به گزارش سرویس بین الملل صراط نیوز سرانجام حزب الله لبنان خبر رسمی شهادت سید حسن نصرالله دبیرکل محبوب خود توسط رژیم سفاک و خونخوار صهیونیستی را اعلام کرد و بسیاری از مسلمانان و آزادیخواهان در سرتاسر جهان را در حُزن و اندوه فرو بُرد. عیار انقلابیگری و ولایتمداری این سید بزرگوار بحدی بود که در گفتار و کردارش، تالی تلو ولی فقیه و رهبر حکیم انقلاب اسلامی محسوب می شد.
غمانگیز است که اعتراف کنیم، چه بسیار شاگردانی که از اساتید پیشی گرفتند و انقلاب را بهتر فهمیدند و در اعتلای آن، بیش از السابقونش کوشیدند. «سیدحسن نصرالله»ها در لبنان، «عبدالملک الحوثی»ها در یمن، «شیخ ابراهیم زکزاکی»ها در نیجریه و... از جمله انقلابیونی هستند که اگرچه ملیت ایرانی را یدک نمیکشند اما عیار انقلابیگریشان به حدی از برخی مدعیان ایرانی پیروان خط امام و رهبری، بیشتر است که گویی به قیاس طلا و مس نشستهایم!
شهید استاد «مرتضی مطهری» به زیبایی در این خصوص سخن میگوید: «همه مسلکهای بزرگ جهان، آن اندازه که در سرزمینهای دیگر مورد استقبال قرار گرفته اند، در سرزمین اصلی که از آنجا ظهور کردند، مورد استقبال نبودهاند. مثلاً حضرت مسیح(ع) در فلسطین (منطقهای از مشرق زمین) به دنیا آمد و اکنون در غرب بیش از شرق، مسیحی وجود دارد. بودا نیز در هند متولد شد، اما میلیونها نفر مردم چین و سرزمینهای دیگر به آیین وی گرویدند. زرتشت اگرچه آیینش توسعه پیدا نکرد و از حدود ایران خارج نشد ولی با این همه، مذهب زرتشتی در بلخ بیشتر رواج یافت تا آذربایجان که میگویند مهد زرتشت بوده است. حجاز نیز اگرچه مهد پیغمبر اسلام(ص) بود اما این ایرانیان بودند که بیش از اعراب در بسط، گسترش و اعتلای اسلام کوشش کردند. اگر از بحث مذاهب خارج شویم، کارل مارکس و فردریک انگلس دو نفر آلمانی بودند که پایه کمونیسم امروزی را ریختند اما این مردم شوروی و چین بودند که بیش از سایرین آن را پذیرفتند و رواج دادند.» [«خدمات متقابل اسلام و ایران» | صفحه 65]
در داخل کشور اما کم نبودند و نیستند افرادی که اگرچه اسماً و به زبان، ادعای ولایتمداری شان گوش فلک را پُر کرده اما به وقت عمل به فرامین ولی امرشان، یا همچون کوفیان، حرارت و برودت فصول گرم و سرد را بهانه تمرد می کنند و یا مثل قوم بنی اسرائیل، نشانی رنگ خال گاو مدنظر برای ذبح را می طلبند!
مگر رهبر انقلاب از اوایل دهه 70، خطر تهاجم فرهنگی را گوشزد نکردند؟ مگر از خطر نفوذ در دستگاه های امنیتی و فرهنگی سخن به میان نیاوردند؟ مگر برای انعقاد برجام، پیش شرط های 9 گانه را ابلاغ ننمودند؟ مگر سالیان متمادی نیست که شعار هر سال را به موضوعات اقتصادی و حمایت از تولید داخل اختصاص می دهند؟ و مگر اخیراً اعلان جهاد عمومی با هرگونه عِده و عُده ضد رژیم حرامزاده صهیونی را درباره قضایای لبنان مطرح نکردند و خونخواهی از شهید هنیه را وظیفه میزبان ندانستند؟! خب سوال اینجاست که کارنامه متولیان امور و مدعیان ولایتمداری، در تحقق منویات فوق الذکر، بالاخص انتقام از خون شهدای یک سال اخیر، علیه رژیم کودک کش صهیونیستی چه بوده است؟
در طرف مقابل اما شهید حسن نصرالله و سربازان جان بر کف او در حزب الله لبنان، همواره چه با سخنرانی های کوبنده و دشمن شکن خود و چه با ذلیل نمودن رژیم اشغالگر در میدان نبرد پس از خروج مفتضحانه از لبنان در سال 2000 و جنگ 33 روزه در سال 2006، عمل به منویات ولی امر را بر خود واجب می دیدند و در این راه از هیچ کوششی دریغ نمی کردند. حزب الله اما طی یکسال اخیر برای دفاع از اهالی غزه در فلسطین اشغالی سنگ تمام گذاشت و با حملات حساب شده علیه رژیم اشغالگر، ضربات مهلکی را بر پیکره اسرائیل غاصب وارد آورد.
حال باید از خود بپرسیم که عیار ولایتمداری سربازان خامنه ای در لبنان و یمن و عراق و... بالاتر است یا ادعای ولایتمداری برخی که در داخل، علیه اصول لایتغیر نظام، شبهه افکنی می کنند؟!