به گزارش صراط، روزنامه کیهان در مطلبی در پاسخ به نامه اخیر جواد شمقدری معاون
سینمایی ارشاد نوشت:
اگرچه خطاب نامه اخير رياست محترم سازمان سينمايي به جناب آقاي شريعتمداري است اما از باب اينكه به هر حال بخشي از مخاطبان اين نامه مي تواند جامعه سينمايي و نويسندگان و منتقدان آن باشد و از آنجا كه مطلب اينجانب در روزنامه كيهان مورد ارجاع سرمقاله استاد عزيز جناب آقاي شريعتمداري قرار گرفته (كه نامه آقاي شمقدري را در پي داشته است)، بي مناسبت نديدم كه به برخي از بخش هاي ظاهرا سينمايي نامه جناب آقاي شمقدري اشاره نموده و سوالاتي را مطرح نمايم.
1- ضمن اينكه هميشه اين سخن امام راحل مدنظرم هست كه «ميزان، حال افراد است» و به نظرم مخدوش بودن كارنامه گذشته يك فرد نمي تواند مانع از پذيرش شرايط جديدش باشد، منوط به اينكه آن را به اثبات رسانده باشد (چنانكه برخي از نزديكترين ياران انقلاب در سالهاي بعد به صفوف دشمنان آن پيوستند و بعضي از معاندانش، پس از بازگشت به دامان انقلاب حتي در جبهه هاي دفاع مقدس به شهادت رسيدند) اما براي رفع برخي شبهات سينمايي درباره سابقه جناب آقاي اسي نيك نژاد بايستي گفت كه براساس عناوين ثبت شده در تيتراژ فيلم هاي توليدي ايشان ( كه عين آن در وب سايت هاي سينمايي از جمله وب سايت lmdb نيز آمده است) ايشان بيشتر با دو عنوان Executive Producer يا Co-Producer و يا Producer ذكر شده اند كه هيچيك از اين عناوين (آنچنان كه آقاي شمقدري معنا فرموده اند) به معني «قطعه سازي كه قطعه اي از يك اتوموبيل را ساخته و تحويل كارخانه اصلي داده است» يا «به بعضي از اين سريال ها و فيلم هاي سينمايي خدماتي آن هم در مرحله پس از فيلمبرداري ارائه داده است» نيست.
اگر ايشان آشنايي مختصري با سيستم فيلمسازي در هاليوود داشتند (و صرفا به توجيهات برخي گوش نمي دادند) و يا لااقل به يك فرهنگ معتبر فيلم مراجعه مي كردند (كه آن را مي توان در اغلب كتابفروشي هاي هنري و سينمايي يافت و اصلا قاعدتا يك جلد آن بايد در سازمان عريض و طويل سينمايي موجود باشد) متوجه مي شدند كه اساسا وظايف عناويني كه در تيتراژ فيلم ها، ذيل اسم آقاي اسي نيك نژاد آمده است بسيار مهم تر از آن است كه تصور كرده اند و در واقع در سطح همان عوامل اصلي يك فيلم محسوب مي شود. چنانچه Producer به معني همان تهيه كننده اصلي است، Co-Producer به معناي تهيه كننده شريك است كه در واقع در سطح تهيه كننده اصلي بوده و همان مسئوليت هاي تهيه كننده را داراست. مضافا اينكه Executive Producer يا Co-Executive Producer (كه عنوان اغلب مسئوليت هاي آقاي اسي نيك نژاد در پروژه هاي توليدي شان بوده) امروزه اهميت بيشتري در سيستم هاليوود پيدا كرده است.
چنانچه با نگاهي به اغلب فيلم هايي كه مثلا كمپاني دريم وركس (متعلق به جفري كاتزنبرگ و استيون اسپيلبرگ و ديويد گفن) توليد كرده، مشاهده مي كنيم كه نام استيون اسپيلبرگ نه به عنوان تهيه كننده (Producer) كه با عنوان Executive Producer بر روي تيتراژ فيلم نقش مي بندد كه در لغت به معناي تهيه كننده اجرايي است ولي در واقع ناظر كمپاني مربوطه بر توليد فيلم به شمار مي آيد تا تهيه كننده فيلم مذكور، سياست ها، نظرات، سليقه ها و برنامه هاي كمپاني ياد شده را به اجرا درآورد. در واقع Executive Producer نوعي مميزي از سوي كمپاني توليدكننده به شمار مي آيد.
