جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۱ بهمن ۱۴۰۱ - ۲۱:۴۸

تکیه کلام‌هایی از فیلم‌ها که معروف شدند

تکیه کلام‌هایی از فیلم‌ها که معروف شدند
در این گزارش نگاهی به مجموعه‌هایی داریم که در گذشته جزو آثار پربیننده بودند و تکیه‌کلام‌های‌شان مورد توجه مردم قرار گرفت.
کد خبر : ۶۰۸۳۰۱

به گزارش پایگاه خبری صراط به نقل از باشگاه خبرنگاران، تلویزیون به‌عنوان مهم‌ترین و تاثیرگذارترین رسانه نقش بسیار مهمی در فرهنگ‌سازی جامعه دارد. چه بسا که حتی برای برخی نوجوان‌ها می‌تواند الگوسازی هم کند. از این‌رو سریال‌سازان و برنامه‌سازان باید توجه بیشتری به محتوا و مضمون آثار خود داشته‌باشند. به‌خصوص حساسیتی که باید نویسنده‌ها در نگارش فیلمنامه و دیالوگ‌های شخصیت‌های اصلی قصه خود داشته‌باشند، چرا که بچه‌ها به‌راحتی الگو می‌پذیرند و گاهی از رفتار و کلام کاراکترها هم تقلید می‌کنند. اغلب در مکالمه‌های روزمره دیالوگ‌هایی از اطرافیان می‌شنویم که یادآور فیلم‌ها و سریال‌هایی هستند که در گذشته دیده‌ایم.

البته این اتفاق بیشتر برای سریال‌های ۹۰شبی دهه‌های گذشته می‌افتاد که مردم هر شب به تماشای سریال می‌نشستند و روز بعد از تکیه‌کلام‌های بازیگران در محاورات روزمره استفاده می‌کردند. تکیه‌کلام‌هایی که بین مردم رواج پیدا کرد و رفته‌رفته وارد فرهنگ و زبان و ادبیات ما شد.
در این گزارش نگاهی به مجموعه‌هایی داریم که در گذشته جزو آثار پربیننده بودند و تکیه‌کلام‌های‌شان مورد توجه مردم قرار گرفت و حتی امروز هم عده‌ای از آن تکیه‌کلام‌ها استفاده می‌کنند. پس اگر برای‌تان مرور سریال‌های گذشته و یادآوری تکیه‌کلام‌ها جالب است در این گزارش همراه ما باشید.

دانش‌آموز سر به هوا
«بازم مدرسه‌ام دیر شد، حالا چی کار کنم». این جمله را بارها از زبان اکبر عبدی در مجموعه «بازم مدرسه‌ام دیر شد» شنیده‌ایم. با همان گویش و لحن خاصی که داشت. اکبر عبدی نقش دانش‌آموز سر به هوا و بازیگوشی به نام محسن را بازی می‌کرد که همیشه برای دیر رسیدن به مدرسه و ماندن پشت درهای بسته بهانه‌ای پیدا می‌کرد که اغلب به‌دلیل بازیگوشی‌اش و تماشای تئاتر خیابانی از مدرسه غافل می‌شد. این سریال سال۱۳۶۲ برای شبکه یک ساخته و پخش شد و خانواده‌ها مدام از این سریال برای بچه‌هایی که عادت دیر رسیدن به مدرسه داشتند یاد می‌کردند و تکیه‌کلامش را به کار می‌بردند. هنوز هم خیلی‌ها از این واژه استفاده می‌کنند.

یک آرایشگاه پرماجرا
«انسان باید منطق داشته‌باشد». محمود بصیری در سریال «آرایشگاه زیبا» که سال ۱۳۶۹ برای شبکه دو ساخته شده‌بود، نقش اصلان را بازی می‌کرد و برای گرم شدن، خودش را به آرایشگاه اسد خمارلو و جمع دوستان و رفقا می‌رساند و دائم از این جمله استفاده می‌کرد که همین باعث شده‌بود همان سال‌ها سر زبان‌ها بیفتد و مخاطبانی که بیننده این سریال بودند مدام از این جمله استفاده کنند. تا جایی که هنوز هم وقتی کسی این جمله را می‌شنود، از آن سریال یاد می‌کند. این خصوصیت تکیه‌کلام‌های سریال‌های آن دوران بود که با شنیدن تکیه‌کلامش، می‌شد نام سریال را گفت. 

