چهارشنبه ۰۹ آبان ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۳ تير ۱۴۰۳ - ۱۱:۲۵

پیشنهادهای بازیگری به مجری معروف | نپذیرفتم چون اهل‌بیت ...

نجم‌الدین شریعتی که به عنوان مجری در «حسینیه معلی» حضور دارد؛ اجرای برنامه مذهبی و دینی را برچسب نمی‌داند و همچنین استعدادهایی که به واسطه این برنامه محرمی دیده می‌شوند و خلاقیت‌هایی که برای ساخت برنامه‌های مذهبی امروز ضرورت دارد.
کد خبر : ۶۶۴۹۸۶

به گزارش همشهری آنلاین، ماه محرم از راه رسید و فصل جدیدی از «حسینیه معلی» به آنتن شبکه سه سیما رسید. در کنار اتفاقات جالب، به زبان‌های مختلف این برنامه ترجمه و همزمان در پخش ایران به آنتن شبکه‌های خارجی هم رسید.

با تغییراتی که در میز ذاکران و مداحان اتفاق افتاده، محمدرضا طاهری در سری جدید حضور دارند. سیدرضا نریمانی و نزار قطری هم که از فصل گذشته در «حسینیه معلی» ماندگار شدند و مهدی رسولی بعد از یک فصل غیبت دوباره به این برنامه برگشت. حجت‌الاسلام مصطفی کرمی هم بعد از یک تجربه حضور در «حسینیه معلی» یک بار دیگر در ایام محرم کنار دیگر مداحان میز ذاکران حضور پیدا می‌کند.

در میان همه تغییرات، نجم‌الدین شریعتی به عنوان مجری در این برنامه، ماندگار شد. همان آقای آرامش تلویزیون که برای اولین بار در «نیم‌رخ» به عنوان مجری دیده شد. در ادامه حضورش به‌عنوان مجری در برنامه «زلال احکام» که پاسخ به مشکلات شرعی مردم بود با سبک خاص گفتاری مورد توجه قرار گرفت که اوج شهرت وی به‌خاطر برنامه «سمت خدا» بود. از زمانی که مجری‌گری «سمت‌خدا» را عهده‌دار شد کار هیچ شبکه دیگری را قبول نکرده است.

به کم‌گویی و گزیده‌گویی، اعتقاد دارد و در حال حاضر همه دغدغه‌اش سمت خداست. حتی حضورش در برنامه‌های دیگر هم روی رفتار همیشگی‌اش تأثیر نگذاشته و هنوز می‌توانیم او را «آقای آرام» تلویزیون بنامیم. در جریان گفت‌وگو این آرامش به‌چشم می‌آید و البته در بخش‌هایی هم صراحت چاشنی کلام "نجم‌الدین شریعتی" می‌شود. مشروح این گفت‌وگو در ادامه آمده است:

در حوزه برنامه‌سازی مذهبی توجه به خلاقیت و نوآوری یک ضرورت است

بگذارید گفت‌وگو را از «حسینیه معلی» آغاز کنیم؛ نکته‌ای که همیشه در مورد برنامه‌های مذهبی و دینی بحث می‌شود عبور از کلیشه‌هاست. اتفاقی که برای «حسینیه معلی» افتاد و از برنامه‌های معمول مداحی و دینی فاصله گرفت و به تعبیرِ برخی از کارشناسان، خلاقیت را چاشنی کار کرد. یا به تعبیری دیگر سر نترس بعضی از عوامل این برنامه این امکان را فراهم کرد. از تجربه‌ اجرایتان در «حسینیه معلی» بگویید و اینکه نگاه‌تان به خلاقیت و نوآوری در ساخت برنامه‌های مذهبی تلویزیون چیست؟

اساساً در رسانه خلاقیت حرف اول را می‌زند و رسانه‌ها مدام در حال رقابت با هم هستند و اگر کار بدیع نکنی طبیعتاً در دنیای رسانه عقب می‌افتی! و چه بسا مدام برخی برنامه‌ها در حال رقابت با خودشان هستند. مثلاً نمونه واضح، «سمت خدا» باشد؛ شاید به لحاظ فرم، نوآوری نداشته باشیم و به اقتضای شرایط راه خودش می‌رود اما در حوزه محتوا ما مدام مجبوریم که با نوآوری و مطرح کردن حرف‌های نو مخاطب‌مان را حفظ کنیم. لذا در چینش کارشناسان‌مان این نکته را لحاظ کردیم.

