جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۵ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۲:۲۲

طناب دار کریم در کانال تلگرام بافته شده بود

طناب دار کریم در کانال تلگرام بافته شده بود
فعالیت در فضای مجازی به همان میزان که می تواند مفید واقع شود،مضر و خطرناک است.خطر همواره در این فضا در کمین افراد، خاصه اشخاص نااگاه نشسته است.
کد خبر : ۵۶۸۱۶۳

دو جلد پرونده ی زرد رنگ با پلاکی قرمز که لبه ی پوشه ها با عبارت مهم خودنمایی می کرد برای منِ وکیل مفهومی فراتر از معنای تحت اللفظی کلمه وعبارت مهم داشت.در دادگاه انقلاب  که غالب پرونده ها واجد خصوصیات امنیتی و مهم هستند،ملصق شدن چنین پلاکی یک معنای واضح و روشن دارد که سرنوشت متهم یا متهمین این پرونده رفتن به زیر تیغ یا انتظار طناب دار بود.

حداقل اتهام متصوره در چنین پرونده ای که با تماس تلفنی و به قید فوریت وکیل تسخیری اش را به جلسه دادگاه دعوت می کنند واجد مجازات اعدام وبا یک درجه تخفیف حبس ابد است.

تا شروع جلسه دادگاه یک ساعت وقت داشتم،مدیر دفتر دادگاه پس ازدستور رئیس پرونده را در اختیارم گذاشت تا در همین فرصت اندک با کلیات و چارچوب اصلی پرونده آشنا شوم.

موکلم جوان نوزده ساله ای بود که به عنوان ادمین کانال تلگرامی اتهام توهین به مقدسات،سب النبی و اقدام علیه امنیت ملی به وی تفهیم شده بود.بالغ بر پنجاه و چند صفحه از مطالب و پیام های بارگذاری شده در کانال تلگرامی با نام کاربری موکلم ضمیمه پرونده بود،عبارات و اصطلاحاتی در مطالب قید شده بود که احساس هر انسانی را ولو بدون کمترین تعلق خاطر به دین و مذهب خدشه دار می کرد.

چطور ممکن است کسی مدعی آزادی بیان و عقیده باشد اما خودش بدترین و زشت ترین عبارات و توهین ها را نثار باور و اعتقادات مذهبی جماعتی کند که قاطبه ی افراد یک کشور را تشکیل می دهند.پرده دری و هتاکی ادمین کانال به حدی وقیحانه بود که بلاشک  و تردید انتشار چنین مطالبی در کشورهای سکولار هم مستحق تعقیب و مجازات تلقی می شود.

حتما عصبانیت و به هم ریختن روح و روانم ناشی از مرور هر یک سطر از مطالب در چهره ام نمود کرده بود که مدیر دفتر دادگاه با ک لیوان آب بالاسرم ظاهر شد و گفت:تا قبل از این پرونده هر زمان بحث وکیل تسخیری می شد به خودم می گفتم کار مهمی که ندارند و یکی دو جلسه محض رضای خدا و حسب تکلیف حرفه ایشون میایند دادگاه و تمام،اما روزی که این پرونده رسید شعبه اولین کلامی که به زبانم جاری شد گفتم خدا به داد وکیل تسخیری پرونده برسدبابت همین هم لحظه شماری می کردم تا ببینم وکیل این پرونده در مواجه با مطالب و محتویات کانال چه واکنشی نشان می دهد.خدایی اش کاری به دین و مذهب هم نداشته باشیم چطور ممکن است یک آدم تا این حد وقیح باشه؟چطور خودشون مدعی آزاد بیان می دانند اما به اعتقادات این همه مسلمان توهین می کنند!

مستندات مضبوط درپرونده به قدری مستدل و متقن جمع آوری شده بود که هیچ جای شک و تردیدی در محکومیت متهم باقی نمی گذاشت و تنها راهی که ممکن بود بتوان با آن  در باب تخفیف مجازات به موکل کمک کرد عدم سوء سابقه  و جوانی وی بود.اما این برداشت اولیه و سطحی برای زمانی است که قرار است به عنوان شخصی بیطرف پرونده را ببینی یا به عنوان شخصی خارج از پرونده حسب اظهارات و شنیده ها، متهم را قضاوت کنی نه برای کسی که موقعیتش وکیل مدافع متهم تعریف شده است  که بر فرض گناهکار دانستن متهم مکلف است در چارچوب تکلیف تعریف شده از حقوق همین متهم نیز دفاع کند.