2-اگرچه سخن جناب رئيس سازمان سينمايي در مورد اقتضائات و الزامات فعاليت در هاليوود صحيح است ولي اين مانع نيست كه بسياري از فيلمسازان مسلمان يا متعلق به ديگر كشورها حتي هويت خود را فراموش نموده و تغيير دهند. مثلا مرحوم مصطفي عقاد اگرچه ناچار بود به قوانين هاليوود گردن نهد و خط قرمزهاي آن را رعايت كند. مثلا در فيلم «پيام» (كه با عنوان «محمد (ص) رسول الله» در ايران نمايش داده شد) نتوانست به خيانت هاي يهود در مقابل حضرت رسول اكرم(ص) و توطئه هاي اقوام يهود مدينه و حتي جنگ هايي مانند احزاب بپردازد يا ناچار شد براي كار در هاليوود به توليد فيلم هاي معروف به «هالووين» بپردازد كه حتي در برخي رسانه ها، به پدر هالووين نيز شهرت يافت (نكته جالب اينكه وي در تيتراژ مجموعه فيلم هاي هالووين مانند آقاي اسي نيك نژاد اغلب همين عنوان Executive Producer را داشت.) اما او سراغ توليد فيلم هاي مستهجن و پورنو يا سكسي نرفت و يا به قول جناب رئيس سازمان سينمايي براي آن فيلم ها «قطعه» تهيه نكرد و لااقل نام خويش را از مصطفي مثلا به «مصي» تغيير نداد.
همين اتفاق در مورد بسياري ديگر نيز افتاد؛ مثلا رضا بديعي (كه سال گذشته فوت كرد) سالها پيش از پيروزي انقلاب به آمريكا و هاليوود رفت اگرچه او هم ناگزير از قبول سلطه بلامنازع استوديوهاي هاليوود بود اما اغلب فيلم ها و سريال هايي كه ساخت از جمله خوش ساخت ترين سريال هاي هاليوودي بودند كه برخي آنها را هنوز به خاطر داريم. مانند «ماموريت: غيرممكن» (كه با نام «بالاتر از خطر» در ايران به نمايش درآمد) يا «كلمبو» و...
3- باز هم اشكالي ندارد، فيلمسازي مي تواند در هاليوود ناگزير «قطعات» فيلم هاي سكسي و پورنو را تامين كرده و ناچارا نامش را هم تغيير داده باشد اما اينك تصميم دارد با انتقاد از آن سيستم استبدادي در هاليوود، براي كشورش فيلم بسازد و از فرهنگ سرزمينش دفاع نمايد. متاسفانه اين فرضيه نيز درباره آقاي اسي نيك نژاد، به واقعيت نزديك نيست. چرا كه ايشان وقتي سال گذشته در برنامه «راز» حضور يافتند كه مثلا راز هاليوود و مراسم اسكار را باز كنند، چنان شيفته وار از اسكار و هاليوود سخن راندند كه خود هاليوودي ها نيز از آن ابا دارند. ايشان حتي با افتخار، خود را عضو آكادمي اسكار معرفي كرد. (كه البته بعيد مي دانم چنين موضوعي واقعيت داشته باشد، زيرا اعضاي آكادمي معمولا يا از برندگان و كانديداهاي مراسم اسكار هستند كه ايشان هرگز در چنين ليست هايي نتوانسته حضور يابد و يا از مسئولين استوديوها و كمپاني هاي درجه اول هستند كه فعاليت ايشان در حد استوديوهاي درجه چندم و مشاركت با امثال زلمان كينگ بوده كه در خود آكادمي هم آبروي چنداني نداشته و از اعتباري برخوردار نيست).
4- اما خود پروژه پيشنهادي ايشان نيز، قابل توجه است. اگر واقعاً ايشان مي خواست در مقابل هاليوود به تبليغ براي سرزمين و كشور و مردمش بپردازد، چه نيازي به برجسته كردن اقدام يك دختر رالي باز بود، در حالي كه تاريخ ايران چه در گذشته و چه امروز مملو از زنان قهرماني است كه به خاطر حفظ هويت و دين، عزت و سربلندي زن مسلمان ايراني را به رخ جهانيان كشيده و شگفتي آنان را برانگيختند.
جناب شمقدري صحيح مي فرمايند كه «... كافي است نشان دهيد زن ايراني جايگاه مهمتري از زن آمريكايي يا غرب در جامعه ايراني دارد و منزلت او در نزد مردم بالاتر از منزلت زن غربي در جامعه غربي است و همين يك مقايسه، تركي در باورها و شناخت جامعه غربي ايجاد مي كند...».