در حوزه برنامه‌سازی مذهبی توجه به خلاقیت و نوآوری یک ضرورت است که امروز نیروهای جوان و خوش‌فکری در پشتِ ساخت این برنامه‌ها هستند و در «حسینیه معلی» خوشبختانه این اتفاق افتاده است. پخش این برنامه در سال گذشته یک اتفاق خوب و مبارکی بود و میدانِ ساخت برنامه‌سازی خاص و توأم با اندیشه نو و خلاقانه را در عرصه کارهای مذهبی هموار کرد.

امسال دوستان ما در «حسینیه معلی» با آزمون و خطایی که در فصل‌های گذشته گذراندند، خوش‌فکرتر و با برنامه‌تر پا به عرصه ساخت این برنامه گذاشتند. وقتی من به عنوان مجری دعوت شدم و به دوستان پیوستم حسّ و حال خوبی داشتم. احساس کردم که «حسینیه معلی» می‌تواند یک تجربه خوبی برای من در حوزه فعالیت این سال‌هایم باشد. در واقع یک حاضری هم ما برای امام حسین(ع) بزنیم و این خودش نکته ارزشمندی است.

استقبال مخاطبین، درنظر گرفتن دیدگاه‌هایشان در فصل‌های گذشته توانست «حسینیه معلی» امسال را متفاوت‌تر از گذشته کند و استقبال‌ خوبی هم که اتفاق افتاده این نکته را نشان می‌دهد. مهمتر از همه امیدوارم که امام حسین(ع) این تلاش‌ها و قدم‌ها را ببینند.

از تجربه‌تان در «حسینیه معلی» پرسیدم دلیل داشت. چرا که شما سال‌ها با روحانیون معظم و کارشناسان مذهبی معارفی در برنامه «سمت خدا» و برنامه‌های دیگر گفت‌وگو داشتید و بیشتر شنونده بودید و در این سالها بیشتر با این قشر گفت‌وگو کردید و شناخت خوبی در این حوزه دارید. اما مداحان یک طیف دیگری هستند تجربه‌ای که با مداحان داشتید چطور بود؟

خیلی تجربه جالبی بود. اینها را من از هم جدا نمی‌بینم چون فضای هیئت اساساً همین شکل است. یعنی شما یک بخش منبر و سخنرانی دارید و بعد هم مداحی دارید و شاید «سمت خدا» همان بخش منبرش بود و اینجا بخش پایانی هیئت که مداحی است.

خدا را شکر اتفاقات خوبی را شاهد بودم؛ با سیدمجید بنی‌فاطمه سال‌ها رفاقتی دارم و صفای بی‌نظیر عبدالرضا هلالی و مهدی رسولی فضا را دوست‌داشتنی کرده بود.

میثم مطیعی که سال گذشته در برنامه به عنوان میزبان حضور داشت تسلطش بر مباحث تاریخی، دقت نظر در مقتل و نوای گرم او خیلی به برنامه کمک کرد. سابقه آشنایی من با این مداحان بزرگ و عزیز باعث شد تا اجرای راحتی در «حسینیه معلی» داشته باشم. ضمن اینکه با این فضا غریبه نیستم و این خودش به من خیلی کمک می‌کرد. اعتقاد دارم اینجا یک هیئتی است که با «سمت خدا» شروع می‌شود و با «حسینیه معلی» به پایان می‌رسد.