خانه‌ای که سبز بود
«قهریم، ولی حرف که می‌زنیم». زنده‌یاد خسرو شکیبایی ایفاگر نقش رضا صباحی در سریال «خانه سبز» وقتی با همسرش عاطفه با بازی مهرانه مهین ترابی بحث و مشاجره می‌کرد، این جمله را به‌کار می‌برد. جمله‌ای که شاید در دل خود، پیام‌های مهمی برای زوج‌های جوان داشت. چون همین جمله باعث می‌شد که قهر آنها طولانی نشود. هنوز هم زوج‌های بسیاری از این جمله استفاده می‌کنند. خانواده صباحی عروسی داشتند به نام لیلی که هر وقت مادرشوهر و خواهرشوهرش از دست او عصبانی می‌شدند می‌گفتند: «دختره ۴۵ کیلویی» و با این جمله طنز ایجاد می‌کردند. اینها جملاتی بودند که در دهان بازیگران خوب می‌چرخیدند و به تکیه‌کلام تبدیل شده‌بودند.

نباید از مردم عقب بمانیم
برزو نیک‌نژاد، کارگردان سریال‌هایی چون: دردسرهای عظیم، قرعه و دودکش۲ یکی از نویسنده‌های سری اول «دودکش» بود که توانست تکیه‌کلام‌های به ضرس قاطع، آمپاس و قمپز را بین مردم جا بیندازد. او درباره این اتفاق به جام‌جم می‌گوید: من فکر می‌کنم تکیه‌کلامی در یک سریال مورد توجه مردم قرار می‌گیرد، بستگی به شرایط جامعه و زندگی مردم دارد. یعنی اگر دیالوگ‌ها به نسبت زمانه نوشته شود، می‌گیرد. اما گاهی ما از زمانه مردم عقب‌تر هستیم. یعنی کسانی که کارهای نمایشی انجام می‌دهند، نباید عقب‌تر از مردم باشند.
 
بنابراین وقتی ما به عنوان کسانی که سازندگان آثار نمایشی هستیم، نمی‌دانیم چه می‌خواهیم و مردم از ما چه می‌خواهند، اتفاقی نمی‌افتد. وی ادامه می‌دهد: اتفاق تکیه‌کلام‌ها مثل اتفاقات روزمره مردم است. مثالی در این باره می‌زنم. در دورانی «هشتک» برای مردم جذاب است و در زمانی دیگر به نوستالژی تبدیل می‌شود. زمانی آمپاس و قمپز برای مردم جذاب است و در زمانی دیگر کلمات جدید دیگری که ابداع می‌شوند برای آنها جذاب می‌شود و رسما وارد زبان و ادبیات‌مان می‌شوند.
 
بنابراین باید ببینیم در آن دوره‌ای که کار می‌کنیم، خاستگاه جامعه چیست. ضمن این‌که بعضی اوقات یک سری تکیه‌کلام‌ها در طول زمان جواب می‌دهد. یا این‌که بعضی تکیه‌کلام‌ها بین نوجوان‌ها یا جوان‌ها رواج پیدا می‌کند و به اصطلاح می‌گیرد. بنابراین ابعادی گسترده دارد و همه چیز به شناخت نویسنده‌ها و دست‌اندرکاران آثار نمایشی از شرایط روز جامعه دارد. 

