آرمانملی گفتوگویی با فائزه هاشمی عضو کارگزاران سازندگی و فرزند مرحوم اکبر هاشمی رفسنجانی داشته است.
گزیده این گفتوگو در ادامه میآید:
* متوجه نمیشوم منظور از اعتدالیون و بزرگان چیست و مدتهاست که کلمات ما از معانی واقعی آن فاصله گرفته است. بابا همیشه تشویق به شرکت میکرد که درست هم بود. ایشان بهخاطر تاثیر، نفوذ و جایگاهش نقش مهمی در تحقق نسبی مطالبات جامعه داشت. هدف بابا بردن کشور به سمت توسعه بود و این کمک کند منتخبان بتوانند در این مسیر قرار بگیرند و بهنظرم موفق هم بود ولی بعد از رفتن بابا شرایط عوض شد.
* اگر دولت اول آقای روحانی را با دولت دوم مقایسه کنیم و عملکرد احزاب اصلاحطلب بعد از رفتن بابا را مورد ارزیابی قرار بدهیم، مشخص میشود که منظور من چیست، شاخصها و تفکرات اصلاحطلبی به کجا رسیده که به نظر من پسرفت کرده است. مسیری که مدنظر بابا بود، بعد از رفتنش ادامه پیدا نکرد. انتخابات زمانی مهم است که نتیجه رای خودت را در اداره کشور در بعد از انتخابات ببینی. اگر قرار باشد تو رأی بدهی و منتخب تو در همان سیستم موجود ذوب شوند، به نظرم تقویت این آن نقض عرض است.
* دولت دوم آقای روحانی که با رای بالا شکل گرفت، به نظرم بدتر از مجلس یازدهم است، چرا که اقدامات آقایان روحانی و ظریف و... در دولت دوم موافق مردم نبود. آنها با حرف نزدن، تحریف حقایق و بحرانزایی مسیر دیگری را رفتند و برخلاف وعدهها و مطالبات مردمی که به آنها رأی داه بودند عمل کردند. صحبتهای آقای ظریف که اخیراَ منتشر شده نیز مؤید همین مطلب است. افرادی که با رأی ما قدرت میگیرند و مطیع اوامر میشوند، فرقشان با مجلس یازدهم چیست؟ بهنظرم این نوار با هر هدفی، زمان خوبی انتشار یافت و حداقل من مطمئن شدم که تصمیم انتخاباتی هم درست است!
* امروز عصبانیت من نسبت به دولت بیشتر از عصبانیتم نسبت به اصولگرایان است. آقای روحانی و بخشی از تیمش با اینکه اصلاحطلب نبودند ولی رای آنها پایگاه اصلاحطلبی داشت و باید به وعدههای خود عمل و جور دیگری رفتار میکردند. اصولگرایان؛ این نام هم هیچ ارتباطی به منش و ویژگیهای این افراد ندارد، که تکلیفشان معلوم است و نمیتوانیم از آنها انتظار دیگری داشته باشیم. چرا همیشه باید به دنبال بد و بدتر باشیم؟! این بد و بدتر دیگر آنقدر فرقی با هم ندارند. آزموده را آزمودن خطاست. اگر بابا بود میشد رأی داد، چون بزرگی بود که میتوانست راه را باز کند اما امروز دیگر آن بزرگ را نداریم و نهتنها این راه باز نمانده بلکه خود اصلاحطلبان این راه را بستهاند. متاسفانه عمده اصلاحطلبان به جای پذیرش اشتباهاتشان در دور شدن از مردم و رفتن به سوی حاکمیت برای بقا، دچار فرافکنی هستند و مرتبا توپ را در زمین شورای نگهبان و اصولگرایان میاندازند. اقدام به حذف بابا از سوی کسانی که به دنبال به بنبست رساندن اصلاحات بودند متأسفانه انگار درست بوده. بعید میدانم که خودشان چنین سرعتی را در نتیجه گرفتن از این اقدام پیشبینی میکردند.
* با از دست دادن چنین دولتی که شاید نبودنش بهتر از بودنش باشد، ضرری نمیکنیم. اتفاقی رخ نمیدهد با این شرایط رای ما سیاستهای قبلی را تایید، آنها را در این مسیر غلط قدرتمندتر میکند. رأی ندادن شاید تلنگری باشد برای کسانی که شرایط را به اینجا رساندهاند، چرا باید وارد مسیری بینتیجه شویم که تشویقکننده خطا هم باشد.