اما آيا اين نمايش برتري در هر شكل و فرمي جايز است؟ آيا تصور مي كنيد كه نظام سلطه از طرح منزلت زن ايراني هراس دارد؟ اگر چنين است، چرا همين غرب سلطه گر در زمان طاغوت، در تبليغات مختلفش، زن ايراني را برجسته مي ساخت و حتي در دو مراسم دختر به اصطلاح شايسته، الهه عضدي (سال 1968) و شهره نيكپور (سال 1975) را نفر اول جهان اعلام كرد؟ و مگر به شيرين عبادي (عامل كانون هاي صهيوني) جايزه صلح نوبل ندادند؟! مگر همين غرب نبود كه براي شاه، جشن هاي 2500 ساله برپا ساخت و براي گراميداشت تاريخ شاهان ايران، همه قدرت سياسي خود را به خدمت گرفت؟ چنانچه در هر كشور غربي و شرقي، سياستمداران و رؤساي درجه اول آن (رئيس جمهور و نخست وزير و پادشاه)، عضو كميته جشن هاي شاهنشاهي بودند!
پس ملاحظه مي فرماييد كه امپرياليسم جهاني و كانون هاي سلطه گر، صرفاً با ايران و ايراني دشمني ندارند، بلكه همه دشمني آنها با ايراني است كه ام القراي جهان اسلام شده است. به فرموده مقام معظم رهبري آنها با ايران اسلامي مشكل دارند. آنها با ايراني مشكل دارند كه مي خواهد فرهنگ و ارزش هاي اسلامي را در جهان گسترش دهد. اگر مدعي خدمت به اين آب و خاك و كشور هستيم، بايستي الگوها و نمونه هايي را مد نظر قرار دهيم كه از يك سو باعث سرافرازي و عزت اين سرزمين شده و از ديگر سو خشم دشمنان آن را برانگيخته است.
5- چنانچه نماياندن منزلت زن ايراني از طريق يك دختر رالي باز حاصل مي شود و همه جستجو و سعي فيلمساز متحول شده جناب رياست در اين مسابقه رالي خلاصه مي گردد كه خيلي زودتر از ايشان حدود 4 سال پيش تلويزيون BBC به اين مهم پي برده و خود آن بنگاه سخن پراكني ضد ايراني، بي كم و كاست تلاش كرد تا اينگونه منزلت زن ايراني را در جهان بسط دهد! به اين ترتيب كه در سال 2008 داريوش بازرگان از تهيه كنندگان برجسته تلويزيون BBC فيلمي به نام Girl racer را براي برنامه this world كانال دو BBC توليد كرد. در وب سايت BBC آمده بود كه:
«... فيلم ياد شده در واقع مستندي از زندگي لاله صديق به عنوان يك زن اتومبيل ران ايراني است (همين موضوع فيلم «لاله» آقاي اسي نيك نژاد) داريوش بازرگان در اين فيلم به بررسي چالش ها و موانع زنان ايراني براي شركت در مسابقات پرداخت و همچنين مشكلات لاله صديق براي كسب جواز مسابقه با مردان را مورد بررسي قرار داده و او را با آنجلينا جولي مقايسه كرده است!!...» (نمي دانم آيا اين داريوش بازرگان با فردي به نام عليرضا بازرگان كه در اولين همايش «هاليووديسم و سينما» در بيست ونهمين جشنواره فيلم فجر، در كنار اسي نيك نژاد نشسته بود، نسبتي دارد؟!)
آيا اصلا مي دانيد اساسا رالي اتومبيل راني كه مانند بيسبال و راگبي يك مسابقه اصالتا آمريكايي است در دهه 30 توسط نظاميان آمريكايي در ايران باب شد و ابتدا مسابقات آن در كوي كن، فرودگاه قلعه مرغي، پاركينگ نمايشگاه بين المللي برگزار مي گرديد؟!!!
پس مشاهده مي كنيد كه ترك مورد نظر جناب رياست سازمان سينمايي سالها پيش در ذهن غربي ها و امثال بي بي سي ايجاد شده و ديگر نياز به زحمت مجدد نيست!!!!
