باسوادها بیشترند و معلمها کمتر؛ کمیابند. و این هنر معلمی، رحمتی است که خداوند باید به کسی داده باشد؛ اینکه بتواند بیاموزاند و هدایت کند. پیامبرها هم معلم بودند دیگر! آقا مرتضی هم معلم بود در دورهای که بیخداها و ماتریالیستها و خودخواهان و منحرفان زیاد بودند و دامها داشتند برای ذهنهای پاک جوانترها. این معلم ما «داستان راستان» میگفت و ناراستان رسوا میشدند و خوششان نمیآمد. آنها که از جنس دیگری بودند و از جنس مردم نبودند رسوا میشدند و خوششان نمیآمد.
زبان و اندیشه آقا مرتضی مثل شمشیر درست را از نادرست جدا میکرد و دردسری بود برای آنها که زمین و زمان را به هم میدوزند و لباسی میبافند برای بشر که فقط به قامت شخص خودشان راست میآید و کلاهی میدوزند از نمد اندیشهها و انگیزهها برای نفع و نفسانیت خودشان. معلوم است که زبان و اندیشه این آدمها را میخرند در عالم معنا و روزی که گلولهای اندیشه مطهرش را بوسید، معلوم شد گران خریدهاند و ردای شهادت دادهاند به آقا مرتضی.
شامگاه ۱۱ اردیبهشت سال ۱۳۵۸ بود و آنچه خدا بخرد بها ندارد و معامله که انجام شد، همه دانستند که خون مرتضی هم مثل زبانش فاروق است؛ جداکننده حق از باطل؛ سرخ بود و مثل انقلاب مردم ایران جاری بود. آن روزها گلوله بود جواب بعضیها به اندیشهها.
زبان و قلم و خون شهید مطهری «فاروق» بود؛ جداکننده حق از باطل
معلم چه میگفت؟ معلمکُش چه میکرد؟
آقا مرتضی میگفت: «فقر روحی و معنوی، بالاتر از فقر مالی و اقتصادی است» و میگفت: «روشنبینی و بصیرت از آثار مهم تقواست» و میگفت: «آخرین حد علم یک عالم این است که اقرار میکند به نادانی خودش» و میگفت: «انسان، خودش برای خودش، دروازه معنویت است». اینطوری «معلم» بود و روشنبین بود.
حالا آنطرف ماجرا چه کسی بود و چهجور آدمی بود که معلم را میکُشت؟ اسمش «اکبر گودرزی» بود و یک گروهک درست کرده بود از تفنگبهدستان که اسمش را «فرقان» نهاده بود و خیلیها را گرفتند از مردم؛ «محمدولی قرنی» را و حاج «مهدی عراقی» را و «محمد مفتح» را «قاضی طباطبایی» را و «مرتضی مطهری» را.
چه جور آدمی بود؟ هنوز ۲۰ سالش نشده بود که جلسات تفسیر قرآن برگزار میکرد و تفسیر میکرد! جزوه و مقاله هم مینوشت و منتشر میکرد برای دیگران. یکعده هم دورش جمع شدند و همانها کار دست خودشان و او دادند.
«اکبر گودرزی» مؤسس گروه فرقان
کسانی که گودرزی را دیده بودند و میشناختند، دربارهاش حقایقی را گفتهاند که نشان میدهد چگونه یکنفر به معلمکُشی میرسد. در یک جمله اگر بخواهیم بشنویم «مرتضی الویری» نماینده پیشین مجلس دربارهاش گفته است: «گوش به حرف کسی نمیداد و معتقد بود که تمام حقایق در ذهن او جمع شده و دیگران همه دچار انحراف شدهاند».
مفصلتر اگر بخواهیم آیتالله «سیدجعفر شبیری زنجانی» دربارهاش گفته است: «با خواندن این جزوهها مطمئن شدم نویسنده بیآنکه بضاعت علمی درستی داشته و از منابع علمی و تفسیری دیگری استفاده کرده باشد درِ اتاق را به روی خودش بسته و هرچه دلش خواسته نوشته، چون پژوهش به معنای دقیق آن، اجتهاد درباره تحقیقات دیگران و استنباط درباره آنهاست. این فرد سوادی نداشت که بتواند تفاسیر را بفهمد. این نشان میداد که کنج خلوتی نشسته و هرچه را که به ذهنش رسیده، نوشته است. علاوه بر این عامل دیگری هم که موجب میشد او سیر قهقرایی را به شکل شدیدتری طی کند و انحرافش بیشتر شود، هندوانههایی بود که عدهای از اطرافیانش زیر بغل او میگذاشتند. آقای رضایی برای من نقل میکرد، فردی که دائما با خارج در تماس بود، با گودرزی خیلی گرم گرفته بود. گودرزی هر حرفی که میزد، آن فرد از او تمجید میکرد و میگفت افکارت بسیار جدیدند و تو باید اینها را تبلیغ کنی. همین فرد برایش جلسه تشکیل میداد و در تجریش عدهای از جوانهای صادق و علاقهمند به دین را دور گودرزی جمع کرده بود».
عاقبت چه شد؟ معلمها که پاداش گرفتند و عاقبتبهخیر شدند. معلمکُشها چه شدند؟ فرقانیها که از اوایل سال ۱۳۵۸ شروع کردند به خسارتزدن به مردم، به همه و به خودشان، اواخر همان سال دستگیر و بعد هم محاکمه و مجازات شدند.
عکسی از محاکمه اعضای گروه فرقان
امروز در تاریخ مناسبتهای دیگری هم هست
امروز ۱۲ اردیبهشت مصادف با ۲ می میلادی و ۱۹ رمضان هجری قمری در تقویم تاریخ، مناسبتهای دیگری هم دارد.
ـ ضربتخوردن حضرت علی (ع) بهدست «ابن ملجم مرادی» در سال ۴۰ قمری
ـ وفات «غیاثالدین جمشید کاشانی» منجم و ریاضیدان مشهور در سال ۸۳۲ قمری
ـ درگذشت «لئوناردو داوینچی» نقاش معروف ایتالیایی در سال ۱۵۱۹ میلادی
ـ درگذشت «آلفرد موسه» شاعر و نویسنده مشهور فرانسوی در سال ۱۸۵۷ میلادی
ـ قتل «ناصرالدین قاجار» توسط «میرزا رضا کرمانی» در سال ۱۲۷۵ شمسی
ـ روز معلم در ایران