یک نکته در مورد «حسینیه معلی» به عنوان پیشنهاد مطرح می‌کنند و می‌گویند که «حسینیه معلی» می‌تواند در آموزش و پرورش مداحی که خیلی علاقه‌مند دارد مؤثر باشد. در این مسیر چطور قدم برداشته و یا باید قدم بردارد که آموزش و پرورش مداحی را جا بیندازد؛ بعضی‌ها اشتباهی و انحرافی در این مسیر قدم بر می‌دارند و آموزش می‌دهند و متأسفانه یک نگاه کاسبکارانه به حوزه مداحی دارند. نظر شما در این باره چیست؟

من متخصص حوزه مداحی نیستم و شاید این اولین ارتباط جدّی و تنگاتنگم با فضای مداحی باشد. اما آنچه مسلم است ما در «حسینیه معلی» دنبال نشان دادن استعدادها بودیم؛ استعدادهایی بودند که البته این برنامه فراتر از این‌ها عمل کرد. شاید دنبال به تصویر کشیدن یک هیئت اصیل بودیم و آیین‌هایی که در جای جای کشور ما برپا می‌شود و اتفاق می‌افتد؛ آیین‌هایی که گره خورده با نام سید الشهداء و عزاداری که ریشه بسیار کهن و قدیمی دارد.

من خودم بی‌اطلاع بودم و نمی‌دانستم هر جایی از این کشور متناسب با زیست بومش یک نوع خاص عزاداری دارد و این خیلی برای من جذاب بود؛ این اتفاق را ما در «حسینیه معلی» شاهد هستیم. من موافق این پیشنهادم، چون احساس می‌کنم خیلی از استعدادها هستند که باید هوشمندانه و هدفمند پرورش پیدا کنند و برسند به جایی که درست و اصولی است.

شاید هم باشد اما اگر هست من بی‌اطلاع هستم و این بی‌اطلاعی من به نوعی ضعف به حساب می‌آید؛ بنابراین معلوم است که در این عرصه درست کار نشده و امیدوارم آنهایی که دست‌اندرکارند در این مسیر قدم مهم و مؤثری بردارند.

می‌دانید که اصالت هیئت‌های ما به زمان چارپایه‌خوانی آقای ناظم و حتی قبل‌تر از آن و هیات‌های سنتی که در جای جای کشورمان داشتیم، برمی‌گردد. مثلاً در همین تهران در منطقه بازار تهران چه هیئت‌هایی که اگر آدمی به شکل و شمایل‌شان نگاه می‌کند حالش خوب می‌شود.

اگر ما بتوانیم این اصالت‌ها را احیاء، بازخوانی و بازسازی کنیم؛ به نظر من اتفاق خوبی برای مجالس و روضه‌های ما خواهد افتاد و جوانان و نوجوان‌ترها را دعوت کنیم بیایند و شخصیت‌شان در فضای هیئت‌ها شکل بگیرد.

نام امام حسین(ع) و اساساً هیئت، روضه و محرم خیلی ظرفیت دارد و ما نباید از این ظرفیت غافل شویم. یعنی شما یک کتاب راجع به امام حسین(ع) می‌خوانید حال دلتان عوض می‌شود. امام حسین(ع) یک مدرسه و یک کارگاه خودسازی است. امام حسین(ع) یک راه میانبر برای آدم شدن ما است.

امام حسین(ع) یک نعمتی است که خدا در اختیار ما گذاشته است. شما ببینید در کربلا در ماجرای اربعین چه خبر است و چه اتفاقی می‌افتد؟ عالم به سمت امام حسین(ع) حرکت می‌کند؛ من یک وقتی در یکی از پست‌های اینستاگرامم در ایام اربعین نوشتم که هرکسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش. خود به خود تو به سمت امام(ع) حرکت می‌کنی چون ریشه است چون امام(ع) آن منِ کامل و آن منِ تکامل‌یافته توست.

چون این نکته را مطرح کردید این سؤال را می‌پرسم. برش‌هایی که از «حسینیه معلی» در فضای‌مجازی پخش می‌شود همان گریه عاشقانه‌ای را نشان می‌دهد که معمولاً شما به هنگام روضه‌های امام حسین(ع) با خودتان دارید. نه تظاهری در آن است و نه ادا درآوردن برای وایرال شدن؛ چون مخاطبان در این سال‌ها شما را شناخته‌اند. انگار یک چیزی گم کردید و در ایام محرم دنبال این گم شده هستید...