6- جناب رياست محترم سازمان سينمايي، گفتن و نوشتن اينگونه انتقادات و اعتراضات را موجب قرار گرفتن در جبهه فتنه گران پس از انتخابات 88 مي دانند. اگر كسي با سينماي اين يكي دو سال ايران آشنا نباشد و يا مثلا در كره ماه زندگي كرده باشد، با شنيدن اين حرف ها ازسوي جناب رياست، دچار اين توهم مي شود كه گويا گوينده اين سخنان با توجه به اين كه حدود 3 سال است سررشته امور سينمايي كشور را برعهده دارد، حتما صحن و سراي سينماي اين كشور را مملو از فيلم هايي كرده كه در ابعاد مختلف به متن و حاشيه آن فتنه پرداخته و نقاط پنهان آن را به انحاء گوناگون روشن ساخته اند. خصوصا كه مقام معظم رهبري نيز بارها و بارها بر آشكار ساختن ابعاد مختلف فتنه ياد شده تاكيد داشته اند. اما متاسفانه نگاهي اجمالي به توليدات دوران رياست ايشان بر امور سينمايي كشور (كه از قضا درست پس از فتنه 88 آغاز شد و بهترين فرصت براي اداي دين سينماي ايران به يكي از مهمترين مقاطع تاريخ معاصرش بود) نشانگر آن است كه به جز يك فيلم به نام «قلاده هاي طلا» كه به تصريح تهيه كننده اش از كمك هاي معاونت سينمايي بي بهره بوده و يك فيلم فوق العاده ضعيف ديگر به نام «پايان نامه»، هيچ اثر سينمايي ديگري براي افشاي دست هاي پنهان پشت ماجراي فتنه 88، در دوران مسئوليت ايشان ساخته نشده است! كه علاوه بر آن دهها فيلم در همين دوران و بعضا با سرمايه گذاري معاونت سينمايي يا موسسات وابسته، با ديدگاه جبهه فتنه به اشاره و يا كنايه و يا به طور مستقيم در دفاع از فتنه گران رسوا برآمده و گستاخانه فداكاري هاي ملت مسلمان را در ماجراهاي پس از دهمين انتخابات رياست جمهوري زير علامت سوال بردند. فيلم هاي ياد شده نه تنها مورد انتقاد و جرح و تعديل معاونت سينمايي قرار نگرفتند كه در بخش مسابقه سينماي ايران جشنواره فيلم فجر نيز پذيرفته شده و بعضا جوايزي نيز دريافت كردند!! (برخي از اين فيلم ها پس از دو سه سال هنوز نتوانسته اند پروانه نمايش دريافت كنند!!!) اين در حالي است كه هنوز عرق فتنه گران خشك نشده بود كه در همان جشنواره فيلم فجر سال 88، برخي عوامل اصلي تبليغاتي كانديداهاي جريان فتنه، به عنوان داور و مجري مراسم جشنواره فيلم فجر وارد گود شده و بعدا حتي به بازسازي صنوف مورد نظر معاونت سينمايي پرداختند!!
7- جناب شمقدري دعا كرده اند كه «... هيچوقت مديريت فرهنگي كشور در دست شما (آقاي شريعتمداري) و همفكرانتان نيفتد كه ديگر براي اسلام عزيز دشمني لازم نيست و نگاه تند و خشن و بي رحمانه شما براي روي گرداندن آحاد مردم از اسلام كافي است...».
يك نكته لازم به ذكر است كه خوشبختانه و به لطف الهي با هيچ عمل ما و شما و همفكران، اين مردم از اسلام روي گردان نخواهند شد كه اگر چنين بود با اين عملكرد مشعشع اغلب مديران فرهنگي در طول اين سال ها، خداي ناكرده هزار باره مردم كافر شده بودند! از همين رو براي مردم ايران و همچنين ديگر ملت هاي دلداده انقلاب اسلامي، سؤال بزرگي وجود دارد كه چرا سينماي ايران، علي رغم خيل عظيم اتفاقات و رويدادها و شخصيت ها و ظرفيت هاي فرهنگي و علمي و سياسي تنها اين 30 سال اخير، هيچ نشاني از ايران و اسلام ندارد؟ و از همين روست كه از آن رويگردان شده و عطايش را به لقايش بخشيده اند. آيا پاسخگوي اين سؤال بزرگ فقط مسئولين سابق سينمايي كشور هستند و جناب رياست كنوني، هيچ مسئوليتي ندارد؟ پس چه كسي جوابگوي فيلم هايي است كه در زمان توليت جناب آقاي شمقدري بر سينماي كشور توليد و نمايش داده شد به خصوص در جشنواره سي ام فيلم فجر كه بنا به فرمايش خود ايشان هيچ نشاني از راهپيمايان 22 بهمن يعني مردم مسلمان ايران و آرمان ها و اعتقادات و ارزش ها و باورهايشان نداشت و به گفته بسياري از كارشناسان و ناظرين فرهنگي و هنري، مملو از خيانت و بي اخلاقي و ترويج فساد بود تا آنجا كه حتي اعتراض علماء و روحانيون و برخي از بابصيرت ترين ائمه جمعه و جماعات را بلند كرد.
8- همه اين ها به جز آن است كه امروز شاهدش هستيم كه سينماي ايران در بحراني ترين وضعيت خويش طي 33 سال بعد از پيروزي انقلاب به سر مي برد و سالن هايش خالي تر از هميشه است و اينكه ميزان استقبال مخاطب، حتي از سال 28 كه فقيرترين سال سينماي پس از انقلاب به لحاظ تماشاگر بود نيز پايين تر آمده است.
در پايان دعا مي كنيم كه جناب شمقدري و همفكرانش در همين پست رياست بتوانند سينماي ايران را واقعاً به «سينماي ايران» تبديل سازند كه هم حقيقتاً «سينما» باشد و هم بازتاب خواست ها و فرهنگ و باورهاي ايراني مسلمان.
