جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۹ تير ۱۴۰۲ - ۱۵:۵۷
روستای زیبا و لاکچری ایرانی

روستایی در ایران که انگلیسی‌ها آباد و لاکچری‌اش کردند

روستایی در ایران که انگلیسی‌ها آباد و لاکچری‌اش کردند
در هوای گرم گزینه‌های پرسه‌زنی باز هم شمیرانات روی میز می‌آید. این‌بار سراغ محله‌ی قلهک رفته‌ایم!
کد خبر : ۶۲۹۶۱۰

به گزارش پایگاه خبری صراط به نقل از برترینها، در هوای گرم باز هم شمیرانات روی میز گزینه‌های پرسه‌زنی می‌آید. این‌بار سراغ محله‌ی قلهک رفته‌ایم! قلهک تا دوران قاجار روستایی بود در دو سمت جاده قدیم شمیرانات (شریعتی کنونی) و در نزدیکی روستا‌های زرگنده و تجریش که یک‌باره دست تقدیر سرنوشتش را تغییر داد، حالا به چه صورت؟

وقتی در عصر قاجار بروبیای فرنگی‌ها به ایران اوج گرفته بود و به تعداد سفارت‌خانه‌ها اضافه می‌شد، محمدشاه قاجار، باغ بزرگی در قلهک را به عنوان باغ ییلاقی سفارت به بریتانیا اجاره داد. کمی بعد وقتی اجاره باغ به سفیر بخشیده شد، کم کم بریتانیا مالک باغ شد و برای امنیت محدوده سفارتش امور قلهک را تا جایی به دست گرفت به طوری که از انتخاب کدخدای روستا تا حل مسائل بین کشاورزان نقش پررنگی داشت. رجال سیاسی دوران قاجار هم که به دلیل نزدیکی شمیرانات به تهران به ییلاق در این محدوده علاقه‌مند بودند، در گوشه و کنار روستا باغ‌هایی را خریداری کردند. به این ترتیب قدرت بریتانیا در ایران و حضور پررنگ رجال سیاسی در روستا باعث شد تا قلهک بخشی از روایت سیاسی ایران را به چشم ببیند.

حوالی دهه چهل با توسعه تهران به سمت شمال روستای قلهک هم جز محلات شهری به حساب آمد و تا امروز از حیث معماری سیر متنوعی را طی کرده است؛ از خانه‌های روستایی تا عمارت‌های قاجاری و از ویلا‌ها و آپارتمان‌های عصر طلایی معماری مدرن تا برج‌های بلندمرتبه‌ی امروز همه و همه لایه‌های مختلفی از تاریخ قلهک را روایت می‌کنند. حتما برای شما هم جالب است بدانید که وجه تسمیه روستای دیروز و محله امروز ما به دلیل قلعه کوچکی هست که روزگاران گذشته در روستا وجود داشته و در طی زمان نام «قلعهک» به معنای قلعه کوچک، به صورت قلهک درآمده است.

این‌بار پرسه‌مان را از جایی در تقاطع خیابان دولت و شریعتی شروع می‌کنیم و دونات به دست، وارد خیابان دولت (کلاهدوز کنونی) می‌شویم و به دل محله می‌زنیم! مزه این دونات‌ها، طعمی آشنا برای اهالی محله‌ست که حالا دیگر سال‌هاست که در راه برگشت از مدرسه و سرکار، بوی نان‌های نوستالژیک را در روزمره‌شان حس می‌کنند.

اولین ایستگاه ما، گورستانی پر رمز و راز در بخشی از باغ قلهک، یعنی همان باغ ییلاقی سفارت بریتانیاست. گورستان متفقین قلهک، کشته‌شدگان جنگ‌های جهانی اول و دوم را در خودش جا داده و به مکانی برای یادبود آن‌ها تبدیل شده است. ترکیبی از رز‌های شاداب، صدای پرندگان و دیوار صلب سفارت در انتهای باغ! اینجا حس دوگانه دردناکی قلب‌مان را به درد می‌آورد؛ از یک سو یادواره مردانی را می‌بینید که روزی به کشورتان تجاوز کردند و از سوی دیگر در جوار سرباز‌هایی هستید که در جایی غیر از سرزمین مادری، در آغوش خاک آرام گرفته‌اند.

پرسه‌مان را درخیابان دولت ادامه می‌دهیم و بعد از یک پیاده‌روی کوتاه در خیابان جلالی، به کوچه سجاد می‌رسیم. اینجا کوچه «ده» و راسته اصلی روستای قلهک است. در خاطره‌ی این کوچه، ردپای افراد معروفی مثل عباس کیارستمی در راه رسیدن به مدرسه جم (فردوسی امروزی) به یادگار مانده. شاید در همین راسته و زیر خنکای درختان گیلاس کوچه‌پس‌کوچه‌های قلهک، دیالوگ ماندگار «طعم گیلاس» به ذهن عباس کیارستمی خطور کرد: «از مزه یه گیلاس میخوای بگذری؟ قطع امید کردی؟ صبح پاشدی به آسمون نگاه کردی ...؟!»

