سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۰ خرداد ۱۳۹۱ - ۱۴:۵۷

نقش سلفی هادرکشتارحمص+عکس

از ۲۶ ژانویه ۲۰۱۱ که درگیری ها در سوریه شروع گردید همیشه نام شهر حمص در رسانه های بین المللی به عنوان یکی از پایگاه های مخالفین ذکر می شد.
کد خبر : ۶۶۰۹۷
به گزارش صراط به نقل از پایگاه 598، حمص به عنوان یکی از بزرگترین استان های سوریه نژادهای گوناگونی را چون آشوری، عرب، سریانی، ارمنی و چچن در خود جا داده است و با وجود بافت های مذهبی مختلف، بیشتر مردمان آن را اهل سنت تشکیل می دهند.

حمص یکی از مشهورترین شهرهای سوریه در غرب این کشور و با فاصله 150کیلوتری از دمشق واقع گردیده است. حمص یکی از شهرهای بسیار قدیمی منطقه شام است و به خاطر همین قدمت، در خردادماه سال ۱۳۸۸ و در جریان سفر هیئت عالی‌رتبهٔ سوری به ایران، پیمان خواهر خواندگی بین حمص سوریه و یزد ایران منعقد گردید.

از ۲۶ ژانویه ۲۰۱۱ که درگیری ها در سوریه شروع گردید همیشه نام شهر حمص در رسانه های بین المللی به عنوان یکی از پایگاه های مخالفین ذکر می شد. بیشترین درگیری ها حمص در مناطقی چون دیر بعلبه، جوره الشیاح و باب العمر بود.

اما همیشه یک چیز در این درگیری ها در بایکوت خبری بود و هیچگاه رسانه های بین المللی اقدام به پوشش اخبار آن نکردند و آنهم حضور بیش از 2500 خانواده شیعه 12 امامی در شهر حمص که بیشتر آنها در منطقه البیات بود و حضور چشمگیر گروه های مسلح سلفی در حمص که سبب جنایات بسیاری نسبت به این خانواده ها گردیده است.

چندی پیش در سفری هیئت رسانه ای ایران که برای مشاهده وقایع سوریه عازم دمشق شده بودند خبرنگار اعزامی 598 توانست با بعضی از این خانوده های شیعیان داغ دار گفتگوی کوتاهی داشته باشد و همین امر سبب شد ابعاد تازه ای از اتفاقات داخل شهر حمص برای ما روشن شود که هیچگاه تا آن روز اطلاعی نسبت به آن نداشتیم.

بیشتر خانواده های شیعه ساکن حمص به دلیل جنایات های گروه های سلفی سوریه ، مجبور به ترک کاشانه خود شده بودند و تنها عده کمی از آنها توانستند به کمک دیگر اقوام خود به دمشق و یا اطراف دمشق آمده و سکونت نمایند، شیعیان حمص بدون حمایت دولت و یا نهاد خاصی با دست خالی و بدونه هیچ باروبنه ای میهمان خویشاوندان شده اند.

ما توانستیم بخشی کوچکی از این خانواده های شیعه حمص رو به محل استقرارمان دعوت کنیم و با آنها گفتگو نماییم .

همه کسانی که آمده بودند حداقل یکی از نزدیکانشان را در در گیری های شهر حمص از دست داده بودند بنابراین صحبت کردن در مورد وقایع پیش آمده و نحو شهادت عزیزانشان، هم برای آن ها و هم ما که باید می پرسیدیم سخت بود و مجبور بودیم در پرسیدن سوالات دقت لارم را انجام دهیم.








ابتدا با پدر دو شهید شروع به صحبت نمودیم . پدر محمد ثامر و عبد محمد، یکی 38 ساله کارمند غیر نظامی و دفتری ارتش سوریه بود و دیگری مغازه کوچک کفش فروشی در بازار داشت. در ادامه به گفتگو با این پدر شهید نشسته ایم که در ذیل می آید:

چه زمانی و به جه نحوی فرزندان شما شهید شدند؟

- ساعت 11 ظهر ماه محرم بود که متوجه شدم هر دو پسرم را دزدیدند

متوجه شدید که چه اشخاص و یا گروه هایی آن دو را ربوده اند؟

-
نه

به نظر شما چرا آنها ربوده شدند؟

- اطلاعی دقیقی ندارم کسانی که جنازه را به ما تحویل دادند گفتند ربایندگان از آن ها خواسته بودند که همکاری کنند در غیر این صورت کشته می شوید.

چه نوع همکاری ؟

- طبق گفته تحویل دهنده های جسد شرکت در تظاهرات های ضد بشار اسد. ما نه کاری داشتیم به دولت نه آزاری داشتیم برای آن ها فقط مشغول زندگی خودمان بودیم.

یکی از بستگان این پدر به آرامی به پیش ما آمد و گفت این فیلم جسد پسران این پدر هستند. فیلم را دیدیم از او پرسیدم که چرا در چنین وضعیتی هست مخصوصا در ناحیه سر شهید؟

- گفت ابتدا این دو برادر را بازداشت و بدلیل عدم همکاری شکنجه می کنند اما پس از آنکه به نتیجه دلخواه نمی رسند و چنین وضعیتی را بوجود می آورند.