اگرچه خطاب نامه اخير رياست محترم سازمان سينمايي به جناب آقاي شريعتمداري است اما از باب اينكه به هر حال بخشي از مخاطبان اين نامه مي تواند جامعه سينمايي و نويسندگان و منتقدان آن باشد و از آنجا كه مطلب اينجانب در روزنامه كيهان مورد ارجاع سرمقاله استاد عزيز جناب آقاي شريعتمداري قرار گرفته (كه نامه آقاي شمقدري را در پي داشته است)، بي مناسبت نديدم كه به برخي از بخش هاي ظاهرا سينمايي نامه جناب آقاي شمقدري اشاره نموده و سوالاتي را مطرح نمايم.
1- ضمن اينكه هميشه اين سخن امام راحل مدنظرم هست كه «ميزان، حال افراد است» و به نظرم مخدوش بودن كارنامه گذشته يك فرد نمي تواند مانع از پذيرش شرايط جديدش باشد، منوط به اينكه آن را به اثبات رسانده باشد (چنانكه برخي از نزديكترين ياران انقلاب در سالهاي بعد به صفوف دشمنان آن پيوستند و بعضي از معاندانش، پس از بازگشت به دامان انقلاب حتي در جبهه هاي دفاع مقدس به شهادت رسيدند) اما براي رفع برخي شبهات سينمايي درباره سابقه جناب آقاي اسي نيك نژاد بايستي گفت كه براساس عناوين ثبت شده در تيتراژ فيلم هاي توليدي ايشان ( كه عين آن در وب سايت هاي سينمايي از جمله وب سايت lmdb نيز آمده است) ايشان بيشتر با دو عنوان Executive Producer يا Co-Producer و يا Producer ذكر شده اند كه هيچيك از اين عناوين (آنچنان كه آقاي شمقدري معنا فرموده اند) به معني «قطعه سازي كه قطعه اي از يك اتوموبيل را ساخته و تحويل كارخانه اصلي داده است» يا «به بعضي از اين سريال ها و فيلم هاي سينمايي خدماتي آن هم در مرحله پس از فيلمبرداري ارائه داده است» نيست.
اگر ايشان آشنايي مختصري با سيستم فيلمسازي در هاليوود داشتند (و صرفا به توجيهات برخي گوش نمي دادند) و يا لااقل به يك فرهنگ معتبر فيلم مراجعه مي كردند (كه آن را مي توان در اغلب كتابفروشي هاي هنري و سينمايي يافت و اصلا قاعدتا يك جلد آن بايد در سازمان عريض و طويل سينمايي موجود باشد) متوجه مي شدند كه اساسا وظايف عناويني كه در تيتراژ فيلم ها، ذيل اسم آقاي اسي نيك نژاد آمده است بسيار مهم تر از آن است كه تصور كرده اند و در واقع در سطح همان عوامل اصلي يك فيلم محسوب مي شود. چنانچه Producer به معني همان تهيه كننده اصلي است، Co-Producer به معناي تهيه كننده شريك است كه در واقع در سطح تهيه كننده اصلي بوده و همان مسئوليت هاي تهيه كننده را داراست. مضافا اينكه Executive Producer يا Co-Executive Producer (كه عنوان اغلب مسئوليت هاي آقاي اسي نيك نژاد در پروژه هاي توليدي شان بوده) امروزه اهميت بيشتري در سيستم هاليوود پيدا كرده است.
چنانچه با نگاهي به اغلب فيلم هايي كه مثلا كمپاني دريم وركس (متعلق به جفري كاتزنبرگ و استيون اسپيلبرگ و ديويد گفن) توليد كرده، مشاهده مي كنيم كه نام استيون اسپيلبرگ نه به عنوان تهيه كننده (Producer) كه با عنوان Executive Producer بر روي تيتراژ فيلم نقش مي بندد كه در لغت به معناي تهيه كننده اجرايي است ولي در واقع ناظر كمپاني مربوطه بر توليد فيلم به شمار مي آيد تا تهيه كننده فيلم مذكور، سياست ها، نظرات، سليقه ها و برنامه هاي كمپاني ياد شده را به اجرا درآورد. در واقع Executive Producer نوعي مميزي از سوي كمپاني توليدكننده به شمار مي آيد.
