به گزارش صراط به نقل از جام جم آنلاين، رضا فياضي متولد ۱۳۳۲ اهواز است. او در زمينههاي مختلفي چون بازيگري، نويسندگي، كارگرداني نمايش عروسكي و راديويي سابقه دارد و آخرين سريالهاي او «امروز و فردا» و «تبريز در مه» است.
اين بازيگر در رابطه با حوادثي كه در زندگياش رخ داده، ميگويد: بيشترين اتفاقات فيزيكي براي من در «قصههاي تا به تا» يا زي زي گولو پيش آمد. يكبار در قسمتي به نام «نور» من براي چراغاني و وصل كردن ريسهها به بالاي يك نردبام رفته بودم كه نردبام خراب بود!
من هم براي اينكه كمي نمك قضيه را زياد و شيرين كاري كنم شروع كردم به تكان دادن نردبام. همين شد كه نتوانستم تعادلم را حفظ كنم و نردبام از زير پايم ليز خورد و من هم زمين افتادم! در همين حين عروسك زي زي گولو با همان لحن عروسكياش گفت: «آقاي جمالي مرد!» كه همه به سمت من دويدند كه نردبام را بگيرند، اما بموقع نرسيدند و من افتادم. البته خدا را شكر ارتفاع زياد نبود و آسيب جدي نديدم!
فياضي اينبار ياد بزرگترين حادثه زندگياش ميافتد: حادثهاي كه عميقا در زندگي من تاثير گذاشت، مربوط به سريالي ميشود به اسم «شهر قشنگ» كه سال 85 از شبكه 2 پخش شد. در اين سريال صحنهاي بود كه خانم هتلدار بنا به دلايلي دنبال من ميكرد و من هم بايد دوان دوان از دستش فرار كرده و خودم را روي يك كاناپه پرت ميكردم و كاناپه ميرفت هوا و من ميافتادم زمين!
من هم براي اين كه نمك قضيه بيشتر شود، خودم را محكمتر روي كاناپه پرت كردم و كاناپه رفت هوا و سرم خورد به پيشخوان هتل و شكاف عميقي برداشت. اين شد كه مرا با همان لباسهاي سر صحنه در حالي كه خون زيادي از سرم ميآمد به بيمارستان هدايت كه كنار سيما فيلم است، بردند. در آنجا خانم پرستار بسيار ماهري بود كه سر من را بخيه زد و دلم را هم به خودش بخيه زد! و آشنايي ما به ازدواج ختم شد.
ناگفته نماند كه پس از شش سال جدايي از همسر اولم بود كه با اين خانم آشنا شدم و ازدواج دومم شكل گرفت و در حال حاضر بسيار آرامش دارم و بسيار راضي هستم. اين بهترين اتفاق زندگي من بود كه در حال حاضر بسيار احساس خوشبختي ميكنم.
حذف تيم اميد خيلي تلخ بود
این روزها نامش زیاد شنیده میشود؛ بازیكن 22 ساله مس كرمان كه كمكم پای ثابت فهرست سرمربی تیم ملی فوتبال هم میشود.
شجاع خلیلزاده با درخشش در تیم امید و بعد هم مس كرمان نشان داده كه میتواند بین بهترینهای فوتبال برای خود جایی پیدا كند.
برای همین پیش از سفر به تركیه و همراهی تیم ملی در این اردو و بعد هم بازی با ازبكستان با او همكلام میشویم.
هنوز روزهای زیادی در پیش دارد. آنقدر جوان است كه وقتی از او میخواهیم مهمترین حادثه زندگیاش را با ما در میان بگذارد، زمانی را برای فكركردن میخواهد. بعد یكباره تصمیم میگیرد كه همراه ما خاطراتش را مرور كند.
همین باعث میشود خاطرات تلخ و شیرین را با هم به زبان آورد. سن و سال كم و روزهای آرامی كه پشت سر گذاشته، باعث شده تا در انتخاب قدری با مشكل مواجه شود، اما وقتی هنگام دعوت شدن به تیم ملی میرسد، با شادی خاصی از آن روز میگوید: «سعی كرده بودم خودم را در لیگ نشان بدهم. حضور در تیم ملی بزرگسالان آرزوی هر ورزشكاری است، بنابراین میتوانید حدس بزنید وقتی نامم را در فهرست كروش دیدم، چه حسی داشتم. هیچ خاطرهای در زندگیام بهتر از این خاطره ندارم.»
به این جمله كه میرسد، قدری مكث میكند. چهرهاش درهم میشود. انگار باید منتظر باشیم، حادثه زندگیاش را هم در همین حوالی پیدا كنیم.
