سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۱ خرداد ۱۳۹۱ - ۰۹:۲۸

تصويرايران وتهران درادبيات‌داستاني

كساني هم در ميانه‌ي اين مسير قرار داشتند كه هم به وجه بيروني و هم وجه دروني نگاه مي‌كردند؛ مانند داستان «مادام بواري» گوستاو فلوبر كه هم به بيرون مي‌پردازد و شهر و روستا را مي‌سازد و هم به درون شخصيت‌ها خصوصا «اما بواري» نفوذ مي‌كند.
کد خبر : ۶۴۵۱۸
به گزارش صراط به نقل از ايسنا، چگونگي ترسيم شدن شهرها و كشورها از جمله ايران و تهران در ادبيات داستاني در گفت‌وگو با فتح‌الله بي‌نياز مورد بررسي قرار گرفت.

اين نويسنده و منتقد ادبي در پاسخ به اين‌كه مكان در ادبيات داستاني ما چگونه توصيف شده است و چقدر در ادبيات ما به مكان‌هاي مشخص و واقعي پرداخته شده است، گفت: براي بحث كردن درباره‌ي اين موضوع، ابتدا بايد مقوله‌ي مكان در ادبيات مشخص شود؛ مكان بيش‌تر در ادبيات رئاليستي ما كه اساسا در محدوده‌ي شروع به داستان‌نويسي تا دهه‌ي ۶۰ را در برمي‌گيرد، اهميت زيادي مي‌يابد. در داستان‌هاي رئاليستي غرب هم به همين صورت است و مكان در ادبيات رئاليستي پررنگ مي‌شود. چون داستان رئاليستي وجه بيروني قضيه را نگاه مي‌كند، به مكان اهميت مي‌دهد؛ مانند كارهاي ديكنز و بالزاك. در «اوليور توييست» يا «آرزوهاي بزرگ» (نوشته‌ي چارلز ديكنز) و كارهاي بالزاك خيلي راحت مي‌شود شهرهاي انگلستان و فرانسه را ديد و اگر اين آثار نقد ساختارگرايانه شود، مي‌توان حتا شهرها را ترسيم كرد.

او در ادامه افزود: در كارهاي رئاليستي ايراني مثل «سووشون» (نوشته‌ي سيمين دانشور) يا «سنگ صبور» (صادق چوبك)، شما مي‌توانيد براي مثال، سيمايي از شيراز را داشته باشيد. يا در رمان «تهران مخوف» (كاظم تهراني)، تهران خيلي خوب تصوير شده است. حتا در بعضي از داستان‌هايي كه به اعتقاد من خيلي داستان نيستند و بيش‌تر گزارش هستند، مانند «گل‌هايي كه در جهنم روييد» (نوشته‌ي محمد مسعود) يا كارهاي ديگر و حتا پاورقي‌ها، تهران خوب ساخته‌ شده است.

بي‌نياز عنوان كرد: وقتي داستان وجه دروني‌اش خيلي غلبه دارد‌، نويسنده به درون شخصيت‌ها اهميت مي‌دهد و آن وقت زياد به بيرون توجه ندارد. نمونه‌اش داستايوفسكي در رمان «جنايت و مكافات» كه به دليل رويكرد درون‌نگرانه‌اش، يك رمان مدرنيستي است؛ چون تك‌گويي‌هاي راسكول نيكوف اين رمان را از يك داستان معمولي خارج كرده و شايد آن را به اولين داستاني تبديل كرده كه در آن جريان سيال ذهن حضور دارد. اين رمان ديگر به شهر و مكان نمي‌پردازد. از سوي ديگر، ديكنز و بالزاك و ديگران كه به وجه بيروني نگاه مي‌كردند و نه درون را ـ البته به درون هم نگاه داشتند اما نه مانند داستايوفسكي ـ به مكان و موقعيت جغرافياي خيلي مي‌پرداختند.

اين منتقد ادبي همچنين بيان كرد: كساني هم در ميانه‌ي اين مسير قرار داشتند كه هم به وجه بيروني و هم وجه دروني نگاه مي‌كردند؛ مانند داستان «مادام بواري» گوستاو فلوبر كه هم به بيرون مي‌پردازد و شهر و روستا را مي‌سازد و هم به درون شخصيت‌ها خصوصا «اما بواري» نفوذ مي‌كند.