اصلاً قصه امام حسین(ع) فرق می‌کند. یعنی من خیلی مدیون این خانواده هستم. امیرالمومنین و اولادش؛ به تعبیر احمد علوی همه عمر بر ندارم سر خود ز آستانش که فقط سپرده‌ام دل به علی و خاندانش.

قصه امام حسین(ع) قصه آتش‌زدن است. یعنی شما در زیارت اربعین می‌خوانید که سیدالشهداء شهید شدند که ما بیدار شویم. از این حیرت و گمراهی و ذلالت در بیاییم و او برای ما خودش را فدا کرد. من چطور می‌توانم امروز نسوزم و از این داغ آتش نگیرم؟

حاج آقای عاملی یک وقتی می‌گفتند از این عشایر شاهسون پای منبر و روضه من نشسته بودند و وقتی من روضه می‌خواندم مدام می‌زد روی پایش می‌گفت یاندومالا می‌گفتم یعنی چه؟ می‌گفت یعنی آی سوختم!

قصه عاشورا قصه سوختن است و ما در «حسینیه معلی» بارها این سوختن‌ها را تجربه کردیم و من تمام بدنم درد می‌کرد و می‌سوختم و دوباره باید خودم را بازسازی می‌کردم و خیلی کار سختی بود. یعنی یک ساعت ضبط «حسینیه معلی» به اندازه ۵ ساعت برنامه‌های دیگر از من توانایی و انرژی می‌گرفت.

همیشه با خودم فکر می‌کنم که چقدر انسان خوشبختی هستم که دو بار محرم را تجربه می‌کنم. دو بار عاشوراهای عمرم را تجربه می‌کنم و چه بسا بیشتر. ما مثلاً در «سمت خدا» گاهی اوقات مجوریم که برخی از برنامه‌های ماه مبارک رمضان را زودتر ضبط کنیم؛ مثلاً شب قدر، شهادت امیرالمومنین(ع)، ولادت امام حسن مجتبی(ع) و همچنین در برنامه سحر ماه رمضان (ماه من) به صورت زنده با مردم در همان ایام همراهم؛ دوباره باز شب قدر دیگری از راه می‌رسد.

روز عرفه، عید قربان، عید فطر و عاشورا هم همین‌طور؛ ما شب عاشورا را در «حسینیه معلی» چند هفته پیش تجربه کردیم و من واقعاً احساس می‌کردم که تاسوعا و عاشورای من رسیده و بعد از ضبط دوستان تماس می‌گرفتند برای جلسات عید غدیر مشورت می‌خواست یا دعوت کنند، می‌گفتم که غدیر گذشته؛ می‌گفتند که هنوز مانده و به آن ایام نرسیده‌ایم. من فکر می‌کردم محرم آمده و غدیر گذشته است.

حسرت می‌خورم که همان عاشورای واقعه عمرشان که از راه می‌رسد از آن بی‌تفاوت رد می‌شوند از این لیله‌القدری که خدا گفت هر آنچه بود گذشت. این شب‌ها و روزها یک فرصت طلایی است برای اینکه عزیزان بهره‌مند بشوند.

باز اینجا این نکته به یادم آمد؛ وقتی محرم از راه می‌رسد یاد چه چیزهایی برایتان تداعی می‌شود؟

محرم قصه غریبی است. غربت امام حسین، روضه امام حسین(ع) و روضه تیغ و شمشیر نیست. من یک وقتی می‌خواندم در جمعی امام حسین(ع) نشسته بودند و مشابه‌ این نقل را راجع به امام حسن(ع) هم شنیده‌ام.

یک شخصی آمد یک سؤالی داشت، حضرت آمدند جواب بدهند گفتند با شما نبودم من آمدم از ابن عباس بپرسم. یعنی این اوج غربت و مظلومیت اهل‌بیت است با تمام کمالات و با آن مرجعیت علمی بی‌نظیر که در اوج بود. یا حضرت سیدالشهداء(ع) وقتی از اصحاب و یارانش بیعت‌شان را بر می‌دارند.