غالبا جلسات رسیدگی به پرونده هایی که زندانی دارد و قرار است متهمین از زندان اعزام شود با یکی دوساعت تاخیر برگزار می شود که همین تاخیر فرصت خوبی بود تا از جزییات بیشتر پرونده مطلع شده،لابه لای اوراق پرونده،اظهارات سایر متهمین نیز مرور کنم،هر چند که همگی به عنوان عضو کانال خودشان را بی تقصیر در انتشار مطالب می دانستند و بدون استثناء ضمن اظهار ندامت مدعی هک شدن خط موبایل و ترک کردن گروه و..شده بودند که برخی از این ادعاها را پلیس فتا تایید و برخی را تکذیب کرده بود.

 با تورق صفحات  پرونده و دیدن خزعبلات و توهین های منتشر شده در کانال که مدام و وقیحانه تر تکرار می شد عصبی ترمی شدم لذا از رئیس دادگاه اجازه خواسته تا تشکیل جلسه ی دادرسی در راهرو منتظر بمانم.

محیط دادگاه انقلاب برای وکلایی چون بنده که کمتر به پرونده های در صلاحیت این مرجع قضایی ورود می کنند فضایی غریب و پراسترس تر از سایر مراجع تصور می شود.خاصیت یا به قول ما حقوقی ها صلاحیت ذاتی دادگاه انقلاب این است که اکثریت متهمین حاضر در این مجموعه اشخاصی هستند تحت قرار بازداشت و متهم به جرایمی با مجازات سنگین که همین سنگینی و سختی مکافات  متهمین سبب تولید و تحمیل انرژی و فضای منفی بر محیط پیرامون می شود پیرو همین خاصیت نشستن در راهرو دادگاه و دیدن متهمینی که ممکن بود چند صباحی دیگر در این دنیا نباشند روح و روان آدمی را آزار می داد.چاره ای جز تحمل نبود و سعی کردم با چشم دوختن به درِ ورودی دادگاه حواسم را متمرکز رسیدن کریم کنم.  

 جوان گندم گونه ای ریزنقش و لاغر اندام که زیرچشمانش به غایت یک بند انگشت گودی افتاده،سر به زیر،با دمپایی هایی که لااقل چهارپنج شماره از سایز پاهایش بزرگتر بود لِخ لِخ کنان وارد راهرو دادگاه شد،با اشاره مامور بدرقه متوجه شدم کریم هست.زیر لب سلامی کرد و نشست، مامور بدرقه گواهی تحویل زندانی را تحویل مدیر دفتر داد تا حضور متهم به  اطلاع رئیس دادگاه رسیده شود.

چند دقیقه بعد با فراخوان منشی دادگاه وارد جلسه شده،حضور نماینده دادستان به منزله رسمیت جلسه بود که با قرائت کیفرخواست رسیدگی به اتهام کریم آغاز شد و این یعنی تولد چالشی عجیب که نتیجه اش مرگ و زندگی انسانی خواهد بود.

نماینده دادستان چند سطر از کیفرخواست  را با بر شمردن برخی از پیام های منتشر شده در کانال قرائت نکرده بودند که کریم بر افروخته با صدایی فریاد گونه گفت:به ابوالفضل قسم من این چیزها را ننوشتم...رئیس دادگاه خطاب به کریم ضمن تذکر به رعایت کردن سکوت تا تمام شدن قرائت کیفرخواست گفت:تو اگر ابولفضل و می شناختی که از این غلطها نمی کردی..با قرائت مجدد کیفرخواست ومرور هر یک از پیام های منتشر شده در کانال شاهد دگرگون شدن حال روحی کریم بودم طوری که برای لحظه ای نگران سلامتی اش شدم از رئیس دادگاه اجازه خواستم تا اگر ممکن است لیوانی آب به وی دهم.....

فارغ از هر شکل و نوعی از نقش بازی کردن وادا در آوردن شرایط روحی کریم با شنیدن جملاتی که محتوایش توهین به مقدسات بود بد و بدتر می شد تا جایی که بدون توجه به دستبند و پابندش به قصد خروج از جلسه بی اختیار هنوز گام اولش به زمین نرسیده بود که نقش بر زمین شد.تصویر کریم رها شد بر سنگفرش های اتاق دادگاه چهره ی فردی مستاصل وبی پناه را به تصویر می کشید که گویی در جهلی مرکب از جهان پیرامونش گرفتار  شده به غایت خسته و بریده از جهان نگاه ملتمسانه اش وادارم کرد تا از قامت وکیل مدافع خارج شده و در قالب انسانی بی خبر از آنچه وی را به این مهلکه کشانده کنارش روی زانوهای خسته ام نشستم،با انگشتانی که قرار بود لایحه ی دفاعیه تنظیم کنم به صورتش چند قطره آب پاشیدم و آرام و نوازش گونه به صورتش چند ضربه زدم تا به خودش بیاید و گفتم:خوبی پسر؟با خودت چه کار کردی؟لبانش باز و بسته می شد بی آنکه کلامی بیرون دهد،غار دهانش سرشار از کلمه بود وزبانش عاری از کلام،از رئیس دادگاه تقاضا کردم دقایقی تنفس اعلام کنند تا حال روحی موکلم بهبود یابد و ایشان منت گذاشته،مساعدت کردند.

