سریالها یا اساساً خالی از شور و نشاط زندگی مشترک و خانوادگی هستند یا به اسم کمدی و طنز مشحون از المانهای ضدفرهنگند، حتی در سریالی، چون «نون. خ» که داستان آن در روستا و شهرستان میگذرد، خانوادهها اغلب یا یک فرزند دارند یا بدون فرزند ترسیم شدهاند، هیچ سریال ایرانی در چند دهه اخیر نتوانسته است حتی یک کاراکتر الهامبخش به جامعه معرفی کند و چه بسا الهامبخشی کاراکترها معکوس بوده است و ضدقهرمانها و کاراکترهای منفی مورد اقبال مردم قرار گرفتهاند. برای مثال دو دهه پیش شخصیتی، چون خشایار مستوفی در سریال طنز «زیر آسمان شهر» به چهرهای مشهور و عامهپسند و چه بسا مقبول تبدیل شده بود. اوج محبوبیت یک کاراکتر تلویزیونی به سریال طنز «پایتخت» و کاراکتر نقی معمولی محدود میشود؛ شخصیتی کج و کوله که فقط میشود به آن خندید و به مرور وجوه مثبت آن نیز با تغییر نویسندهها دچار استحاله منفی شد. سریالهای تلویزیونی مشحون از آدمهای بیهویت و گیج و منگ و بیهدف و بیانگیزهای هستند که مدام در حال جنگ با خانواده یا جامعه تصویر میشوند و نقطه قوت آنها در آثار طنز لودگی و بیهودگی و در آثار جدی تنش و درگیری است که از دل آن فقط خشمی فروخفته عاید مخاطب میشود. قطعاً بخشی از این تصویر از دل جامعه بیرون میآید، اما آن وجه مثبت جامعه ایرانی قطعاً به نحوی غیررسمی در مجموعههای تلویزیونی سانسور میشود.
سریالسازها اساساً به قدری در بازنمایی وجوه مثبت یک شخصیت مذهبی نابلد عمل کردهاند که دیگر رفتن به سمت اینکه کاراکتری مذهبی و مثبت و الهامبخش بتواند در یک اثر تلویزیونی بروز و ظهور یابد، به یک امر محال در فکر و ذهن مدیران و کارگردانان تبدیل شده است.
در واقع به قدری این ناتوانی و نابلدی تکرار شده است که این ایده خود را غلبه داده که آدمهای خوب نمیتوانند جذاب باشند و لزوماً باید آدمها بیشخصیت، بیخیال خنگ و لوده باشند تا مخاطب آنها را قبول کند! این روش و رویه همچنان به شکلی ممتد در سریالسازی ادامه دارد و ساختار به گونهای بوده که بدون بر هم زدن نظمی که خود را تحمیل کرده است، نمیتوان تحولی عمیق ایجاد کرد. توقف روند غلط گذشته از هر جایی که باشد میتواند یک گام مؤثر تلقی شود، به شرطی که طرح و نقشه راه برای افق سریالسازی در تلویزیون وجود داشته باشد و تردیدی نیست که مبنای هر تحول مثبتی نیروی انسانی است و اگر فکرها و ایدههای بکر و مؤثر کار را به دست نگیرند و تغییرات صرفاً در سطح خود را نشان بدهد، امیدی به ترسیم یک افق روشن نمیتوان داشت. ماهیت سریالسازی با توجه به رقابتی شدن فضای تصویر در جهان باید دچار تغییر شود. توقف سریالها شاید اولین گام در راستای این هدف استراتژیک باشد.
جواد محرمی
بنای این سریالسازی را باید کوبید و دوباره ساخت!
شنیدهها حاکی است رسانه ملی کار تولید نزدیک ۱۵ سریال را که احتمالاً در مراحل پیشتولید بودهاند، متوقف کرده است. فارغ از صحت و سقم این خبر باید گفت وضعیت سریالسازی در سیما دستکم یک دهه است وارد بحران شده و نمود این وضعیت را میتوان در کاهش دامنه مخاطبان مشاهده کرد. اگر تا دو دهه پیش مردم مجبور بودند به سریالهای رسانه ملی اکتفا کنند، امروز دیگر این اجبار وجود ندارد، اما به نسبت رشد رقبا آیا سریالهای تلویزیون هم رشد کردهاند؟ پاسخ نه تنها مثبت نیست بلکه باید گفت با کمال تأسف مجموعههای تلویزیونی در دهه اخیر با افت کیفیت نیز مواجه بودهاند. این ضعف کیفی از هر نظر مشهود بوده است و قابل کتمان نیست. بچهها تقریباً به طور کلی از سریالهای تلویزیونی حذف شدهاند. خانوادهها اغلب بدون کودک و نوزاد و در لبه درگیری و جدایی تصویر میشوند.