسیون رفتار طرف ایرانی امید بسته بودند و می‌توانستند عهد بشکنند یا ضربه بزنند، در هراسی زایدالوصف فرو می‌برد. باید راه تغییر و تحولی آن‌چنانی را که ایران را به تراز اقتدار انقلابی خود باز می‌گرداند، بست. اما چگونه؟ نگاه بسیط این بود که آمریکا به‌راحتی به توافق برگردد و با احیای برجام، از این طریق به دوپینگ جریان غربگرا در انتخابات ایران همت گمارد. اما آنها گزینه متفاوت‌تری را در پیش گرفتند که دادن امتیاز موردی و موقتی -و چند برابر مطالبه کردن آن پس از انتخابات- بخشی از آن است. از نگاه غرب، تغییر ریل دولت در ایران، متوقف به نوع فهم افکار عمومی از توانمندی یا ناتوانی کشور است. اگر مردم به این ارزیابی رسیده باشند که ایران، قدرتمند است و ظرفیت قوی‌تر و روئین تن شدن در برابر فشار‌ها را دارد، آنگاه بر تغییر ریل اهتمام می‌کنند و جنبش ملی ذیل شعار «تغییر برای ایران قوی» شکل می‌گیرد. اما اگر بتوان ذهن مردم ایران را این گونه دستکاری کرد که «کشور شما، درمانده و بیچاره است»، در آن صورت، انفعال هشت‌ساله توجیه می‌شود و گزینه‌ای عاقلانه به نظر می‌آید.
از زاویه نگاه دشمن، باید شبانه‌روز به مردم ایران قبولاند که کشورشان درمانده است. از یک سو باید تولید رنج و محرومیت و مصدومیت نمود و از طرف دیگر، تصویرسازی کرد. کنارش هم گفت که اگر کوتاه می‌آمدید، گرفتار این رنج‌ها نبودید! این فضاسازی، برنامه‌ای برای سلب روحیه از یک ملت مستقل است. بردن او در شرایط حبس‌شدگی سخت (غرق مصنوعی)، به کمک عواملی در داخل که عرصه معیشت را سخت می‌کنند تا احساس ناتوانی بازتولید شود. این یک مهندسی عینی - ذهنی است که راه اجرای بازی «پلیس بد- پلیس خوب» را باز می‌کند.
تامین امنیت اقتصاد و معیشت مردم، متوقف به مدیریت مسئولانه است. اگر برخی مدیران که مسئول نگهبانی حریم اقتصاد هستند، کاربلد نباشند، بی‌مبالاتی کنند، یا در مقابل دست‌درازی مماشات کنند، طبیعی است که ریسک دستکاری در اقتصاد و دستبرد به آن پایین می‌آید. در این صورت، مفسدان زالوصفت از یک طرف به زندگی مردم دست‌درازی می‌کنند و تروریست‌های اقتصادی سازمان‌یافته، از طرف دیگر. و چه‌بسا چون منافع آنها با هم منطبق است، هم‌پوشانی هم بکنند؛ چنانکه در چند سال اخیر، بلعیده شدن 18 میلیارد دلار ارز حراج‌شده ظرف دو ماه و گسیل چند ده میلیارد دلار به استانبول و اربیل و دوبی و هرات را شاهد بودیم. همین طور است قاچاق سازمان‌یافته مایحتاج مردم،
یا کمیابی مرغ و تخم مرغ و روغن و پوشک و گرانی‌های آن‌چنانی.