عروسک دوست‌داشتنی
«اکشال نداره»، به‌یادماندنی‌ترین دیالوگی که در یک مجموعه نمایشی به‌کار برده می‌شد. آن هم از زبان یک عروسک به نام کلاه قرمزی که چشمان درشتی داشت و به گونه‌ای نگاه می‌کرد که فکر می‌کردی روح و احساس دارد. این سریال سال ۱۳۸۸ برای نخستین‌بار از تلویزیون پخش شد و کلاه قرمزی و تکیه‌کلام‌هایش به سرعت بین مردم جا باز کرد. تکرار جمله «آقای مجری» توسط این عروسک دوست‌داشتنی هم به یکی از تکیه‌کلام‌های معروف او تبدیل شده‌بود. در کنار او عروسک دیگری به نام «پسرخاله» هم بود که مدام می‌گفت: «مگه چیه؟ نون بخرم؟ نفت بخرم؟». در طول این سال‌ها عروسک‌های دیگری هم به این مجموعه اضافه شدند که هر کدام تکیه‌کلام‌های بانمکی داشتند اما هیچ‌کدام به جذابیت و ماندگاری کلاه قرمزی و پسرخاله نرسید.

لیسانسه‌های نمکی
وقتی نام سریال «لیسانسه‌ها» برده می‌شود، تیپ و رفتار حبیب یکی از لیسانسه‌ها در ذهن تداعی می‌شود. حبیب با بازی هوتن شکیبا که با تعریف جوک، استایل با‌مزه خود در پوشیدن کت و شلوار و کتونی، مورد توجه قرار گرفت. تکیه‌کلام‌های پرتکرار سکانس‌های او (چرااااا من؟) با حالت دستانش که به طرف خود اشاره می‌کرد و از طرف مقابل سؤالش را می‌پرسید، بین طرفدارانش باب شد. بیژن بنفشه‌خواه هم در نقش دکتر مهاجر با بازی و توانمندی‌هایش بیشتر به چشم آمد و به گفته خود، مردم او را که می‌بینند دست‌هایشان را مثل نقش دکتر مهاجر بالا می‌آورند و می‌گویند (سپااااااااس) (شاد و پیروز باشید). مسعود هم که مدام خودش را برای نامزدش لوس می‌کرد و می‌گفت: «عجقم، عجیجم». 

قصه‌های خان قلهک
«مربا بده بابا» تکیه‌کلام مهران مدیری در مجموعه «باغ مظفر» بود که سال ۱۳۸۵ از تلویزیون پخش شد. مدیری در این مجموعه نقش خان قدیم قلهک را داشت که سحر جعفری جوزانی نقش دخترش را بازی می‌کرد. آنها معمولا سر میز صبحانه بودند و مدیری از دخترش درخواست مربا می‌کرد و همین تکیه‌کلام تا سال‌ها معروف شده‌بود و عده‌ای به کار می‌بردند. در این مجموعه شخصیت دیگری به نام قل‌مراد بود که رضا شفیعی جم آن را بازی می‌کرد و با گویش خاصی می‌گفت: «ها؟ قل مراد داره می‌خنده، قل مراد داره گریه می‌کنه.»

مهمان ناشناخته
«زی‌زی گولو آسی پاسی درازکوتاه تابه‌تا» وردی بود که یک موجود ناشناخته در مجموعه « قصه‌های تا‌به‌تا» می‌خواند و یکباره همه چیز تغییر می‌کرد. هیچ‌کس فکر نمی‌کرد سحری که زی زی گولو زیر لب می‌گوید و بسیار هم سخت است بتواند تا این حد بین مردم مخاطب پیدا کند و وارد فرهنگ گفتاری مردم شود اما این موضوع آن‌قدر مورد توجه بچه‌ها و بزرگ‌ترها قرار گرفت که ورد زبان‌شان شده‌بود و زیر لب می‌خواندند. از طرفی خانواده جمالی که در همسایگی آقای‌پدر قرار داشتند هم با خطاب قرار دادن همدیگر سوژه طنز بیننده‌ها شده‌بودند. لحنی که رضا فیاضی برای همسرش اعظم خانم به کار می‌برد یا مریم سعادت برای آقا جمالی به‌شدت بین مردم جا افتاده‌بود.

