به گزارش صراط، حسین شریعتمداری در یادداشتی نوشت: ۱- گفتهاند «حدیث مکرر، ملالآور است» و بیحساب نگفتهاند. ولی برخی از گفتهها، شنیدهها و نوشتهها وقتی به تکرار مینشینند، حال و هوای اولیه خود را دارند و دل و جان را به سمت و سوی بار اول میکشانند، مخصوصاً اگر سخن از پاکان و برگزیدگان در میان باشد. خاطرهای را که در پی خواهد آمد، پیش از این نیز در مطلع یکی از یادداشتهای کیهان آورده بودیم. نقل دوباره این خاطره برای خوانندگان عزیزی که آن یادداشت را خوانده بودند «حدیث مکرر» است اما، امید آن که با توجه به موضوع آن، خالی از لطف نباشد. بخوانید!
۲- «در نوجوانی از استاد شهید مرتضی مطهری سؤالی پرسیده بودم و از مرحوم علامه جعفری نیز، پاسخها دقیق بود و قانعکننده. اما، آن شب پاسخی از نوع دیگر یافتم که دلنشین بود و مصداق عینی آنچه بزرگان یادشده با دلایل نظری گفته بودند.
آن شب اولین شب موشکباران تهران بود. اولین موشک ساعتی به غروب مانده در خیابان شیخ هادی فرود آمده و بیمارستانی را ویران کرده بود. مردم هنوز نمیدانستند که آن غرشها و انفجارهای مهیب و پیدرپی ناشی از موشکپرانی عراق است.
تصور میکردند بمباران هوایی است، مثل دفعات قبل و در تعجب که چرا مثل همیشه قبل از بمباران آژیر قرمز کشیده نمیشود! ما در سپاه میدانستیم که موشکهای عراقی -بخوانید تولید مشترک شوروی سابق، آمریکا و انگلیس- است که با افزایش برد به تهران رسیده است. خیابانهای تهران خلوت بود و موشکها هرازچندگاه با غرشی بلند به آسمان تهران میرسید و چند ثانیه بعد، صدای انفجاری مهیب در فضا میپیچید... اوایل شب بود که موشک دیگری از راه رسید، خط آتش آن نشان میداد که به سمت کوههای شمال تهران میرود و بعد... انفجاری مهیب در همان حوالی... یکی از برادران سپاه که در کنارم بود با رنگ پریده پرسید؛ جماران؟!... هر دو به دلشوره افتادیم... با برادران سپاه در جماران تماس گرفتیم... خبری نبود.
قلبمان که به سختی در طپش بود، آرام گرفت... راستی اگر آن شب یکی از موشکها به جماران و خانه محقر و بدون پناهگاه امام اصابت میکرد چه میشد؟ تصور فاجعه نیز هولناک بود... اگر امام میرفت؟... آن شب این سؤال در ذهن نگارنده با نگرانی چرخید و چرخید تا به اینجا رسید که اگر موهبتی به نام خمینی نبود چه میشد؟... ما میماندیم و دنیای پر از پلشتیها و آدمها و مکتبهای بدرد نخوری که دنیا را احاطه کرده بودند. ما میماندیم و لیبرال دموکراسی خفن غرب و سردمداران بیشخصیت و عفن آن. ما میماندیم و شوروی و مارکسیسم انسانیتسوز، آمریکا که نوادگان دزدان دریایی در آن به حکومت رسیده بودند. ...انگلیس استعمارگر و خبیث... دنیایی با این رنگ و بو و مکتبهایی با این سمت و سو به چه دردی میخورد؟...
کم کم به پاسخ آن سؤال نزدیک شده بودم... اگر رسولخدا(ص) نبود و محمدمصطفی(ص) به پیامبری مبعوث نشده بود، بودن در دنیا با کدام بهانهای توجیهپذیر بود؟... و خلقت مردمان و آفرینش زمین و آسمان را چه سود؟!...هیچ!... و این پاسخ دلنشین و توضیح خالی از ابهامی بود برای آن کلام نورانی که خدای مهربان خطاب به رسول گرامی اسلام فرموده بود... «لولاک لما خلقت الافلاک... اگر تو نبودی، جهان را نمیآفریدم...» ... راستی، اگر او نبود، بودن را چه سود»؟!