قطعا در این «بازی- جنایت» با معیشت مردم، هم اتاق عملیات دشمن نقش‌آفرینی می‌کند، هم دلالان و مفسدان اقتصادی، و هم فضای رسانه‌ای مسموم؛ اما آن متغیر اصلی که به عوامل دیگر ضریب می‌دهد، بلکه مجال اخلال را فراهم می‌سازد، «مدیریت‌ اشرافی فشل، آلوده و نفوذزده» است. مدیریتی که گوشه‌ای از مفاسد و آلودگی‌های آن، در قالب نجومی‌بگیران سیری‌ناپذیر و مدیران رانت‌خوار
(ارز، کارخانه‌ها، انحصار‌های واردات و...) آشکار شد. چنین مدیریت ناکارآمد و پرهزینه‌ای میل به تکثیر دارد. دستیار فلان دولتمرد ارشد، یا دختر و پسر و داماد بهمان وزیر و یا قوم و خویش‌های سیاسی آنها را می‌بینید که بدون کمترین لیاقتی، نفوذ اداری پیدا کرده و فرصت‌های اقتصادی ناب را به نیش کشیده‌اند. کارخانه‌هایی که به نام خصوصی‌سازی، توسط فلان عضو ارشد ستاد انتخاباتی، در قالب زد و بند اقتصادی یا سیاسی هبه شده‌اند و سپس، همان امتیازگیرندگان، بخشی از اموال غارتی را در خدمت سرمایه‌گذاری سیاسی و رسانه‌ای و هنری و اجتماعی قرار داده‌اند که خروجی آن در انتخابات یا التهابات (فتنه‌های) سیاسی خود‌نمایی می‌کند. بدین ترتیب، موقعیت‌های متعلق به بیت‌المال به جای اینکه در خدمت رفع مشکلات مردم باشد و گره‌های زندگی آنها را بگشاید، صرف ایجاد یگان سیاسی، اقتصادی و رسانه‌ای می‌شود که دلش جای دیگری است. طیفی که اول، گروگان جاه‌طلبی، امتیازطلبی و زیاده‌خواهی خود می‌شوند، سپس به خاطر همین نقطه ضعف، توسط بیگانه مهاجم، گروگان گرفته می‌شوند. از اینجا به بعد است که انواع فشار را به ملت خود تحمیل می‌کنند. آنها هستند که به فشار‌های دشمن ضریب می‌دهند و در زندگی ملتی عزتمند کارگر می‌شود.
کشور ما تا قبل از برجام، هجدهمین اقتصاد بزرگ دنیا بود و اکنون نیز با وجود سوءمدیریت اقتصادی، در رتبه‌های 22 تا 26 (بر اساس شاخص‌های متفاوت) ارزیابی می‌شود. برجام و برجامیزاسیون، با اقتصاد ما چه کرد که دچار این پسرفت شد؟ مگر نه اینکه قبل از برجام در سال‌های 90 تا 92 با وجود همه تحریم‌های فلج‌کننده دولت اوباما، توانسته بودیم به رتبه هجدهم اقتصادی دست پیدا کنیم؟
چه شد که امروز بازگشت به همان شرایط اقتصادی پیشابرجام برای برخی دولتمردان تبدیل به آرزو شده و بعد از هشت سال خودرایی و سوءمدیریت، می‌گویند چند سال طول می‌کشد تا به وضعیت اقتصادی سال 90 یا 92 برگردیم؟! آیا غیر از این است که تمام فرصت هشت‌ساله را با همین تعلیق و انتظار، و وعده این صد روز یا صد روز بعدی، تباه کرده‌اند؛ و حال آنکه می‌شد صرف اجرای دو برنامه چهارساله درونزا برای رونق اقتصادی کرد؟
دو ماه دیگر، زمان انتخابات در ایران است. غرب نه می‌خواهد از اخلاق مستکبرانه کوتاه بیاید و حق ملت ایران را به او بدهد و نه می‌خواهد مردم ایران به این نتیجه برسند که چاره خروج از گرفتاری هشت ساله، تغییر رویکرد دولت است. پس چه باید کرد؟ نخست اینکه باب مذاکره را گشوده نگه داشت. این کار، هم احتمال «گشایش از طریق رفع تحریم‌ها» را سر پا نگه می‌دارد و هم به غرب این مجال را می‌دهد تا از طرفی که پذیرفته با وجود نقض حقوقش، باز هم مذاکره کند، امتیاز جدید مطالبه کند. اما این کافی نیست. مذاکره، به مفهوم میزی برای طلبکاری و دیکته کردن، و نه احترام متقابل و تعامل مشترک، برای غرب بسیار مهم است. و برای اینکه این میز برقرار بماند، باید طرفی که به این بازی یکطرفه و نامتوازن تن داده، در قدرت بماند. آیا باید به او امتیازی بزرگ در حد حقوق کشورش را داد؟ اینکه می‌شود مذاکره با یک دولت ملی و انقلابی‌ وفادار به خطوط قرمز کشورش و در آن صورت باید بقیه طلب‌های‌شان را هم داد و سرشکستگی پس از سال‌ها گردن‌کشی را پذیرفت؟! آمریکا به چنین مسیری تن نمی‌دهد. راه جایگزین برای آمریکای مستکبر این است که شرایط به شکل اتاق بازجویی و غرق مصنوعی انگاره‌سازی شود. از یک طرف و تا نزدیکی انتخابات، سوء مدیریت به علاوه تروریسم اقتصادی سازمان‌یافته و سودجویی دلالان زالوصفت، تسمه از گرده مردم بکشد و از طرف دیگر، کسانی باشند که در این تنگنای رنج و فشار، نقش پلیس خوب یا واسطه دلسوز(!) را ایفا کنند و مثل یک سوپرمن وارد میدان شوند. کار ویژه واسطه (بازجوی خوب) چیست؟ از پلیس‌های بد بخواهند کمی عقب‌تر بروند. سایه آنها که کناری رفت و فشار موقتا کم شد، امکان دستکاری در ذهن فراهم می‌شود: «تو الان می‌توانستی راحت و آزاد باشی، خوب زندگی کنی، دسترسی داشته باشی. اصلا می‌خواهی برایت دسترسی‌هایی فراهم کنم؟ آب و غذای کافی نداشته‌ای؟ برایش آب و غذا بیاورید!
