به گزارش صراط به نقل از خبرآنلاین: بر اساس یک تحقیق 10 کتاب به عنوان سختترین کتابهای منتشر شده در جهان شناختهشدهاند.
از سال 2009 که سایت «میلیونز» با رای گیری از کتابخوانان شروع به انتشار اسامی سختترین کتابهایی کرد که تاکنون در دنیا نوشته شدهاند، امیلی کولت ویلکینسون و گرت ریسک هالبرگ نیز همین هدف را دنبال کردند تا سختترین کتابهای دنیا را انتخاب کنند و به ما درباره 10 کتاب ادبی که سخت خوانترین کتابها هستند، بگویند.
«نایت وود» نوشته جونا بارنز
دیلان توماس «نایت وود» را یکی از سه کتاب بزرگ نثر که تاکنون توسط یک نویسنده زن نوشته شده است، خوانده بود، اما به منظور مشاهده عظمت این شاهکار شما باید استاد سبک پر پیچ و خم و نثر گوتیک بارنز باشید. تی. اس. الیوت در مقدمهای که بر این کتاب نوشته «نایت وود» در بردارنده نثری نامیده که «در ترکیب با کل زنده است» اما در عین حال «چیزی طاقت فرسا برای خوانندهای است که رمان خوان معمولی محسوب میشود و آمادگی درک آن را ندارد». «نایت وود» رمانی سرشار از ایده هاست، مجوعهای رها مرکب از تک گوییها و توصیفها. چه چیزی به دست میآورید: «دکتر متیو-مایتی میوه پرنمک دانته اوکانر» با لباس پیچازی ایرلندی – آمریکاییاش که وقتی در پاریس در حال گشت و گذار نیست، به سختی مینوشد، یا لباسهای غیررسمی میپوشد، سرخاب میزند و کلاه گیسی که به شکل امواج طلایی مواج است بر سر میگذارد، به عنوان خطیب بزرگ سرگشتهای توصیف میشود که بیشتر کتاب را پر میکند. اینها بامزه، زشت، پوچ، ناامید کننده و - حتی امیدوار کننده - در آثار بکت هستند-، اما من نمیتوانم این کتاب را ادامه بدهم.
«قصه یک لاوک» نوشته جاناتان سوییفت
اولین مشکل: ارجاعهای بسیار زیاد به فرهنگی مهجور موجب جر و بحث میشود (آن قدر گنگ که حتی برای انگلیس قرن هجدهمی سوییفت هم مبهم است) و یک شخصیت روایتگر: یک مرد دیوانه بیخاصیت که برشهایی از دست نویسهایش را جدا میکند و به شهروندان بیرحمانه حمله میکند. ترقی خواهی اجباری او در اهانت عمدیاش خلاصه میشود، اما اهانت بیشتر خود این هجونامه است که هدفش «سوء رفتار و انحراف در یادگیری و امور مذهبی است» که توسط یک کشیش محافظه کار کلیسای آنگلیکن نوشته شده و در انتها هیچ چیز روحانی نیز به دست نمیدهد. اگر خواندنش را تاب آورید (و نیز صدها پانویسی را که بیان شده تا محتوای تاریخیاش را درک کنید) در نهایت میبینید این کتاب بیان بیزاری فرهنگی و سرخوردگی است.
«پدیدارشناسی روح» نوشته جی. اف. هگل
آیا تا کنون از اثر روشنفکرانهای که آدم را انگشت به دهان کند لذت بردهاید؟ اگر چنین است، هگل کسی است که میخواهید و این کتابش، کتابی کلاسیک از ایده الیسم آلمانی و قطعا یکی از مهمترین آثار فلسفه مدرن، جایی مناسب برای شروع چنین آثاری است. رد استدلال ایده الیسم کانتی از سوی هگل، تاریخ بیداری، و بیان جوهری فرایند دیالکتیک که درکش سخت است و حفظ آن سختتر (و به قول یکی از استادان استنفورد به سختی میتوان هضمش کرد) بیش از همه ناشی از گستردگی موضوع آن و اصطلاحات علمیاش است. این کتاب را که بدون یک ویرایش خوب و یک کتاب راهنما تقریبا غیر قابل درک است میتوانید بخوانید اما بهتر این است که یک نسخه آکسفورد هم کنار دستتان داشته باشید، (و از روی یادداشتها و پیشگفتار هم نپرید) و یک کتاب راهنمای تفسیر فلسفه راتلج نوشته رابرت استرن را هم کنار دستتان داشته باشید؛ داشتن یادداشتهای سخنرانیهای جی.ام. برنشتاین برای درس پدیدارشناسی رشته لیسانس دانشگاه برکلی هم خوب (و رایگان) است، چون میتوانید از سایت برنشتاین به آن دسترسی داشته باشید.
