همین مساله باعث شد موکل بنده ابتدا به کلانتری مراجعه و شکایتی را تنظیم کند. بعد از ثبت شکایت، فرزند مشترک با موکل بنده تماس گرفت و اظهار ناراحتی کرد و گفت دوست دارد به خانه برگردد. موکل بنده هم چون مادر است، تحت تاثیر قرار میگیرد و به خانه آقای هادی مراجعه میکند، اما آقای هادی فرزند را تحویل خانم ناصر نمیدهد. به همین خاطر موکل بنده با پلیس ۱۱۰ تماس میگیرد.
با حضور پلیس، خانم ناصر به همراه بنده و آقای هادی به کلانتری ولنجک مراجعه میکنیم. در کلانتری ولنجک طرفین ارشاد میشوند و به آقای هادی گفته میشود اگر امکان دارد فرزند را تحویل مادر بدهد، اما آقای هادی قبول نمیکند. در نهایت ساعت ۱۱ شب ما شکایتی را علیه ایشان بابت این موضوع و اتهامات دیگر که محرمانه است، مطرح کردیم. در کلانتری به موکل بنده گفته شد که تا تعطیلات تمام نشود نمیتوانند کاری کنند و باید دادگاه خانواده و قاضی پرونده بعد از تعطیلات دستور بدهد که فرزند مشترک به مادر مسترد شود. برای همین بامداد ۱ فروردین موکل بنده پستی را منتشر میکند و از تمام مادران استمداد میکند و با اشاره به سفره هفت سینی که با دخترش چیده بود، میگوید؛ قرار بوده کنار دخترش باشد، اما متاسفانه آقای هادی سوفیا را برده و نیاورده است.
ششم فروردین به دستور دادسرای فرهنگ و رسانه به پلیس امنیت مراجعه کردیم
موکل بنده آنجا اعلام کرد که موضوع مطرح شده مبنی بر ملاقات هفتگی، دستور موقت قاضی بوده و نیازی به امضا و تعهد مجدد ندارد و در ضمن آقای هادی تخلف کرده و بچه را پس نداده است، بنابراین مطابق قانون حمایت از خانواده امکان دارد به دستور قاضی ملاقات لغو یا محدود شود. موکل بنده همچنین در مورد پستی که منتشر کرده بود، توضیح داد که این پست خطاب به مادران این سرزمین منتشر شده و آقای هادی هم جواب او را با یک پست داده است پس چرا فقط او باید پست را حذف کند؟! ضمنا موکل بنده عنوان کرد که موضوعات مطرح شده ارتباطی با استرداد طفل ندارد، اما خب متاسفانه موکلم را مجبور کردند که هر دو تعهدنامه را امضا کند.
در نهایت هم پس از یک جلسه سه، چهار ساعته بنده و موکلم به همراه پدرشان به خانه مادر آقای هادی مراجعه کردیم؛ جایی که روز اول سوفیا اعلام کرده بود آنجاست. ما ساعت ۵ بعدازظهر روز پنجم فروردین ماه فرزند مشترک را تحویل گرفتیم. صحنه دردناکی بود. چون مادر و دختر تعلق خاطر داشتند و گریه میکردند. همان جا مجددا از موکل بنده امضای صورت جلسه تحویل بچه را گرفتند. جالب آنکه همان روزی که ما بچه را تحویل گرفتیم از دادسرای فرهنگ و رسانه با ما تماس گرفتند و گفتند پرونده شکایت شما علیه آقای هادی به ما ارجاع شده است و نمیدانیم چرا شما به دادسرای جنایی رفتید! مراجعه ما به دادسرای جنایی طبق هیچ گونه دستور و ابلاغیهای صورت نگرفته بود و ما اصلا نمیدانیم چرا پرونده به دادسرای جنایی کشیده شد! و چرا ما تلفنی به آنجا دعوت شده بودیم و بر چه اساسی از موکل بنده تعهداتی گرفته شد؟
پس از این ماجراها، خانم ناصر نیز در واکنش به پست آقای شهریاری پستی منتشر کرد و هرگونه مصالحه با آقای هادی را تکذیب کرد. ما همچنین روز ششم فروردین ماه به دستور دادسرای فرهنگ و رسانه به پلیس امنیت تهران بزرگ مراجعه کردیم و اظهارات و شکایتمان علیه آقای هادی که قبلا در کلانتری ولنجک ثبت شده بود را مجدد ثبت کردیم و قرار شد در روز پانزدهم فروردین ماه مدارک لازم را در اختیار ضابط قضایی قرار بدهیم تا پرونده به دادسرای فرهنگ و رسانه ارجاع شود که در خصوص عدم استرداد طفل و سایر موضوعاتی که طی چند ماه اخیر رخ داده و موکل بنده از آقای هادی شکایت مطرح کرده، در آنجا رسیدگی شود. پرونده حضانت فرزند مشترک نیز در شعبه دادگاه خانواده ۲ تهران مفتوح بوده و مقرر شده بعد از تعطیلات نوروزی پرونده به مشاور خانواده جهت بررسی صلاح طفل و صلاحیت پدر و مادر ارجاع شود. موضوع حضانت و ملاقات فرزند مشترک موکلم و آقای هادی که میتوانست مثل خیلی از موارد مشابه بدون هرگونه تنش و ناراحتی مدیریت شود، به دلایلی که امکان طرح آن وجود ندارد، بسیار بغرنج و آزاردهنده شده است و مثل تمام پروندههای مشابه آسیب اصلی را در این بین فرزند مشترک میبیند. امیدواریم قاضی پرونده با درنظر گرفتن صلاح فرزند مشترک، حضانت دختر ۷ ساله موکل را به مادر واگذار کند و همچنین تمهیداتی را برای احتمال عدم استرداد طفل به موکل در رای خود پیشبینی کند.