یک ساختمان پزشک
«واقعااااا؟؟» از آن تکیه‌کلام‌هایی است که تا مدت‌ها وقتی یک نفر به کار می‌برد هر کسی را به یاد خانم شیرزاد در مجموعه «ساختمان پزشکان» می‌اندازد؛ شخصیتی که نماد سادگی و به اصطلاح خنگی در سریال‌ها بود. مجموعه‌ای که در آن شقایق دهقان با بازی در نقش یک منشی ساده لوح و جیغ‌جیغو، تکیه‌کلامش در ذهن مخاطب ماند. همچنین در این سریال تکیه‌کلام «اساسا» نیما افشار با بازی بهنام تشکر هم مورد توجه قرار گرفت و تا مدت‌ها ورد زبان همه بود. این مجموعه از آن دست آثاری بود که شخصیت‌هایش ماندگار شدند.

ماجراهای پدرشوهر و عروس
«افتااااد؟» تکیه‌کلام داریوش ارجمند در سریال «ستایش» بود که خیلی زود توانست بین همه رواج پیدا کند و در مکالمات روزمره از آن استفاده کنند و به یکی از تکیه‌کلام‌های معروف تبدیل شود. اصلا اگر خاطرتان باشد حشمت فردوس و ادبیاتش در این سریال حسابی گل کرده‌بود و جملاتی که به کار می‌برد، به‌دلیل خاص بودن و تاثیرگذار بودنش مورد توجه بیننده‌ها قرار گرفته‌بود. مثلا در جایی که می‌گفت: «حتی اگه پیش خدا هم بودی، مادرت زنگ زد باس جواب بدی» یا «من عادت کردم غصه هر اتفاق بدو یدفعه بخورم نه تمام عمر.»

ماجرای باجناق ها
«بی‌وفایی/ بی‌وفایی/ دل من از غصه داغون شده» ترانه‌ای بود که مدام توسط بامشاد با بازی رضا شفیعی‌جم در مجموعه «نقطه‌چین» تکرار می‌شد و خیلی زود سر زبان‌ها افتاد و همه درباره‌اش صحبت می‌کردند. 

شفیعی‌جم در سریال «شب‌های برره» نیز تکیه‌کلامی داشت که رواج پیدا کرده‌بود و هنوز هم عده‌ای از از آن در محاوره روزمره استفاده می‌کنند. «پول زور وده» ادبیاتی که در این سریال خیلی زود مورد توجه مردم قرار گرفت. شفیعی‌جم در سریال «جایزه بزرگ» و بازی در نقش کامبیز باغی هم توانسته‌بود «چی داداش؟» را با لحن لاتی که در بازی‌اش داشت، تبدیل به تکیه‌کلام کند.

سفر به مالزی
«حالا چی بپوشم؟» حتما این دیالوگ را به یاد دارید که در سریال «خانه به‌دوش» گفته می‌شد. همان سریالی که آقا ماشالا با بازی حمید لولایی برای کار به مالزی سفر کرد. حالا چی بپوشم، دیالوگ آناهیتا همتی در نقش نرگس بود که وقتی صحبت از مهمانی رفتن به میان می‌آمد آن را به کار می‌برد و در پاسخش هم مادرش، ناهید با بازی مریم امیرجلالی با خشم توأم با طنز و کمدی لباسی را که خودش به تن داشت، نشان می‌داد و می‌گفت: اینو بپوش. این دیالوگ خیلی گل کرده‌بود و همه درباره‌اش صحبت می‌کردند. البته این سریال دیالوگ دیگری هم داشت که مدت‌ها بین مردم رواج داشت و آن هم دیالوگ حمید لولایی در نقش آقا ماشالا بود که وقتی علی را دید، گفت: «عه علیه علی؟»