جلالی را به سمت پایین ادامه می‌دهیم و در این میان، ردی از حمام قدیمی محله یعنی بوستان جلالی امروز می‌گیریم و به «شیدایی» می‌رویم. از آنجایی که بذل و بخشش شاهان قاجاری، حضور فرنگی‌ها را در قلهک و محله‌های اطرافش پررنگ کرده بود، باغ‌هایی برای سفارت ییلاقی کشور‌هایی مثل آلمان و روسیه اهدا شد. مدرسه و کلیسای آلمان‌ها هم، یادگاری‌ست که در قلهک به جا مانده است. پس اواسط خیابان شیدایی یک کلیسا با قدمتی بیشتر از نیم قرن منتظر ماست!

بعد از پرسه‌زنی دور و بر کلیسا و دیدن آپارتمان‌های مدرن، نوبت به کارخانه یخ‌سازی می‌رسد! پس به سمت بلوار آیینه می‌رویم و خودمان را به کوچه گل یخ می‌رسانیم. هنوز هم می‌توان روز‌هایی را تصور کرد که یخ‌فروش‌های دوره‌گرد برای خرید یخ به قلهک می‌آمدند. با خیال خنکای یخ‌های بزرگ و بوی کاهگل یخچال، از لابه‌لای حفاظ باغ‌های رها شده و متروک این حوالی سرک می‌کشیم ...

بلوار آیینه را می‌گیریم و به سمت بالا می‌آییم. حوالی کوچه باغ بانک که می‌رسیم، بی‌درنگ به کوچه می‌رویم. اینجا باغ و متروکه عمارت ییلاقی رئیس بانک شاهی هست. بانکی که در زمان ناصرالدین‌شاه طی قراردادی بین ایران و انگلیس تاسیس شد و اسکناس را در ایران رواج داد. قطعا در گوشه گوشه این باغ روایت‌هایی از چاپ اسکناس تا ضرب سکه پنهان شده است. اما حالا سال‌هاست که این باغ از ثبت درآمده و بخشی از آن به آپارتمان تبدیل شده است! جرثقیل‌های بدطینت شهر هم هر لحظه منتظرند تا آخرین بخش‌های باغ را از تاریخ حذف کنند. اما صدای آواز پرندگان چنار‌های قطع شده تا همیشه در این محله می‌پیچد.

بعد از سرک‌کشی حوالی باغ متروکه، به خیابان یخچال می‌رسیم؛ گذرگاهی لبریز از خاطرات دانشجویان که اسمش را از همان یخچال کاهگلی در بلوار آیینه وام گرفته و در انتهای خودش خاطره‌ی تصادفی را ثبت کرده که در آن، فروغ، شهر سیمانی ما را برای همیشه ترک کرد! حالا روی بخشی از باغ بانک شاهی و حوالی متروکه باغ‌موزه آب یعنی ساختمان آکواریوم، قدم می‌زنیم و این شعر در ذهن‌مان مرور می‌شود؛ «آن روز‌ها رفتند ... آن روز‌های خوب، آن شاخساران پر از گیلاس، آن خانه‌های تکیه داده در حفاظ سبز پیچک‌ها به یکدیگر و فکر می‌کردم به فردا، آه فردا ...»

خیابان یخچال را به قصد قدم زدن در خیابان بصیری ترک می‌کنیم. اینجا دیگر باید چهار چشمی دنبال جواهر‌های ناب معماری مدرن دوران قدیم باشید. میان شلوغی و همهمه آدم‌ها، نگاه‌های پر استرس مراجعین اطراف مطب‌ها و صدای خنده دانشجو‌های این محدوده مسیرمان را به سمت دوراهی قلهک ادامه می‌دهیم.

از سینما سیلور سیتی جاده شمیرانات (سینما فرهنگ امروزی) تا خاطرات بچه‌های پارک کودک و کتابخانه که امروزه جای‌شان را به ایستگاه مترو قلهک داده‌اند، از فرمانروایی بریتانیا در منطقه تا آزادی‌خواهان مشروطه و بست‌نشینی در باغ سفارت از یخچال قاجاری روستا تا راسته فروشگاه‌های لوازم خانگی در خیابان شریعتی؛ قلهک به این زودی‌ها تمام نمی‌شود و به راستی که تمام این گفتنی‌ها، فقط نوک کوه یخ روایات این محله‌ست.

راستی شما چه خاطره‌ای از قلهک دارید؟ احیانا دانشگاه‌تان آن سمت نبوده است؟ یا برای رسیدن به مطب‌ها و راسته لوازم خانگی‌فروش‌ها گذرتان به آنجا خورده است؟

برچسب ها: روستا