سارا مسعودی- دانشجوی دکتری مدیریت رسانه: چند وقت پیش با دوستی در رابطه با فضای سینما و سریالها گفتگو میکردیم، دوست مذکور اشاره کرد که مافیا در سینما و سریال اجازه ورود به افراد جدید را نمیدهد و به همین علت سینما و تلویزیون ما موفق به ساخت اثرهای ماندگار انقلابی - اسلامی نمیشود. برخلاف این گفته من اعتقاد داشتم این چنین نیست! چرا که در چند سال اخیر، چند نهاد مهم از ایدهها علی الخصوص در حوزه انقلاب اسلامی و فرهنگ حمایت کرده واثرهایی را هم ساخته که از نمونههایش میتوان به «لباس شخصی» اشاره کرد. و مسئله چیز دیگریست. این یادداشت را به بهانه حکم اخیر وحید جلیلی نوشتهام ودر آن تلاش نمودهام چند پازل کوچک از مشکلات پیش روی تحول سازمان صداوسیما را به قلم آورم.
میخواهم از بیلبوردهای این روزهای خیابان وتبلیغ جوکر شروع کنم. در ابتدای سکانس جوکر تصریح شدهاست که این برنامه کپی برداری از یک برنامه معروف در دنیاست که در کشورهای مختلف بومیسازی شده، واین نمونه ایرانی برنامه جهانیست، اما آیا جوکر تنهاست؟
متاسفانه نه.
بسیاری از برنامههای تلویزیونی موفقی که از چندین سال گذشته تا کنون در حال پخش است، کپی از برنامههای موفق دنیا به صورت جز به جز است. نمونهاش «دورهمی»، «عصرجدید»، برخی مستند مسابقههای خانه مستند و....
ما در همین ابتدای مسیر با کمبود ایده در برنامهسازی و سریال مواجهیم! اتاق فکر برنامه سازان عادت کردهاند که بجای فکر خلاقانه، بروند و برنامههای معروف شبکههای تلویزیونی را پیدا کنند، کمی آن را بومی کنند ونهایتا آن را به بازار مخاطب عرضه کنند. این را گفتم که بگویم خلا ایدهپردازی جدیست نه تنها در اکوسیستم هنر ورسانه بلکه این چالش در اکوسیستم نوآوری و استارتاپ ایران هم هست. چندین سال پیش در برنامه تلویزیونی، مدیران یک درگاه خدماتی که جزو ده شرکت ثروتمند ایران محسوب میشود در پاسخ به رمز موفقیتشان گفتن ما خوب تقلید کردیم! شما هم این کار را بکنید.
نیروی انسانی چالش دیگر سازمان صداوسیما والبته بسیاری از مجموعههای رسانهایست! صداوسیما نیرو زیاد دارد، اما نیروی توانمند نه!
ما در سازمان صداوسیما با افرادی زیادی روبرو هستیم که توانمندی رسانهای ندارند والبته شرح وظیفه مشخص! مدیر برای پیشبرد وظایف محوله باید اقدام کند، اما با وجود تعداد کمی نیروها، فرد شایستهای ندارد؟! از سوی دیگر نیروهای مناسب برای اقدامها وسیاستگذاریهای مدیر مذکور به احتمال زیاد در نهادهای موازی که حقوق بهتر یا پست سازمانی مشخص دارند مشغول به کار هستند.
اینجاست که معمولا سازمان بعضا از روی ناچاری وبعضا به واسطه اینکه گمان میکند هر شخص خوب! و دغدغهمند انقلابی شایستگی تولید و یا مدیریت دارد، نیروهای جدید را به سازمان میآورند که معمولا نتیجه خوبی نداشته وندارد. در حال حاضر برخی معاونتها و مجموعههای وابسته به سازمان و شبکهها با چنین ایدهای نیروی انسانی را جذب کرده، اما شکست خوردهاند. مثلا من شخصی را میشناسم که از کارشناس روابطعمومی یک مجموعه جذب یکی از مجموعههای وابسته به سازمان در پست معاونت شده بدون آنکه ایدهپرداز وفرد صاحب فکر یا یک مدیراجرایی باشد.
این وسط ایجاد پستهای جدید سازمانی برای به دست آوردن دل این افراد نیز یکی از چالشهاست. چالشی که به گفته برخی از کارمندان سازمان سبب شده پستهای متعدد مدیریتی شکل بگیرد.
