به گزارش پایگاه خبری صراط به نقل از خبرآنلاین، از آنجا که قصه در تداوم منطقی فصل پیشین پیش میرود، شخصیتها هم از دل همان وضعیت و منططق دراماتیک آن بیرون آمده و در یک پردازش تازه بازنمایی میشوند. مهمترین و محوریترین شخصیت زخم کاری در فصل یک، مالک مالکی با بازی جواد عزتی بود که حالا به اقتضای درام موقتا از خط اصلی داستان و نقطه کانونی قصه حذف شده و در حاشیه قرار گرفته است.
گرچه این حاشیه بودگی در نسبت با درام و مخاطب خنثی و منفعل نیست و حضور خود را در دل همین فقدان هم به روند داستان الصاق کرده و اثربخشی دارد. با این حال تا اطلاع ثانوی، مالک مالکی از کانون درام بیرون آمده و شخصیتهای دیگر با او تعویض شده اند. اگر بخواهیم با زبان سینمایی به این کاراکترها بپردازیم باید بگویم که در این چرخش دراماتیک، با دو عنصر قهرمان و ضد قهرمان مواجه هستیم. یکی میثم مالکی که حالا کسوت قهرمانانه پدر را به تن کرده و به مثابه آلترناتیو به شخصیت محوری قصه تبدیل شده و از ان سو طلوعی (کامبیز دیرباز) که در کسوت یک ضد قهرمان وارد قصه شده و در یک دیالکتیک پرتنش به شکل گیری درام و التهاب آن کمک میکند. یا در میان شخصیتهای زن در کنار کاراکتر سمیرا با حضور شخصیت تازهای به اسم سیما (الناز ملک) مواجه هستیم که یک فم فتال دیگری را وارد قصه کرده تا به واسطه این موازنه ها، داستان در فضای چند لایهتری قرار بگیرد. البته در توضیح این چرخش شخصیت پردازانه باید به این نکته هم اشاره کرد که مولفههای قهرمان و ضد قهرمان در این قصه از تعریف متعارف برخوردار نیست و بستگی به زاویه دید مخاطب در خوانش قصه میتواند متغییر باشد مثلا اینکه اساسا با قهرمان در این درام مواجه نیستیم و موضوع بر سر نزاع دو ضد قهرمان است.
از این منظر هم بنگریم میتوان گفت مهدویان با تعلیق موقت مالک، میثم را به کانون درام آورده تا در تقابل با طلوعی، در یک چرخش دراماتیک، تداوم قصه خود را بر مبنای میزانسن تازهای بنا کند. میزانسنی که سطوح دیگری از همان مفاهیم و موقعیتهای قبلی را رمزگشایی میکند و پرده دیگری از یک معما را میگشاید. این تمهید کمک کرده که در عین حفظ راکورد درونی و تسلسل دراماتیک سریال، با قصهای تازه هم مواجه شویم که در عین اینکه برساخته از فصل اول سریال و قصه آن است و به تداوم منطقی درام کمک میکند، قصه تازهای را هم روایت میکند که واجد استقلال دراماتیکی است و مخاطب را در فضای متفاوت و در عین حال موازی با قصه اول با خود همراه میکند. چنانکه میتوان گفت در پس جدال میثم و طلوعی میتوان، ردی پای نبرد مالک و ریزآبادیها را پیدا کرد که حالا در میدانی تازه با شخصیتهای تازه وارد فاز دیگری از یک جنگ حیثیتی شده است.
به نظر میرسد که حالا به ویزه در ارتباط با کاراکتر طلوعی، مهدویان در حال داشت و برداشت از پتاسیل این شخصیت است که ردی کلی و کلامی از او در فصل یک کاشته بود که حالا در حال رشد و بسط یافتن است. این تمهید را میتوان به نوعی تشریح یک نشانه و نشانه شناسانه دانست که قرار است در یک قلمروه دایره ای، لایهای تازه از یک سطح کلانتر را ترسیم و روایت کند تا هم از قصه پیشین رمزگشایی شود و هم قصهای تازه امکان هویت و استقلال پیدا کرده و مخاطب را به سطحی دیگر از داستان زخم کاری بکشاند.
از این حیث میتوان گفت به میزانی که مالک از قصه بیرون گذاشته شده، طلوعی در شعاع بیشتری از درام قرار گرفته تا در این چرخش دوار بار دیگر به مالک برگردیم. بازگشتی که با پیچیدگی و عمق بیشتری همراه شده و ابعاد معمایی قصه را گسترش داده است. به همین دلیل نمیتوان کمرنگ شدن یا به حاشیه رفتن مالک را حذف او از داستان یا انحراف از خط اصلی قصه دانست. بلکه جاده تازهای در حال احداث است که مقصد آن در نهایت وصل شدن دوباره به مالک است. از این منظر میتوان گفت فصل دوم زخم کاری بسط داستان در عرض است نه طول.
در این عرض کارگردان شخصیتهای تازهای را وارد قصه کرده که هم آلترنتایو هستند و هم مکمل که در نهایت به رمزگشایی از قصه اصلی و معمای آن کمک میکنند و هم در عین حال خود شخصیتی مستقل که در این میانه بار درام را به دوش میکشند. اگر فصل سوم سریال را هم در نظر بگیریم، میان فصول مختلف زخم کاری میتوان یک رابطه دیالکتیکی هگلوار برقرار است. فصل یک را به عنوان تز درنظر گرفت، فصل دو آنتی تز است و در نهایت در فصل سه به سنتز درام خواهیم رسید. جایی که در یک نبرد نهایی، قصهها و شخصیتها بر هم مماس شده و پازل غایی را شکل میدهند.