پاچه‌خواری برای رئیس
«من چی کاره بیدم»،«نفس من بیدی» حتما این جملات را به‌خاطر دارید که جواد رضویان در مجموعه «پاورچین» در نقش داونه به‌خصوص در اداره به کار می‌برد و حسابی هم گل کرده‌بود. از طرفی در این سریال کلمه «پاچه‌خواری» به‌قدری بیان شد که کم‌کم وارد ادبیات ما شد و هنوز هم پس از سال‌ها که از پخش ابتدایی این سریال می‌گذرد، وقتی کسی می‌خواهد درباره خودشیرینی کارمند نسبت به رئیسش سخن بگوید، از این کلمه استفاده می‌کند. در این مجموعه سحر زکریا هم حضور داشت و موجود خیالی به نام «یاس منگولا» را سر زبان‌ها انداخت که مدام در اشعارش از آن استفاده می‌کرد. جالب‌تر این‌که داونه و فرهاد، پدرانی داشتند که با گویش برره‌ای صحبت می‌کردند و یکی از معروف‌ترین تکیه‌کلام‌های‌شان «کار نداری بری بمیری» بود. البته در این مجموعه هر شخصیتی چند تکیه‌کلام داشت که همگی رواج پیدا کرده‌بود. نکته جالب، حضور یک رفتگر بود که با دیدن فرهاد می‌گفت: «عیده آقا فرهاد. عیدی نمیدی؟»

تکیه‌کلام، حاصل تعامل بازیگر و نویسنده است
حسن وارسته، یکی از نویسنده‌های مجموعه پرطرفدار «پایتخت» و خالق تکیه‌کلام‌های بازیگران اصلی این مجموعه است. او در گفت‌وگو با جام‌جم در این باره عنوان می‌کند: مردم همیشه از طریق ادبیات و لحن گفتار با کاراکتر رابطه برقرار می‌کنند. بنابراین گرمی کلام باعث این اتفاق می‌شود. از طرفی هر آدمی دایره واژگانی دارد و ادبیاتی که سطح سواد و اجتماعی خودش را به رخ می‌کشد.
 
وی ادامه می‌دهد: معمولا هر کدام از آدم‌ها تکیه‌کلام‌هایی دارند که وقتی در خانواده هم درباره‌اش صحبت به میان می‌آید، می‌گویند به قول فلانی و بعد آن تکیه‌کلام را استفاده می‌کنند. یعنی آن تکیه‌کلام شناسنامه‌اش می‌شود. در همه جای دنیا هم سعی می‌کنند به کاراکتر، در ادبیات هویت بدهند. یعنی از کلماتی استفاده کنند که بیانگر آن شخصیت باشد. وارسته می‌افزاید: در سریال‌های زندگی به شرط خنده و دودکش هم این اتفاق برای ما افتاد و برخی تکیه‌کلام‌ها گرفت. از این رو من فکر می‌کنم اول شخصیت بین مردم جا می‌افتد و محبوب می‌شود و بعد دیالوگ‌هایی که به کار می‌گیرد و رفتاری که دارد. مثل سریال «پایتخت» که من نویسنده فصل‌های ۲، ۳ و ۴ آن بودم. گاهی پیش می‌آید نویسنده‌ها طراحی خاصی برای تکیه‌کلام‌ها نمی‌کنند و این بازیگر است که از خلاقیت خود در طول سریال استفاده می‌کند.
 
یا این‌که بازیگر از دل فیلمنامه کلامی را انتخاب و مال خود می‌کند و آن کلمه بین مردم رواج می‌یابد. بنابراین به نوعی تعامل بازیگر و نویسنده است که باعث این اتفاق می‌شود. این نویسنده با ذکر مثالی در این باره توضیح می‌دهد: در سریال پایتخت خاطرم هست آقای خمسه «الکی میگه» را به کار برد و این تکیه‌کلام گرفت. یا این‌که احمد مهرانفر در سریال پایتخت۳ و ۴ گفت چه تکیه‌کلامی به کار ببرم که رواج پیدا کند؟ بعد با توجه به این‌که خارج از کشور رفته‌بود از «وات تو دو، وات نات تو دو» استفاده کرد. بنابراین یک زمانی پیشنهاد از درون متن است و گاهی در تعامل بازیگر این اتفاق می‌افتد.