بي‌نياز در ادامه درباره‌ي چگونگي تصوير مكان در داستان‌هاي مدرنيستي عنوان كرد: داستان‌هاي مدرنيستي كه در جهان غالب مي‌شوند، هر يك به شيوه‌ي جديدي مكان را مي‌سازد. مكان‌سازي صادق هدايت با مكان‌سازي احمد محمود خيلي متفاوت است و احمد محمود راحت مكان‌ها را توصيف مي‌كند. اما در رمان مدرنيستي، شما مكان را به طور كامل نمي‌بينيد؛ تنها مختصاتي از مكان ارائه مي‌شود. ولي در رمان «اوليس» اثر جيمز جويس، اگرچه اين رمان در جريان سيال ذهن مي‌گذرد؛ اما به دليل اين‌كه شخصيت‌ها در مكان‌هاي مختلفي از شهر دوبلين حضور دارند، شما مي‌توانيد با خواندن آن، دوبلين را در ذهن بسازيد.

او در ادامه بيان كرد: جوزف كنراد را در ساختن مكان‌، استاد داستان‌هاي مدرنيستي مي‌دانند. در «از چشم غربي» يا «مأمور سري» به وضوح مي‌بينيد كه مكان به عالي‌ترين شكل ساخته مي‌‌شود. چون مكان‌ها، جاهايي هستند كه شخصيت‌ها در آن‌ها احساس غربت مي‌كنند، اين مكان‌ها خودشان تبديل به شخصيت مي‌شوند و در حد شخصيت‌هاي انساني رمان حضور پيدا مي‌كنند.

بي‌نياز درباره‌ي چگونگي ترسيم تهران و ايران در آثار نويسندگان ايراني به ايسنا گفت: در كارهاي داستان‌نويسان ايراني، در آثار نويسندگاني چون اميرحسن چهلتن، تهران خيلي خوب ساخته مي‌شود. يا در «حياط خلوت» فرهاد حسن‌زاده، آبادان به خوبي تصوير مي‌شود. البته چون اين كارها كوتاه هستند، توصيف‌ها دقيق نيست. براي مثال، چهلتن در كارش همه‌ي عناصر تهران را نمي‌آورد؛ بلكه به رسم و رسوم بخش‌هايي از تهران در حد معقول اشاره مي‌كند. براي مثال، مراسم عروسي، عزا، خواستگاري يا سفره‌اندازي زنان را به عنوان آرايه‌هاي كارش مي‌آورد. در رمان «حيات خلوت» فرهاد حسن‌زاد نيز آبادان به عنوان يك شخصيت، حتا بهتر از شخصيت‌ها حضور دارد. شهر آبادان نماد كل ايران مي‌شود و ماندن در آن‌جا مساوي با بقاي شهر مي‌شود و اين شهر است كه حضور خودش را به شخصيت‌ها تحميل مي‌كند.

او همچنين خاطرنشان كرد: از اين‌جور داستان‌ها كم نداريم؛ منيرو رواني‌پور در آثارش جنوب را به خوبي ترسيم مي‌كند و يا شهرنوش پارسي‌پور در «سگ و زمستان بلند»، فضاي تهران را ترسيم مي‌كند. اين آثار در ترسيم شهرها موفق هستند. اما اگر خيلي به خصلت واقع‌گرايانه‌‌ي يك اثر بها بدهيم، نبايد انتظار داشته باشيم توصيفي كه از مكان به دست مي‌دهد، توصيفي مدرنيستي باشد. توصيف‌ها در آثار نويسندگاني چون كافكا و ناباكوف مدرنيستي است و آن‌ها فقط يك برش مي‌زنند. اما در كار «بازمانده‌ي روز» از كازوئو ايشي گورو، مكان خيلي دقيق ترسيم مي‌شود و در حد و اندازه‌ي شخصيت‌هاست.

اين منتقد ادبي در پاسخ به اين‌كه چه وجهي از مكان‌ها در آثار داستان‌نويسان ايراني بيش‌تر ترسيم شده است، بيان كرد: در آثار ايراني، بيش‌تر محافل زندگي طبقه‌ي متوسط و روشنفكران ترسيم شده است. در كارهاي قديمي مثل كارهاي حجازي يا سعيد نفسي، مكان‌هاي اشرافي و شمال شهر ترسيم شده‌اند. برخي كتاب‌ها هم كه به ادبيات سوسياليستي يا كارگري گرايش داشته‌اند، به جنوب شهر مي‌پردازند. اما ‌ نگاه در اين آثار سخت‌افزاري است. اين‌كه خانه‌ها مخروبه‌‌اند و جوي آب از وسط كوچه رد مي‌شود و بوي بد مي‌دهد و گويا اين تصوير‌ها از مكان، خيلي با داستان درنياميخته است و يك تصوير گذرا ارائه شده است. در آثار داستاني مكان‌هاي تاريخي نمود نيافته است. براي مثال، كسي نيامده راجع به ظهيرالدوله يا شاه‌عبدالعظيم، شهر ري، جوانمرد قصاب، امام‌زاده صالح و يا منطقه‌ي دارآباد بنويسد. اين مكان‌ها به داستان راه يافته‌اند؛ اما گذري و سرسري.