 با موافقت رئیس دادگاه با تنفس دادن،چهره ی کریم طوری تغییر کرد که برای اولین مرتبه معنای جدید و نزدیک به مفهوم واقعی تنفس را در چهره ی متهم پرونده دیدم.از قبل در ذهنم مسیری ترسیم کرده بودم تا بدون کلامی و تنها با نگاه،کریم را دعوت به حرف زدن و گفتن واقعیت کنم که گویی نگاهم نافذ بود و موثر که لبان به کلام کریم لبریز کلمه شد:آقا به خدا قسم من اصلا خبر ندارم اینها راجع به چی حرف می زنند،من موذن مسجد محل هستم،کل ده روز دهه محرم داخل هیات محل خدمت می کنم،بعد به من میگن به امام...بغضش ترکید و دوباره باز و بسته شدن لبها بدون کلام...

آن روز جلسه ی دادگاه به جهت مشکلات روحی-جسمی کریم تجدید شد و فرصت خوبی بود تا با اذن رئیس دادگاه،کریم را داخل زندان ملاقات کنم.شنیدن حرف های کریم و خانواده ی وی که از روستا های اطراف به دیدنم آمده بودند در کشف حقایق پرونده بسیار موثر بود،خاصه وقتی متوجه شدم کریم تا پنجم ابتدایی بیشتر درس نخوانده  که سطح معلومات وی با مفهوم برخی مطالب منتشر شده در کانال اصلا همخوانی نداشت تا حدودی مطمئن شدم کریم درتولید محتوای کانال نقش نداشته لذا ممکن است این مسئله به تبرئه شدن وی از برخی اتهامات سنگین کمک کند.کریم مدعی بود تا قبل از ورود به کانال موضوع پرونده هیچ  شناخت و آشنایی با فضای تلگرام نداشته و مانند سایر مردم در حد ارسال پیام و گروه های دوستانه و خانواده از تلگرام استفاده می کرده که با فیلتر شدن تلگرام،فعالیتی نداشته تا روزی که برای پیدا کردن شماره تماس یکی از دوستانش سعی می کند گروه دوستان دوره ی مدرسه را درتلگرام بالا بیارد که از طریق فیلترشکن وارد تلگرام می شود.در جستجوی گروه ها با کانالی که موضوعش شغل یابی بوده برخورد می کند و عضو کانال می شود،چند روز بعد ادمین کانال برای کریم پیامی ارسال می کند که جهت تکمیل فرم اشتغال باید اطلاعات سجلی و...ارسال کند،کریم هم کل اطلاعاتش را برای ادمین ارسال می کند.چند هفته پس از این اتفاق کریم در نانوایی محل مشغول کار شده و به کل قضیه ی کانال را فراموش می کند تا چند ماه پیش که نانوایی تعطیل و کریم بیکار می شود مجدد سراغ کانال می رود که می بیند فعالیت کانال تغییر کرده و پیام ها و مطالب کاریابی در کانال حذف شده است.بابت پیگیری موضوع به همان شماره ای که از ادمین گروه داشته پیام می دهد که پاسخی نمی گیرد و بی خیال موضوع می شود تا روز بازداشت ...

اگرچه گزارش پلیس فتا،کریم را ادمین کانال معرفی می کرد اما تطبیق زمان های فعالیت کانال و انتشار مطالب با اظهارات کریم می توانست خروجی داشته باشد به نفع کریم خاصه تطبیق شماره سریال گوشی موبایل کریم با اطلاعات دستگاهی که برای اولین مرتبه کانال را ایجاد کرده بود سبب رفع برخی اتهامات از کریم می شد.گزارش مقدماتی پلیس فتا سبب شد تا قاضی با تبدیل قرار بازداشت کریم به وثیقه موافقت کنند واین اولین گام در رهایی کریم از طناب داری بود که در کانال تلگرام برایش بافته بودند./ وکیل دادگستری

منبع: خبرانلاین