پدر شهید از شدت گریه دیگر توان صحبت نداشت و آن جوان که فیلم را در اختیار ما قرار داد شروع به تعریف ماجرای خود کرد.





فرزندان دو شهید در کنار هم

جوان شیعه سوری این چنین گفت: از چند سال گذشته گروهی سلفی از عربستان به شهر حمص آمدن و اقدام به خرید منزل کردند. چون حمص یک شهر توریستی است حضور این اشخاص عادی به نظر می آمد . فعالیت های زیادی انجام می دادند اما به خاطر اهمیت پایین موضوع برای بنده توجهی به اقدامات آنها نداشتیم.

زمانی که درگیری ها در شهر حمص اتفاق افتاد دیگر آنها را ندیدیم تا آنکه در جاده های درون شهری گروهی 15 نفره جلو ماشین من را گرفتند من را پیاده و اسیر کردند . ما را تحویل گروهی 100 نفره دادند .این گروه کامل مسلح به انواع سلح های سنگین بودند من شروع کردم به لهجه آن ها صحبت کردن و مجبور شدم برای نجات خود به آن ها بگویم من از مخالفان حکومت بشار اسد هستم و درحال کمک بودم که اسیر شدم شخصی آنجا بود که قبلا او را با عربستانی ها دیده بودم توضیحات من او را قانع کرد ، دستور داد من را آزاد کنند.

در ادامه به سراغ یک برادر شهید رفتیم او هم که در کنار پدر دوشهید نشسته بود این چنین گفت؟

- برادر شهید نظام عبدالحمید هستم. متوجه شدم سمت خانه برادرم درگیری و تیراندازی شده برای نجات سراسیمه خود را به آنجا رساندم اما دیگر برادرم را کشته و از آنجا خارج شده بودند.

متوجه شدید که چه کسانی به خانه برادرت حمله کردند؟

- به نظر من کار گردان شبه نظامی خالد بن ولید بود. بعد ها این ادعاها را در مورد حضور حزب الله لبنان و سپاه ایران در سوریه را در الجزیره و العربیه به نقل از همین ها می شنیدم اما قبول نمی کردم.

- مهاجمان تمام خانه را به تیر گرفته بودند و در این حادثه علاوه بر شهادت برادرم هر دو برادرزاده هام نیز بدلیل اصابت گلوله قطع نخاع شدند والان هم زمین گیر شدند و همچنین یک نفر دیگر از بستگانم به نام کاسر نیز به شهادت رسید.

از او پرسیدم چه درخواستی از ما دارید؟

آن برادر شهید گفت: صدای مظلومیت ما را به گوش ایرانیان برسانید.

صحبت را با این برادر شهید به پایان رساندیم . سپس سراغ جوانی رفتم که یک بار او را ربوده بودند.

از او پرسیدم که چه شد شما را ربودند؟

- ابتدا سنگی را به داخل خانه پرتاب کردند من متعجب شدم و از خانه خارج شدم. به محض خارج شدن من را گرفتند و از من می خواسند بدون سر وصدا همراه آنها داخل خانه شوم تا آنها بتوانند دیگر اعضای خانواده را نیز بربایند. آنها توانستند زن و کودکم را هم اسیر کنند.

چه زمانی بود؟

- اول محرم بود. آنها پس از شکنجه رفتند زن و بچه من را آوردند و گفتند باید پول بدید تا آزادتان کنیم . زمانی که پدرم متوجه شد مبلغ درخواستی را پرداخت کرد سپس آنها ما را آزاد کردند.

چگونه شما را شکنجه می کردند و چند وقت شما اسیر بودید؟

- با شک برقی و همچنین سوزن که در بدنم فرو می کردند . 9 ساعت اسیر آنها بودم .

چند نفر بودند؟

- ابتدا 9 نفر بعدا 15 نفر شدند.


از خانمی که فرزندش را در آغوش داشت پرسیدیم چه اتفاقی برای شوهرش افتاده است؟

- با همسرم از شهر حمص درحال حرکت بودیم به سمت روستایمان که در حوالی حمص است. گروهی سد راهمان شدند و شوهرم را ربودند.

همسرتان چند سال داشت و شغلش چه بود؟

- 29 سال داشت شغل آزاد بود.

الان کجا ساکن هستید؟

- اطراف دمشق منطقه وحدلی.


انتظار شما از دولت چیست؟

- الان 11 ماه هست که این اتفاق افتاده اما دولت هیچ کمی به ما نکرده است پدر محمد سلیمان هم مجروح شده و الان پیش خویشاوندان زندگی می کنیم و هزینه های ما را آنها می دهند.
نظرات بینندگان
مجید(سوارغریب)
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۳۵ - ۱۰ خرداد ۱۳۹۱
۳
۲
هیئت ایرانی برای جمع کردن این بنده خداها چه رنج و زحمتی رو متحمل شده بود !!!!!!!!!!!!! کاری که از دستتون بر نمیاد لاقل نمک رو زخمشون نپاشید به خاطر اهداف خودتون . به خدا بعد از سقوط بشار اسد اولین گروهی که با مخالفان اسد اعلام همبستگی میکنه ، همین هیئت های از آش داغتر ایرانی هستند . از بس بی صداقتید و فریب کارید .