من تا ابد کشته مُرده این کلامم، کلامی که محمد ابن بشیر حضرمی گفت. ایشان عرض کرد به امام(ع)، گرگ‌های بیابان من را زنده زنده بخورند اگر ما ترکت کنیم؛ اما خیلی‌ها بودند که نرسیدند.

من برای این غربت بیشتر می‌سوزم. وقتی آمدند لحظات آخر امام حسین(ع)، حضرت خودشان را معرفی می‌کنند می‌گویند مگر مرا نمی‌شناسید؟ می‌گویند چرا می‌شناسیم؟ برای چه این کار را می‌کنید؟ آنها می‌گویند از بغض پدرت! و این غربت و مظلومیت تمام بدن آدمی را خُرد می‌کند که چقدر بی‌معرفت بودند.

بی‌معرفتی بزرگترین روضه کربلای هر سال من است

بی‌معرفتی بزرگترین روضه کربلای هر سال من است. همه‌مان شنیده‌ایم عبیدالله بن حرّ جعفی که حضرت دعوتش می‌کند می‌گویند بیا، می‌گوید آقا یک اسب تیزرویی و شمشیر تیزی دارم اگر می‌خواهید اینها را بدهم و مرا معاف بکنید. امام(ع) می‌فرمایند که عبیدالله اسب و شمشیرت را می‌خواهم چه کار؟ خودت را می‌خواهم و این‌ها خودشان را از امام(ع) دریغ کردند.

حضرت کلامی دارند که برو یک جایی که صدای هل من ناصر ینصرنی را نشنوی. ما صدای هل من ناصر ینصری آقا را می‌شنویم. مرحوم صفایی، تعبیری دارند شما زیاد می‌گویید یا لیتنی کنا معک. اما اگر یک نیازمندی دست یاری به سمت تو دراز کرد و نادیده گرفتی؛ اگر حتی یک ظرف نشسته‌ای گوشه اتاق بود تو نادیده گرفتی، اگر پدر و مادرت صدایت کردند و تو رو برگرداندی و اگر مثلاً به تعبیر من مستأجری به صاحبخانه‌ای گفته اجاره مرا کم کن من توان پرداخت ندارم؛ توجهی نشد. هرکدامِ اینها نداها و دعوت‌هایی است که تو را دارد فرا می‌خواند.

یک جایی شنیدم گفته بودید اگر کربلا بودم دوست داشتم همراه حرّ باشم.

قصه حرّ، قصه تک تک ما است. حرّ یک شخصیت بی‌نظیری است که واقعاً مَرد بود و در یک لحظه که خودش را بین بهشت و جهنم دید تصمیم گرفت. تصمیمی که خیلی‌ها درست نگرفتند و روی برگرداندند اما حرّ تصمیم گرفت.

حاج‌آقای میرباقری مکرر می‌فرمایند شب‌های محرم شب تصمیم‌های بزرگ است. همان‌طور که زهیر تصمیم گرفت همان‌طور که حرّ تصمیم گرفت.

وقتی حرّ شرمسار است و سرش پایین است خیلی از نگاه من دیدنی است. آنجایی که حضرت به ایشان می‌فرمایند «إرفع رأسکَ یا حرّ» سرت را بالا بگیر! و من می‌میرم برای آن لحظات و قاب‌ها و تصویرهایی که هر یک از آن لحظات را استاد فرشچیان یا حسن روح‌الأمین می‌تواند به تصویر بکشد. قصه کربلا خیلی قصه غریبی است و ساعت‌ها و لحظات می‌شود در مورد آن صحبت کرد.

ما در عرصه ساخت فیلم و سریال چه در سینما و تلویزیون در القاء مفاهیم عاشورایی همیشه کم گذاشتیم یا کارهایی که انجام شده خیلی اندک و ناچیزند و این کارها هر سال بازپخش می‌شوند. یکی از آنها مختارنامه است که کار خیلی زیبایی بود.

باورتان می‌شود من یک هفته ۱۰ روز قبل از محرم شروع کردم از اول «مختارنامه» را ببینم. شاید برخی هم انتقاد داشته باشند چرا تلویزیون هر سال «مختارنامه» را تکرار می‌کند اما چون نداریم و دستمان خالی است. وقتی به این سریال نگاه می‌کنیم انگار تاریخ مصور را مرور می‌کنیم. یا سریال «امام علی(ع)» به همین صورت.