2-اگرچه سخن جناب رئيس سازمان سينمايي در مورد اقتضائات و الزامات فعاليت در هاليوود صحيح است ولي اين مانع نيست كه بسياري از فيلمسازان مسلمان يا متعلق به ديگر كشورها حتي هويت خود را فراموش نموده و تغيير دهند. مثلا مرحوم مصطفي عقاد اگرچه ناچار بود به قوانين هاليوود گردن نهد و خط قرمزهاي آن را رعايت كند. مثلا در فيلم «پيام» (كه با عنوان «محمد (ص) رسول الله» در ايران نمايش داده شد) نتوانست به خيانت هاي يهود در مقابل حضرت رسول اكرم(ص) و توطئه هاي اقوام يهود مدينه و حتي جنگ هايي مانند احزاب بپردازد يا ناچار شد براي كار در هاليوود به توليد فيلم هاي معروف به «هالووين» بپردازد كه حتي در برخي رسانه ها، به پدر هالووين نيز شهرت يافت (نكته جالب اينكه وي در تيتراژ مجموعه فيلم هاي هالووين مانند آقاي اسي نيك نژاد اغلب همين عنوان Executive Producer را داشت.) اما او سراغ توليد فيلم هاي مستهجن و پورنو يا سكسي نرفت و يا به قول جناب رئيس سازمان سينمايي براي آن فيلم ها «قطعه» تهيه نكرد و لااقل نام خويش را از مصطفي مثلا به «مصي» تغيير نداد.
همين اتفاق در مورد بسياري ديگر نيز افتاد؛ مثلا رضا بديعي (كه سال گذشته فوت كرد) سالها پيش از پيروزي انقلاب به آمريكا و هاليوود رفت اگرچه او هم ناگزير از قبول سلطه بلامنازع استوديوهاي هاليوود بود اما اغلب فيلم ها و سريال هايي كه ساخت از جمله خوش ساخت ترين سريال هاي هاليوودي بودند كه برخي آنها را هنوز به خاطر داريم. مانند «ماموريت: غيرممكن» (كه با نام «بالاتر از خطر» در ايران به نمايش درآمد) يا «كلمبو» و...
3- باز هم اشكالي ندارد، فيلمسازي مي تواند در هاليوود ناگزير «قطعات» فيلم هاي سكسي و پورنو را تامين كرده و ناچارا نامش را هم تغيير داده باشد اما اينك تصميم دارد با انتقاد از آن سيستم استبدادي در هاليوود، براي كشورش فيلم بسازد و از فرهنگ سرزمينش دفاع نمايد. متاسفانه اين فرضيه نيز درباره آقاي اسي نيك نژاد، به واقعيت نزديك نيست. چرا كه ايشان وقتي سال گذشته در برنامه «راز» حضور يافتند كه مثلا راز هاليوود و مراسم اسكار را باز كنند، چنان شيفته وار از اسكار و هاليوود سخن راندند كه خود هاليوودي ها نيز از آن ابا دارند. ايشان حتي با افتخار، خود را عضو آكادمي اسكار معرفي كرد. (كه البته بعيد مي دانم چنين موضوعي واقعيت داشته باشد، زيرا اعضاي آكادمي معمولا يا از برندگان و كانديداهاي مراسم اسكار هستند كه ايشان هرگز در چنين ليست هايي نتوانسته حضور يابد و يا از مسئولين استوديوها و كمپاني هاي درجه اول هستند كه فعاليت ايشان در حد استوديوهاي درجه چندم و مشاركت با امثال زلمان كينگ بوده كه در خود آكادمي هم آبروي چنداني نداشته و از اعتباري برخوردار نيست).
4- اما خود پروژه پيشنهادي ايشان نيز، قابل توجه است. اگر واقعاً ايشان مي خواست در مقابل هاليوود به تبليغ براي سرزمين و كشور و مردمش بپردازد، چه نيازي به برجسته كردن اقدام يك دختر رالي باز بود، در حالي كه تاريخ ايران چه در گذشته و چه امروز مملو از زنان قهرماني است كه به خاطر حفظ هويت و دين، عزت و سربلندي زن مسلمان ايراني را به رخ جهانيان كشيده و شگفتي آنان را برانگيختند.
جناب شمقدري صحيح مي فرمايند كه «... كافي است نشان دهيد زن ايراني جايگاه مهمتري از زن آمريكايي يا غرب در جامعه ايراني دارد و منزلت او در نزد مردم بالاتر از منزلت زن غربي در جامعه غربي است و همين يك مقايسه، تركي در باورها و شناخت جامعه غربي ايجاد مي كند...».
اما آيا اين نمايش برتري در هر شكل و فرمي جايز است؟ آيا تصور مي كنيد كه نظام سلطه از طرح منزلت زن ايراني هراس دارد؟ اگر چنين است، چرا همين غرب سلطه گر در زمان طاغوت، در تبليغات مختلفش، زن ايراني را برجسته مي ساخت و حتي در دو مراسم دختر به اصطلاح شايسته، الهه عضدي (سال 1968) و شهره نيكپور (سال 1975) را نفر اول جهان اعلام كرد؟ و مگر به شيرين عبادي (عامل كانون هاي صهيوني) جايزه صلح نوبل ندادند؟! مگر همين غرب نبود كه براي شاه، جشن هاي 2500 ساله برپا ساخت و براي گراميداشت تاريخ شاهان ايران، همه قدرت سياسي خود را به خدمت گرفت؟ چنانچه در هر كشور غربي و شرقي، سياستمداران و رؤساي درجه اول آن (رئيس جمهور و نخست وزير و پادشاه)، عضو كميته جشن هاي شاهنشاهي بودند!