۳- در آیات دوم و سوم سوره جمعه آمده است؛ «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ* وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ*... اوست که در میان مردم درس ناخوانده، پیامبری از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و آنان را [از آلودگیهای فکری و روحی] پاک کند و به آنها کتاب و حکمت بیاموزد، هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند!* و [نیز پیامبر را] بر مردمی دیگر که هنوز به آنان [اعراب] نپیوستهاند [برانگیخت]. و او توانای شکستناپذیر و حکیم است*.
بعد از نزول این آیات، حاضران پرسیدند: منظور از این «گروه دیگر» که هنوز به اعراب نپیوستهاند چه کسانی هستند؟ رسول خدا(ص) دست برشانه سلمان فارسی نهاد و فرمود «منظور خدا، این مرد و قوم اوست».
۴- گردونه زمان چرخید و چرخید تا به عصری رسید که حضرت آقا از آن با عنوان «عصر خمینی» یاد میکنند. بار دیگر بعثت بود، بعد از آن بعثت که به فراموشی سپره شده بود. «ایمانوئل والرشتاین»، جامعهشناس بلندآوازه آمریکایی با نگرانی میگوید؛ «مانع اصلی پیشروی ما برای استقرار نظم جهانی(بخوانید کدخدایی آمریکا) دکترین ولایت فقیه امام خمینی است... همه نظریهها درگذر زمان کمرنگ و کهنه شده و به تاریخ میپیوندند، ولی نظریه ولایت فقیه [امام] خمینی هر روز پررنگتر و سرزندهتر میشود و مسلمانان بسیاری را به خود جلب میکند» و «آنتونی گیدنز»، جامعهشناس پرآوازه انگلیسی درباره تحولات بنیادین قرن حاضر مینویسد؛ «درگذشته، سه غول فکری جامعهشناسی یعنی مارکس، دورکیم و ماکس وبر بااندکی اختلافنظر، فرآیند عمومی جهان را به سوی سکولاریزم و در جهت حاشیهنشینی دین ارزیابی میکردند ولی از سال 1979 و با پیدایش انقلاب اسلامی در ایران، شاهد روند معکوس و متفاوت با این فرضیه هستیم، یعنی فرآیند عمومی جهان، با شتاب به سمت دینیشدن پیش میرود» و «آلوین تافلر» استراتژیست آمریکایی در کتاب «موج سوم» هشدار میدهد که «خمینی نه فقط جهان اسلام را علیه نظام لیبرال دموکراسی حاکم برانگیخته است، بلکه دنیای دینباوران را نیز متحول کرده است.
این تحول و برانگیختگی میتواند در آینده غرب جای پا داشته باشد». نتانیاهو در مصاحبه با نیویورکر با اضطراب میگوید؛ به هر سو که مینگرم، خمینی و خامنهای را میبینم که پشت مرزهای اسرائیل خیمه زدهاند و نظم موجود جهانی را به دگرگونی تهدید میکنند و...
۵- سقف نظام سلطه شکافته شده و در جهان طرحی نو در انداختهاند. رهبر معظم انقلاب از پیچ بزرگ تاریخ خبر میدهند و شواهد بر آن گواهند و این همه که اندکی از «همه» است در حالی است که ایران اسلامی از نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب تاکنون آماج سختترین و سهمگینترین فشارهای بیرونی و فتنهانگیزیهای درونی بوده است... اوج هنرنمایی یک ناخدا در مقابل طوفان سهمگین و همهجانبه، آن است که به جای پرتاب شدن به دوردستها و فرو رفتن در اعماق دریاها، برجای بایستد و مقاومت کند، اما، ناخداهای باخدای ما -امام راحل و خلف حاضر او- نه فقط کشتی طوفانزده را از بد حادثه در امان داشتهاند، بلکه هزاران هزار گره دریایی را نیز، در کشاکش طوفانها و صاعقهها به جلو راندهاند. انگار طوفان سهمگین به «باد موافق» تبدیل شده و صاعقه به جای سوزاندن، نورافشانی کرده و راه نموده است.
آیا با پیروزی انقلاب اسلامی، بعثت دیگری آغاز نشده است؟ و این بار از ایران، و به قول آقا، نه آن که دین جدید یا دعوتی بیرون از حلقه بعثت رسول خدا(ص) باشد... گویی باز هم
رسول خداست که امیر کاروان است و هست.