نمی‌دانم دلیل این کم‌کاری‌ها چیست؟ شاید یک بخشی از آن به هزینه‌ها برگردد؛ چون هزینه‌های تولید بالاست و خیلی از پروژه‌های سنگین‌مان مثل حال و روز بسیاری از مردم این روزها درجا می‌زنند و هر چه‌قدر هم حمایت بشود بالأخره با این رشدی که هزینه‌ها دارد به نظرمن عوامل تولید عقب می‌افتند و مهمتر از همه آن فکر و ایده است که شاید اگر یک تیم ایده‌پرداز خوب در حوزه‌های مختلف خاصه در حوزه تاریخ مثلاً حامد کاشانی این قابلیت را از نگاه من دارد.

نه الزاماً پروژه‌های سنگین و ویژه مثل «مختارنامه»، «امام علی» و یا «سلمان فارسی»؛ شاید بتوان کارهای جمع و جور و مؤثرتری انجام داد. مهم آن ایده و فکر است و یک کسی که درست آن را اجرا کند. چون سینما و هنر خیلی زبان گویایی است.

رهبر معظم انقلاب یک وقتی می‌فرمودند اگر عالی‌ترین مضامین را شما در قالب هنر ارائه ندهید ماندگار نمی‌شود. منبری ماندگار است که هنرمندانه باشد؛ به همین خاطر است که حاج‌آقای فلسفی ماندگار می‌شود. این است که مداحان ما هنرمندانه ماندگار شدند. نواهایی حتی اگر سال‌ها از آنها گذشته باشد اما هنوز برای مخاطب تازگی دارند.

شما را به عنوان مجری برند در حوزه برنامه‌های مذهبی و معارفی می‌شناسند. ممکن است برخی از مجریان به عنوان مجری برنامه مذهبی و معارفی یک گاردی داشته باشند. این اتفاق برای شما چه بوده؟ آیا برای شما برچسب بوده یا امتیاز؟

اصلاً هیچ‌وقت گارد نداشتم و برچسب نبوده است. چرا که از روز اولی که آمدم، راهم را دیدم. مرحوم آقای صفایی حائری معروف به «عین صاد» یک تعبیری دارند؛ همین جا توصیه می‌کنم که عزیزان بروند آثار ایشان را بخوانند. درباره‌شان به همین نام (عین صاد) مستند ساخته شده و من هم سه کتاب صراط، بلوغ و رشد ایشان را خوانده‌ام و صوتی شده است. بسیار مدیون این شخصیت عظیم هستیم.

ایشان می‌گویند که شما مسیر را تا انتها نبینی درمانده می‌شوی؛ تو کربلا را می‌بینی که اربعین راه می‌افتی، اگر ندانی همان چند ستون اولِ راه می‌گویی کجا دارم می‌روم؟ برای چه باید این گرما را تحمل کنم؟ تو باید راه را بشناسی، موانعش را بشناسی و بعد حرکت کنی.

من تمام این مسیر را از ابتدا تا انتها دیدم و حتی شاید سال‌های اول برخی به من گفتند فرمان را به سمتِ برنامه‌های اجتماعی حرکت دهم، گفتم من نگاهم این است که یک خدمتی در عرصه برنامه‌های مذهبی و دینی کرده باشم. خدا می‌داند خیلی وقت‌ها خستگی به آدم غلبه می‌کند و یک جایی احساس می‌کنم باید مقطعی از نظر حرفه‌ای فاصله بگیرم.

اگرچه لطف مردم همیشه شامل حالم بوده اما آن‌قدر لطف مردم به من رسیده، احساس می‌کنم که ممکن است حضور من در برنامه «سمت خدا» که هر روز روی آنتن می‌رود و یا برنامه‌های دیگر، یک کسی زلفی گره زده همین اتفاق به من انگیزه و امید می‌دهد.