شروع به تعریف میكند: «گفتم كه پوشیدن پیراهن تیم ملی بزرگترین آرزوی هر ورزشكاری است. فرقی هم نمیكند در چه ردهای باشی. این موضوع همیشه برای من اهمیت داشته و همیشه دوست داشتم كه خوب كار كنم. برای همین وقتی در تیم امید بازی میكردم، همه تلاشم را به كار بستم تا به تیم كمك كنم. بقیه بچهها هم همینطور بودند. حالا حسابش را كنید كه با این حال و هوا دارید برای حضور در لندن تلاش میكنید، آن وقت به خاطر یك اتفاق همه چیز خراب شود. وقتی روز بازی عراق به ما گفتند كه در بازی اول مقابل این تیم به خاطر استفاده از بازیكن محروم بازنده شدهایم و حالا باید با اختلاف گل زیاد عراق را ببریم، بدترین و تلخترین لحظه زندگیام بود. هنوز هم هیچ حادثهای تلختر از حذف تیم امید از رقابت انتخابی المپیك را تجربه نكردهام.»
کاش پدرم شريک خوشحاليام بود
ابراهیم كریمی، بازیكنی 26 ساله است كه در رقابت های لیگ برتر فوتبال با پیراهن تیم راهآهن حاضر شد تا از این فصل تجربیات زیادی را به كارنامهاش اضافه كند؛ بازیكنی كه نوع عملكردش در این رقابتها او را به تیم ملی فوتبال هم رساند.
لحظهای را كه نامش در فهرست كروش ثبت شد، در صفحهای كه مربوط به بهترین خاطرههای زندگیاش است، جای داده و برای توضیح حال و هوایش به آرزوهای بچگی و نوجوانی اشاره میكند: «من هنوز راه زیادی در پیش دارم و میدانم كه باید خودم را نشان بدهم تا در تیم ملی جای بگیرم. حضور در تیم ملی به معنای فرصتهای زیاد است، بنابراین وقتی قرار است از اولین پله بالا بروی و میبینی كه نامت در فهرست مربی بزرگی مثل كروش قرار دارد، قطعا بهترین بخش زندگیات رقم خورده است. من این حس را تجربه كردهام و میخواهم طوری تلاش كنم تا بارها و بارها این تجربه را داشته باشم اما...»
به «اما» كه میرسد، لحن صدایش تغییر میكند، زیاد منتظرمان نمیگذارد. همینجاست كه به تلخترین حادثه زندگیاش میرسد و نمیتواند آن را از صفحه زندگیاش پاك كند: «خیلی از نوجوانان و پسربچههای ایرانی دوست دارند بازیكنان بزرگی بشوند. به همین نسبت خانوادههایشان هم این آرزو را دارند. پدر من هم برایم چنین آرزویی داشت. از روزی كه فوتبال را شروع كردم، همیشه تشویقم میكرد، اما درست زمانی كه میخواست نتیجه زحمتهایش را ببیند، دیگر نبود. پدرم را سه سال پیش از دست دادم و هنوز این داغ برایم تازه است.»
ابراهیم كریمی حرفهای كوتاهش را با این جملهها تمام میكند: «در بهترین لحظه زندگیام به یاد تلخترین حادثه زندگیام افتادم؛ زمانی كه دیدم به تیم ملی فوتبال دعوت شدهام، اما پدرم نیست كه در این لحظه خوشحالي با من شریك باشد.»
نزديك بود پايم قطع شود
مهدي امينيخواه متولد 53 و فارغالتحصيل رشته بازيگري از دانشكده هنر و معماري تهران است.
او در سريالها و فيلمهاي تلويزيوني بسياري بازي كرده و از آثار سينمايي كه در آنها به ايفاي نقش پرداخته نيز ميتوان از «شاخه گلي براي عروس»، «چپ دست» و «زمان معكوس» نام برد.
امينيخواه درباره حادثهاي كه در سال 82 براي او رخ داده، ميگويد: سر صحنه تصويربرداري سريال «شهر باران» بوديم كه من دچار سانحه تصادف شدم و دست و پايم شكست، يك ماه بستري شدم و پايم در اين مدت پلاتين داشت.
وي در توضيح جزئيات اين حادثه ادامه ميدهد: قرار بود بچههاي تداركات، خيابان محل تصويربرداري را ببندند تا كار ما به پايان برسد، اما متاسفانه اين اتفاق نيفتاده بود و زماني كه من با سرعت بالاي موتور پرشي صحنه تعقيب و گريز را بازي ميكردم، ماشيني از فرعي آمد و به هم خورديم. موتور من هشت معلق زد و زانويم بشدت آسيب ديد. در اين لحظه فيلمبردار هم شوكه شد و با خاموش كردن دوربينش به طرفم آمد.
بعد از آن ديگران هم به سمتم دويدند و با خبر كردن آمبولانس، مرا به بيمارستان بقيهالله رساندند و از آنجا به بيمارستان تهران منتقل كردند. شدت ضربه به حدي بود كه امكان قطع پايم از زانوها وجود داشت. البته خوشبختانه با زحمات پزشكان و متخصصان زانو در جهان، پايم به من برگشت و اين اتفاق نيفتاد. جالب اينكه دكتر من كسي بود كه همين جراحي را براي فوتباليست مطرح، زينالدين زيدان نيز انجام داده بود.