پس ملاحظه مي فرماييد كه امپرياليسم جهاني و كانون هاي سلطه گر، صرفاً با ايران و ايراني دشمني ندارند، بلكه همه دشمني آنها با ايراني است كه ام القراي جهان اسلام شده است. به فرموده مقام معظم رهبري آنها با ايران اسلامي مشكل دارند. آنها با ايراني مشكل دارند كه مي خواهد فرهنگ و ارزش هاي اسلامي را در جهان گسترش دهد. اگر مدعي خدمت به اين آب و خاك و كشور هستيم، بايستي الگوها و نمونه هايي را مد نظر قرار دهيم كه از يك سو باعث سرافرازي و عزت اين سرزمين شده و از ديگر سو خشم دشمنان آن را برانگيخته است.
5- چنانچه نماياندن منزلت زن ايراني از طريق يك دختر رالي باز حاصل مي شود و همه جستجو و سعي فيلمساز متحول شده جناب رياست در اين مسابقه رالي خلاصه مي گردد كه خيلي زودتر از ايشان حدود 4 سال پيش تلويزيون BBC به اين مهم پي برده و خود آن بنگاه سخن پراكني ضد ايراني، بي كم و كاست تلاش كرد تا اينگونه منزلت زن ايراني را در جهان بسط دهد! به اين ترتيب كه در سال 2008 داريوش بازرگان از تهيه كنندگان برجسته تلويزيون BBC فيلمي به نام Girl racer را براي برنامه this world كانال دو BBC توليد كرد. در وب سايت BBC آمده بود كه:
«... فيلم ياد شده در واقع مستندي از زندگي لاله صديق به عنوان يك زن اتومبيل ران ايراني است (همين موضوع فيلم «لاله» آقاي اسي نيك نژاد) داريوش بازرگان در اين فيلم به بررسي چالش ها و موانع زنان ايراني براي شركت در مسابقات پرداخت و همچنين مشكلات لاله صديق براي كسب جواز مسابقه با مردان را مورد بررسي قرار داده و او را با آنجلينا جولي مقايسه كرده است!!...» (نمي دانم آيا اين داريوش بازرگان با فردي به نام عليرضا بازرگان كه در اولين همايش «هاليووديسم و سينما» در بيست ونهمين جشنواره فيلم فجر، در كنار اسي نيك نژاد نشسته بود، نسبتي دارد؟!)
آيا اصلا مي دانيد اساسا رالي اتومبيل راني كه مانند بيسبال و راگبي يك مسابقه اصالتا آمريكايي است در دهه 30 توسط نظاميان آمريكايي در ايران باب شد و ابتدا مسابقات آن در كوي كن، فرودگاه قلعه مرغي، پاركينگ نمايشگاه بين المللي برگزار مي گرديد؟!!!
پس مشاهده مي كنيد كه ترك مورد نظر جناب رياست سازمان سينمايي سالها پيش در ذهن غربي ها و امثال بي بي سي ايجاد شده و ديگر نياز به زحمت مجدد نيست!!!!