او همچنين افزود: اما آن‌چه از تهران بيش‌تر در آثار آمده،‌ سنت‌هاست؛ چه سنت‌هاي فرهنگي و چه مذهبي. سنت‌هاي قومي را خيلي نمي‌شود ديد. در تهران به دليل سلطه‌ي مدرنيزاسيون، مردم خيلي به قوميت بها نداده‌اند؛ بنابراين اين سنت‌ها هستند كه در آثار آمده‌اند. خصوصا در مناطق جنوبي و جنوب شرق تهران، در خيابان ري و آب منگل، شتربان و بازار و بوذر جمهري داستان‌هايي كه نوشته شده، زيادند. جلال آل احمد آثاري در اين زمينه دارد، ارونقي كرماني پاورقي‌هايي دارد، جواد فاضل هم كه به طور نسبي عام مي‌نوشت و ۱۱۴ كتاب نوشته‌ است، تصويرهاي خوبي از اين قسمت‌هاي شهر ‌تهران ارائه داده است.

او در ادامه تأكيد كرد: برخي از نويسندگان ايراني مكان را به خوبي با اثرشان درآميخته‌اند؛ مثل جنوب در «همسايه‌ها» و «زمين سوخته»ي احمد محمود يا شيراز در كارهاي صادق هدايت مانند «داش آكل».

بي‌نياز سپس درباره‌ي بازنمايي مكان در آثار نويسندگان دهه‌‌هاي ۷۰ و ۸۰، گفت: من با توجه به داوري آثار براي جوايز ادبي، كارهاي اين دو دهه را خوانده‌ام و فكر مي‌كنم در اين آثار خيلي به مكان پرداخته نشده است. داستان‌هاي خوبي نوشته شده‌اند كه جايزه هم برده‌اند؛ اما به مكان خيلي نپرداخته‌اند؛ چون دغدغه‌ي نويسنده نبوده است. شخصيت‌ها به دماوند، لواسان و اوشان فشم رفته‌اند؛ اما توصيف‌ها خيلي كم و گذرا بوده است؛ چون توجه اثر به درون شخصيت‌ها بوده است.

او همچنين تأكيد كرد: اين به درون پرداختن، نويسنده را از مكان دور مي‌كند. وقتي كه «محاكمه» يا «قصر» كافكا را مي‌خوانيد، به فضا از چشم شخصيت پرداخته مي‌شود و نه بيش‌تر از آن؛ چون براي نويسنده شخصيت مهم است، اين‌كه او چه مي‌بيند. اما برخي از نويسندگان هستند كه داستان‌هاي مدرنيستي مي‌نويسند؛ ولي مكان در آثارشان اهميت دارد؛ مانند پاتريك موديانو، نويسنده‌ي فرانسوي، كه او درباره‌ي هر شهري كه مي‌نويسد، خيابان‌ها را هم مي‌‌شود در آن ديد. همچنين ايشي گورو در «تسلي‌ناپذير» مي‌شود گفت شهر را به شيوه‌اي پيچيده‌ ترسيم كرده است. آندره مكين هم در رمان‌هاي «وصيت‌‌نامه‌ي فرانسوي»، «موسيقي يك زندگي» و «زني كه منتظر بود»، فضا را بسيار عالي اما به صورت مدرنيستي ترسيم مي‌كند. آن‌ها فضا را هم در داستان دروني مي‌كنند؛ چون در داستان مدرنيستي همه چيز بايد دروني شود.

بي‌نياز با اشاره به ويژگي‌هاي فضا و مكان در رمان پست‌مدرنيستي گفت: داستان‌هاي پست‌مدرن اصلا به مكان اهميت نمي‌دهند و مي‌گويند بايد از داستان مكان‌زدايي كرد. يكي از مؤلفه‌هاي داستان پست‌مدرن اين است كه مكان را نسازد؛ مگر اين‌كه نويسنده در برجسته‌سازي مكان تعمدي داشته باشد؛ مانند «نام گل سرخ» نوشته‌ي امبرتو اكو كه درباره‌ي نظام مسيحيت در قرون وسطاست و با اين‌كه رمان پست‌مدرنيستي است؛ اما مكان را بسيار عالي مي‌سازد و او چون استاد نشانه‌شناسي است، با استفاده از نشانه‌ها، مكان را به شيوه‌ي بسيار جالبي ترسيم مي‌كند.