جراحت داری و درد می‌کشی؟ پزشک و مُسکّن قوی بیاورید و...».
فشار‌های تحریمی سال 90 تا 92 توسط دولت اوباما که پس از برجام، با فشار‌های تحریمی آیسا و سیسادا ادامه یافت، و سپس، فشار‌های تحریمی دولت ترامپ که تا امروز توسط دولت بایدن حفظ شده، یک هدف بیشتر نداشته است.
اینکه به واسطه بد کارکردی برخی مدیران در داخل و عملیات رسانه‌ای شبانه‌روز، ملت ایران را به رنج بیندازد. بقبولاند که بیچاره و ناچار از تسلیم هستید. اما دست ملت ایران در همه این سال‌های بی‌مهری برخی مدیران، بسته نبود. مدیران و کارآفرینان پرتلاشی هم بودند که محاصره‌ها را شجاعانه شکستند و «ما قدرتمندیم و می‌توانیم» را چنان به نمایش گذاشتند که تحسین جهانی و ناله دشمن را برانگیخت. شهید سلیمانی و همرزمانش نشان دادند که حتی در مصاف نظامی نابرابر با دشمن، چگونه می‌توان حماسه‌ای پیروز را رقم زد و با وجود انبوه ترور شخصیت‌ها، تبدیل به شخصیت محبوب و قهرمان ملی شد. شهید شهریاری و همسنگران گمنامش با خون خویش امضا کردند که می‌توان حصار تحریم‌ها را شکست و با درنوردیدن مرز فناوری‌های فوق‌پیشرفته، سوخت بیست درصد غنی‌سازی شده را برای تولید رادیوداروها تولید کرد.
اگر طهرانی‌مقدم‌ها، موشک‌های قدرتمند نقطه‌زنی ساختند که توانست تور راداری و پدافندی پیشرفته آمریکا را بدرد و امن‌ترین دژ منطقه‌ای‌اش در عین‌الاسد را درهم بکوبد، یا هواپیمای جاسوسی فوق‌مدرن آنها را شکار کند، مجاهدان مسئولیت‌شناس دیگری بودند که پالایشگاه ستاره خلیج‌فارس را در اوج تحریم‌ها برافراشتند، کشور نیازمند واردات بنزین (تحریم شده) را به صادر‌کننده بنزین تبدیل کردند و تحریم را دو بار زیر پا گذاشتند. اگر مدیریت ‌اشرافیت‌زده، در بحبوحه مذاکرات به دروغ می‌گفت خزانه خالی است و دست کشور را حتی در چانه زنی و مذاکره می‌بست، مدیران غیوری بودند که خط قرمزهای ‌اشرافیت سیاسی و اقتصادی را زیر پا گذاشتند،‌ گریبان دانه‌درشت‌ها را گرفتند و با وجود جیغ‌ها و تهدید‌ها، آنها را پای محاکمه آوردند تا معلوم شود ده‌ها هزار میلیارد تومان از سرمایه‌ها و اموال و امکانات بیت‌المال، در دوره تحریم دشمن، هزینه کام‌جویی ‌اشرافیت بدمست شده است. در همین دو سال اخیر به همت دستگاه قضایی، دو هزار واحد تولیدی تعطیل، نیمه‌تعطیل و یا غارت شده، به چرخه اقتصاد کشور برگشت و شغل ده‌ها هزار کارگری را احیا کرد که تقریبا امیدی به احیای معیشت خود نداشتند. این اتفاقات شیرین همگی در حالی رخ داد که برخی متولیان اصلی امور در دولت، اهتمام و همراهی نداشتند. بنابراین تصور این ادعا موجب تصدیق آن است که اگر اختیارات فراوان دولت در اختیار خدمتگزاران با انگیزه و شجاع و خطرپذیر و نامعادله به هم‌زن قرار بگیرد، می‌تواند حصار‌های خود ساخته را در هم بشکند و فشار‌های خصمانه دشمن را بی‌رمق کند.