من با تمام سختی‌هایی که کار کردن در فضای رسانه دارد و با تمام محدودیت‌هایش با دل و جان عازم این راه هستم و پا در این مسیر نهادم و به آن افتخار می‌کنم. یک پیری به من وصیت و توصیه کرد که این دعا را زیاد بخوان! همیشه گفته‌ام خدایا من همین‌جا که هستم خوب است من همین جا بمانم. در زیارتنامه حضرت معصومه(ع) این فراز هست و خادمان این را زیاد می‌خوانند که جای ما کسی نیاید.

این مسیر، مسیر پرفراز و نشیب و سختی است و من از ابتدا که وارد این راه شدم با توجه به هدفی که داشتم وارد این مسیر شدم و بحمدالله لطف خدا هم همیشه شامل حال من بود و از این جهت خوشحالم.

این نکته را که مطرح کردید یادِ آن شیطنت رسانه‌ای که موضوع خداحافظی و کناره‌گیری شما از اجرا را مطرح کرد، افتادم. آنجا لطف و محبت مردم را چطور دیدید؟

من خیلی به مردم مدیون هستم و خیلی دوست‌شان دارم. یک وقت‌هایی تمام وجودم سرشار از محبت به مردم می‌شود و کسانی که آنها را نمی‌شناسم و این خیلی حسّ عجیبی است و خدا کند که مسئولان بتوانند این حس را تجربه کنند. من یک وقت‌هایی از مشکلات و دردهای مردم شب‌ها خوابم نمی‌برد؛ کسانی که واقعاً نمی‌شناسم‌شان و همیشه خدا را شکر می‌کنم که من هیچ مسئولیتی که با معیشت مردم سروکار دارد، ندارم.

اگرچه این عرصه، عرصه بسیار ارزشمندی است کسی که بتواند خدمت کند با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست اما همان‌قدر مسئولیتش سخت و سنگین است. به نظرمن در وهله اول جدای از فضای رسانه و تبلیغات (این خطاب، خطاب به مسئولان است) که کارهای شما، رفتار شما، خبرهای شما خاصه در حوزه معیشت مردم نسبت به آینده امیدآفرین باشد. وقتی این اتفاق بیفتد، خیل عظیمی از مخاطبین ما وقتی از نظر معیشت زندگی‌شان تأمین باشد، چقدر با آغوش باز پذیرای دین می‌شوند؟

بحمدالله این لطف مردم همیشه شامل حال من بوده است. یک وقتی تجلیل از برنامه‌سازان ماه مبارک رمضان بود ما را هم دعوت کرده بودند؛ آقای جبلی (رئیس صداوسیما) و دوستان دیگر حضور داشتند. خیلی لطف داشتند من واقعاً یک لحظه یادم نیست گفتم آنجا این نکته را مطرح کردم یا جای دیگری، ولی باور و عقیده من این بود و گفتم من اصلاً به دنبال تجلیل نیستم من اصلاً عدد و رقمی نیستم آن ذره که در حساب نیاید ماییم. اما تمام محرم تمام «سمت خدا» دلخوشی‌ام این است که صاحب دلی دعا کند. به تعبیری دیگر، اگر یک صاحب نفسی دعایت کند بارت را بستی.

هنوز هم به شما پیشنهاد بازیگری می‌شود؟ موضوع دستمزد هم نکته دیگری بود که درباره شما مطرح می‌شد که بودجه کارهای شما پایین است؛ آیا این نکات صحت دارد و اینکه پیشنهادات مربوط به استیج‌های بیرونی و پلتفرم‌ها را که برای اجرا نپذیرفتید؟

هنوز که هنوز است پیشنهاد بازیگری می‌شود. اما در مورد بودجه پایین، نپذیرفتن دعوت استیج‌ها و پلتفرم‌ها باید بگویم واقعاً به همین دعا و به همین نگاه که گفتم دلخوشم و مطمئن هستم که اهل‌بیت تمام جاهای خالی را خودشان پُر می‌کنند. به این باور دارم و مطمئناً این نکته را به همه شنونده‌ها، بیننده‌ها و مخاطبین شما بگویم که ذره‌ای در این راستا تردید نکنند که حضرات ائمه معصومین حواس‌شان به ما هست.