از سوی دیگر ما نیروی انسانی بالفعل یا بالقوه موفق هم در سازمان داریم، اما نامشخص بودن فرآیند ارتقای افراد، و آوردن مدیران رده بالای سازمان از بیرون عملا نیروهای انسانی پر تلاش وانگیزه را نابود کرده وکمکم آنها را از نیروی توانمند به نیروی بی انگیزه بله قربانگو تبدیل کرده است. این را در کنار عملکرد ضعیف برخی مدیران سازمان بگذارید که باعث رفتن برخی از افراد توانمند از رسانهملی ومهاجرت آنها به سوی رسانههای بیگانه فارسی زبان شده است.
چگونگی نحوه تخصیص بودجه تولید یک برنامه وسلیقگی و رابطه عمل کردن هم از دیگر معضلات صداوسیماست اعتبارها بیش از آنکه بر اساس طرحها واعداد واقعی اتفاق بیفتد مبنایش رابطه و رایزنیست! فردی را در سازمان میشناسم که توانسته برای یک مستند ارشیوی بسیار ضعیف رقم خارج از عرفی را از مدیر شبکه دریافت کند! این در حالیست که برخی برنامههای دیگر به دلیل تصویب اعتبار کم برای ساختن برنامه دچار مشکل شده یا از آن صرفنظر کردهاند. در این میان هم برخی از افراد صاحب نام که سابقه خوبی در ساختن برنامههای فاخر دارند، هم با از فرصت تعامل با پلتفرمهای ویدیو به درخواست مانند فیلیمو و نماوا استفاده کردهاند و در صورت دادن مبالغ بالا با سازمان کار میکنند. ودر غیر این صورت به سمت ویدیو به درخواستها مهاجرت میکنند! در این جا مدیران سازمانی با برآوردهایی بالایی مواجه میشوند که امکان تصمیمگیری را برای آنها سخت میکند.
مشکل مشهود دیگر به شمار نیاوردن سلیقه عموم مخاطبان است. شبکههای ارتباطی بین افراد فضایی را به وجود اورده که باعث شده سلیقه عموم مردم دیده نشود و به جای آن شبکه پیرامونی اشخاص و سلیقه آنها، توییتهای سفارشی شده از سوی روابط عمومیها و ارتباطات دوستانه با مجری طرح یا عوامل یک برنامه باعث رد یا تایید یک برنامه بشود!
خطرناکی داستان این جاست که سلیقه ما جایگزین سلیقه مردم شود. همین امر مثلا باعث شده که روند رو به جلوی پلتفرمهای ویدیو به درخواست و تولیدات بسیار آنها را ندیده ارزیابی کنیم ومثلا به راحتی بدون بررسی فرمی ومحتوایی محصولات ویدیو به درخواستها گفته شود که سریالهای نمایش خانگی از ضیفترین سریالهای تلویزیون عقبتر است!
در این فضا چالش دیگری هم هست! نظریه گلوله تزریقی هنوز مورد قبول برخی افراد است و گمان میکنند باید سریالها و برنامهها به سمتی پیش برود که در آن ایدئولوژیهای مورد قبول حاکمیت فریاد زده شود! واساسا برنامه بی ایدئولوژی و صرفا تفریحی بهتر است تولید نشود. واقعیت این است مخاطبی که در وضعیت اقتصادی از صبح تا شبانگاهان کار میکند و شبکههای اجتماعی مرتبا او را بمباران خبری واطلاعاتی کرده اند، تمایلی به بمباران مغزی مجدد ندارد! ما با مخاطبی روبرو هستیم که میخواهد استراحت کند، لبخند بزند و با خانواده خود چند ساعتی را بگذراند. این نکتهایست که رسانههایی مانند منوتو آن را به خوبی فهمیدهاند ومتناسب با آن به سراغ برنامههای سرگرمی در ساعتهای منتهی به شب و علی الخصوص در تعطیلات پایان هفته رفتهاند. ضمن اینکه ما تجربه شبکه افق را هم داریم که چندان موفقیت آمیز نبوده! و مگر چند درصد توانسته در این سالها مخاطب را با خود همراه سازد؟
در این یادداشت تنها برخی از چالشهای پیش روی وحید جلیلی را شمردیم، اما واقعیت آن است که روزهای سختی پیش روی اوست! روزهایی که به او وتمام منتقدان احتمالا تصویر صحیحتری از اکوسیستم ومشکلات آن را نمایان خواهد نمود.