*صندوق رأی که مثل خیلی چیزهای دیگرمان به یک ظاهر و رویه بدون محتوا تبدیل شده، اگر قرا است سوءمدیریتها و مسیر خلاف توسعه را تقویت کند نمیتواند نماد اصلاحات باشد. تا کی میخواهیم عبارات زیبا را جایگزین واقعیات تلخ کنیم؟ تا کی میخواهیم رفتارهای کلیشهای و نظریات و تئوریهای حرف را به جای واقعگرایی به خورد یکدیگر بدهیم؟ در این شرایط و با این وضعیت که بخشهایی به سیم آخر زدهاند و افکارعمومی برای آنها جایی ندارد، رای ما رایی نیست که به اصلاحات منجر شود. برخی میگویند باید رای بدهیم و نباید این مسیر انحرافی را با رأی دادنمان تقویت کنیم. قبلا میگفتم از استقلال دچار بدفهمی هستیم ولی امروز میگویم آن هم وجود ندارد. آیا باید رای بدهیم تا آنچه وجود ندارد را حفظ کنیم؟ اتفاقا باید رای ندهیم که نشان بدهیم اعتراض داریم. باید برگردیم به اهداف انقلاب. رای ندادن را میگویند قهر و منفعل بودن است اما اتفاقا با یک تلاش خوب برخلاف جریانی که اعتقاد به اصلاحات ندارد، حرکت میکنیم.
*میدانیم بسیاری از تصمیمات و اتفاقات در اختیار آقای ظریف نیست. خود ایشان گفتند من صفر درصد اختیار دارم، صحبتهای منتشر شده ایشان نیز مؤید همین مطلب است. آقای ظریف میتوانست این اندازه گفتوگو و توئیت و صحبت در تایید سیاستهای غلط نداشته باشد. این همه کاسه داغتر از آش شدن چرا؟ آیا پیام این کارها غیر از حفظ موقعیت است؟ رای دهیم تا آقای ظریف و امثالهم بگویند مردم با رای خود همراه این سیاستها هستند؟!
*چرا همیشه مردم باید جور این عکسالعمل را بکشند؟ چرا مدیران و سیاستگذاران نباید به خود بیایند و رفتارهایشان را اصلاح کنند تا فرصت سوءاستفاده را بگیرند. باید همه بار روی دوش مردمی باشد که بیشترین آسیب را از این مدیریتها دیدهاند. از وحدت ملی حرف میزنند و انتظار از مردم. آیا مسئولان هم نباید چند قدم به جلو بردارند و بعد جامعه جواب به آنها دهد؟ فقط مردم باید با گذشت و فداکاری عملکرد غلط آنها را لاپوشانی کنند و برای آن هم باز چیزی نه تنها تغییری نکند بلکه شرایط بدتر هم بشود؟ یعنی قدر حضور مردم چند سالی است نهتنها دانسته نمیشود بلکه تأییدی میبینند به اشتباهات خودشان و مسیر غلط را با قدرت بیشتر و انحراف بیشتر ادامه میدهند.
*آنقدر نهادهای موازی درست شده که این یکی اصلاح شد و آن یکی راه غلطش را ادامه داد. دولتی که با رأی مردم انتخاب شد با این موازیکاریها نتوانست کاری از پیش ببرد. ضمن اینکه در دورههای قبلتر از آقای روحانی این همه نهاد موازی نبود. نفر بعدی میخواهد چه بکند؟! وزارت اطلاعات آقای روحانی تا حدی کنترل شد، بهجای آن حفاظت اطلاعات سپاه جبران کرد، حتی بدتر؛ شورای سران سه قوه شده است مانعی برای تصمیمگیریهای دولت. برجام به نتیجه میرسد، همزمان موشکها آزمایش میشوند و... .
* حدود یک سال و اندی است که به حزب نرفتهام چون این انتقادات را به حزب خودم هم دارم و اعتقاد دارم، عمده احزاب اصلاحطلب هم از مسیر اصلاحطلبی فاصله گرفتهاند. البته با جریانات فعلی بهنظر میرسد که آقای ظریف هم سوخت. اینگونه کاندیدا داشتن نیز پرازاشکال است، این هم از ایرادات احزاب ماست، آیا عملکرد آقای ظریف در وزارت خارجه، غیر از برجام، قابلدفاع است که حالا میخواهید ایشان را برای ریاستجمهوری کاندیدا کنید؟ کاندیداهای مطرح دیگرشان نیز همینطور است. انگار فقط میخواهند بگویند که ما هستیم و براساس شاخصهای مشخص و نتیجهدار عمل نمیکنند.