6- جناب رياست محترم سازمان سينمايي، گفتن و نوشتن اينگونه انتقادات و اعتراضات را موجب قرار گرفتن در جبهه فتنه گران پس از انتخابات 88 مي دانند. اگر كسي با سينماي اين يكي دو سال ايران آشنا نباشد و يا مثلا در كره ماه زندگي كرده باشد، با شنيدن اين حرف ها ازسوي جناب رياست، دچار اين توهم مي شود كه گويا گوينده اين سخنان با توجه به اين كه حدود 3 سال است سررشته امور سينمايي كشور را برعهده دارد، حتما صحن و سراي سينماي اين كشور را مملو از فيلم هايي كرده كه در ابعاد مختلف به متن و حاشيه آن فتنه پرداخته و نقاط پنهان آن را به انحاء گوناگون روشن ساخته اند. خصوصا كه مقام معظم رهبري نيز بارها و بارها بر آشكار ساختن ابعاد مختلف فتنه ياد شده تاكيد داشته اند. اما متاسفانه نگاهي اجمالي به توليدات دوران رياست ايشان بر امور سينمايي كشور (كه از قضا درست پس از فتنه 88 آغاز شد و بهترين فرصت براي اداي دين سينماي ايران به يكي از مهمترين مقاطع تاريخ معاصرش بود) نشانگر آن است كه به جز يك فيلم به نام «قلاده هاي طلا» كه به تصريح تهيه كننده اش از كمك هاي معاونت سينمايي بي بهره بوده و يك فيلم فوق العاده ضعيف ديگر به نام «پايان نامه»، هيچ اثر سينمايي ديگري براي افشاي دست هاي پنهان پشت ماجراي فتنه 88، در دوران مسئوليت ايشان ساخته نشده است! كه علاوه بر آن دهها فيلم در همين دوران و بعضا با سرمايه گذاري معاونت سينمايي يا موسسات وابسته، با ديدگاه جبهه فتنه به اشاره و يا كنايه و يا به طور مستقيم در دفاع از فتنه گران رسوا برآمده و گستاخانه فداكاري هاي ملت مسلمان را در ماجراهاي پس از دهمين انتخابات رياست جمهوري زير علامت سوال بردند. فيلم هاي ياد شده نه تنها مورد انتقاد و جرح و تعديل معاونت سينمايي قرار نگرفتند كه در بخش مسابقه سينماي ايران جشنواره فيلم فجر نيز پذيرفته شده و بعضا جوايزي نيز دريافت كردند!! (برخي از اين فيلم ها پس از دو سه سال هنوز نتوانسته اند پروانه نمايش دريافت كنند!!!) اين در حالي است كه هنوز عرق فتنه گران خشك نشده بود كه در همان جشنواره فيلم فجر سال 88، برخي عوامل اصلي تبليغاتي كانديداهاي جريان فتنه، به عنوان داور و مجري مراسم جشنواره فيلم فجر وارد گود شده و بعدا حتي به بازسازي صنوف مورد نظر معاونت سينمايي پرداختند!!
7- جناب شمقدري دعا كرده اند كه «... هيچوقت مديريت فرهنگي كشور در دست شما (آقاي شريعتمداري) و همفكرانتان نيفتد كه ديگر براي اسلام عزيز دشمني لازم نيست و نگاه تند و خشن و بي رحمانه شما براي روي گرداندن آحاد مردم از اسلام كافي است...».
يك نكته لازم به ذكر است كه خوشبختانه و به لطف الهي با هيچ عمل ما و شما و همفكران، اين مردم از اسلام روي گردان نخواهند شد كه اگر چنين بود با اين عملكرد مشعشع اغلب مديران فرهنگي در طول اين سال ها، خداي ناكرده هزار باره مردم كافر شده بودند! از همين رو براي مردم ايران و همچنين ديگر ملت هاي دلداده انقلاب اسلامي، سؤال بزرگي وجود دارد كه چرا سينماي ايران، علي رغم خيل عظيم اتفاقات و رويدادها و شخصيت ها و ظرفيت هاي فرهنگي و علمي و سياسي تنها اين 30 سال اخير، هيچ نشاني از ايران و اسلام ندارد؟ و از همين روست كه از آن رويگردان شده و عطايش را به لقايش بخشيده اند. آيا پاسخگوي اين سؤال بزرگ فقط مسئولين سابق سينمايي كشور هستند و جناب رياست كنوني، هيچ مسئوليتي ندارد؟ پس چه كسي جوابگوي فيلم هايي است كه در زمان توليت جناب آقاي شمقدري بر سينماي كشور توليد و نمايش داده شد به خصوص در جشنواره سي ام فيلم فجر كه بنا به فرمايش خود ايشان هيچ نشاني از راهپيمايان 22 بهمن يعني مردم مسلمان ايران و آرمان ها و اعتقادات و ارزش ها و باورهايشان نداشت و به گفته بسياري از كارشناسان و ناظرين فرهنگي و هنري، مملو از خيانت و بي اخلاقي و ترويج فساد بود تا آنجا كه حتي اعتراض علماء و روحانيون و برخي از بابصيرت ترين ائمه جمعه و جماعات را بلند كرد.
8- همه اين ها به جز آن است كه امروز شاهدش هستيم كه سينماي ايران در بحراني ترين وضعيت خويش طي 33 سال بعد از پيروزي انقلاب به سر مي برد و سالن هايش خالي تر از هميشه است و اينكه ميزان استقبال مخاطب، حتي از سال 28 كه فقيرترين سال سينماي پس از انقلاب به لحاظ تماشاگر بود نيز پايين تر آمده است.
در پايان دعا مي كنيم كه جناب شمقدري و همفكرانش در همين پست رياست بتوانند سينماي ايران را واقعاً به «سينماي ايران» تبديل سازند كه هم حقيقتاً «سينما» باشد و هم بازتاب خواست ها و فرهنگ و باورهاي ايراني مسلمان.