این را از روی شکم سیری و یا به سبکِ بعضی‌ها می‌گویند که شما خیلی پشتتان گرم است نمی‌گویم. خیلی وقت‌ها من این اتفاق را به عینه تجربه کردم و همیشه گفتم، شما از حال و روز ما خبر دارید. نه الزاماً بحث معیشت و زندگی این روزهای ما، بلکه حال دل‌مان و تمام نقص‌ها و کم و کسری‌ها را پُر کنند و این اتفاق می‌افتد.

این حسن ختام صحبتمان باشد؛ چون اهل ادبیات و شعر هستید در ایام محرم و خلوت خودتان چه شعری زمزمه می‌کنید.

من شعر زیاد می‌خوانم. یک وقت‌هایی با یک تک‌بیت حتی حالم عوض می‌شود. این چند روزه یک چیزی سر زبانم هست و خیلی زبانحال این روزهای ما است؛ نمی‌دانم شعر کیست تازه شنیدم. من ضرر کردم و تو معتمد بازاری/بار ما را نخریدند تو بر می‌داری.

یک شعری سید حمیدرضا برقعی دارد؛ از جهانی که پر از تیرگی ما و من است/ می‌گریزم به هوایی که پر از زیستن است. می‌گریزم به جهانی که پر از یکرنگی است/ به جهانی که پر از گریه‌کن و سینه‌زن است

به همان جا که نفس قیمت دیگر دارد/ اشک‌ها درّ نجف، سینه عقیق یمن است/ به همان جا که در آن باد صبا بسته دخیل/ به عبایی که پر از رایحه پنج تن است

چه خراسان چه مدینه چه عراق و چه دمشق/ هر کجا پرچم روضه‌ست همان‌جا وطن است/ دم من زندگی و بازدمم زندگی است/تا که روی لب من ذکر حسین و حسن است/ قلب آن است که لبریز محبت باشد/ تا ابد خانه اولاد علی قلب من است

خدا کند که این محبت را از ما نگیرند. زبان شعر زبان خوبی است و ما در شعر خیلی غنی هستیم. تعبیر رهبر معظم انقلاب است باز هم من از ایشان وام بگیرم که ما شاید در فیلمنامه در نمایش خیلی قدمت نداشته باشیم یعنی اروپایی‌ها در نمایشنامه‌نویسی خیلی از ما جلوترند اما در شعر هیچ کسی قدیمی‌تر و غنی‌تر از ما نیست. با حافظ و سعدی و بی‌دل و مولوی و شعرای امروز ما.

یک وقتی می‌شود با زبان شعر حرف زد. در کنار زیارتنامه خواندن این همان نمک است که به قول آقای قرائتی در کنار گرمک کاشان می‌گذارند.

حالا یک وقت‌هایی می‌تواند آن بیت شعر خیلی حالت را عوض کند. من چند وقت پیش که مشهد بودم صحن گوهرشاد روبروی حرم امام رضا(ع) مکرر می‌گویم که ویرانه را گران نکند زرق و برق‌ها باید مرا بکوبی و از نو بسازی.

همیشه می‌گویم خراب کن و خودت از اول بساز. یعنی باید ما را در هم بریزند. من اربعین سال گذشته که رفتم احساس کردم که من را در چرخ گوشت انداختند و خُردم کردند و از آن طرف بیرون دادند. با دیدن این عشق و محبت زائران حضرت سیدالشهداء، این‌هایی که در پیاده‌روی در مشایه بودند. این عشق و مغناطیس را ببینید چه شخصیت‌هایی ساخته است.

فردی در گرمای ۵۰ درجه پای قابلمه و اجاق ایستاده، آشپزی می‌کند بدون هیچ چشم‌داشتی در آنجا کار می‌کنند. بعد اینجا به شما می‌گویند بیا یک عکس سلفی بگیر یک نگاهی به آسمان و ساعت می‌کنی!! ان‌شاءالله که ما را در محرم و این هیئت‌ها بسازند و ان‌شاءالله حال دل‌مان با امام حسین(ع) بهتر شود.