«به سوی فانوس دریایی» نوشته ویرجینیا وولف
با توجه به درهم آمیختگی خودآگاهیهای جداگانه، داستان ویرجینیا وولف هم از نظر روشنفکرانه و هم از نظر فیزیکی دشوار است. نه تنها سخت است که بگویی چه کسی چه کسی است و چه کسی دارد در باره چه چیزی حرف میزند یا فکر میکند، بلکه متنی تکه تکه - و حتی دل آشوب کننده- است و با ریتمهای فردی و طرحهای شرکت پذیرش، ذهن خواننده را مشوش و سرگردان میکند. این اثر بارها، احساس تصرف شدن توسط آگاهی بیگانگان را ایجاد میکند. برخی از خوانندگان در هر حال حس تعادل کشتی را با وولف درک نمیکنند. لم کتاب این است که خودتان را رها کنید (سبکی که با مدرنیستهای دیگر نیز صدق میکند)، و بگذارید نثر شما را غسل دهد و هر کجا که میخواهد ببرد- اما نگران اینکه به راهی تعصب گرایانه کشیده شوید، نباشید.
«کلاریسا، یا داستان یک بانوی جوان» نوشته ساموئل ریچاردسون
«کلاریسا»ی ریچاردسون از هر نظر سنگین است. سنگینی فیزیکی رمان بخشی از دشواری آن است (وزن این کتاب حدود 5/1 کیلو است)، به ویژه اینکه این متن 1500 صفحهای پلات سادهای دارد (سامول جانسون گفته بود اگر پلات کلاریسا را بخوانید خودتان را حلق آویز میکنید). اما آنچه علیرغم پلات این رمان، آن را شکل میدهد عمق روانشناختی آن است. ریچاردسون نخستین استاد رمانهای روانشناختی بود و از آن زمان کسی از او سبقت نگرفته است. این اعماق اما تاریک هم هستند و پیچ و خمهای تند روانی دارند: رد کردن کلاریسا و از دست دادن صفات انسانی او توسط خانواده غول آسایش و شکنجههای سادیستی که او به دست نجات دهندهاش رابرت لاولیس «جامعه ستیز دلربا» با آن مواجه میشود، یکی از دلخراشترین احساسها را در کتابهای موجود انگلیسی زبان ایجاد میکند.
«بیداری فینیگانها» نوشته جیمز جویس
«بیداری فیلنیگانها» طولانی، انبوه و از نظر زبانی غامض است و بسیار ارزنده خواهد بود، اگر بخواهید ابتدا یاد بگیرید که چطور آن را بخوانید. قصد ندارم به وادی تفاسیر غلیظ دانشگاهی بیفتم. حداقل اینجا نه. (به گفتهای از جویس اشاره میکنم درباره تلههایی که برای خوانندگانش میگذاشت وقتی از تولد خصمانه در دوره عقیم سازی صحبت میکرد). بیشتر منظورم این است که خود را تسلیم موسیقی کلام جویس کنیم. معنی در این کتاب بیشتر پرسشی درباره تاثیر است تا کد گشایی؛ به این ترتیب میبینید این کتاب دشوار بیش از آنکه کلی باشد، نمونهای از ادبیات بزرگ خواهد بود. سعی کنید تا 25 صفحه را در یک روز بخوانید، به صدای بلند، با بدترین لهجه ایرلندی که میتوان خواند. (تا حدی- برخی از آنچه شبیه ابهام لهجه فردی به نظر میرسد فقط سوالی درباره این است که اصوات صدادار را چگونه تلفظ میکنید) ممکن است عصبانی شوید، برانگیخته شوید، اما آن را ظرف چهار هفته تمام میکنید.
«وجود و زمان» نوشته مارتین هایدگر
«وجود و زمان» احتمالا سختترین کتابی است که تاکنون خواندهام. من اینجا همه چیزهایی را که درباره جویس گفتم رد میکنم، به عنوان خواننده آثار هایدگر نمیتوانم احساس راحتی کنم که اجازه بدهم چیزها مرا غسل دهند و از من بگذرند. معنی ادبی و معنی فلسفی دو چیز کاملا متفاوت هستند و «وجود و زمان» با بیان جدید مزاحم و تعمدیاش، شبیه رویاپردازی نیست. و به جای آن این هدف را دارد که در میان چیزهای دیگر، یک علم باشد، یا حداقل بنیانی باشد برای ساخت علم بر روی آن، درکی از آنچه «بودن» است. هایدگر بسیاری از مسایل را به صورت تعجب برانگیزی صحیح بررسی میکند، اما با این وجود انتزاعی و سخت بودن کتابش بیانگر این نکته است که بیشتر کشفهایش از ما پنهاناند. حتی با وجود خواندن نیمه اول در یک سمینار فارغ التحصیلی، تمام کردن این کتاب یک سال برایم به طول انجامید. آیا استقامت داشتن ارزشش را داشت؟ خب، زندگیام را عوض کرد. نمیدانم دیگر یک خواننده چه چیزی میتواند انتظار داشته باشد.
«ملکه پریان» نوشته ادموند اسپنسر
سختیها و لذتهای خواندن شاهکار اسپنسر همه از یک منبع مشترک نشات میگیرند: رها بودن رمزگونهاش. این کتاب خود تمثیلی است برای قدرت تمثیل و یا شاید هم تمثیلی است کاملا سرمست که چند لایه لباس پوشیده، و مجبور شده ساعت چهار صبح در بهشت آواز بخواند قبل از اینکه در توده آفتاب گم شود و عشق بورزد. و یا شاید هم خود محصول این بازی است، شخصیتها و وسایل به حدی پیچیده در هم آمیخته شدهاند که به یکدیگر تبدیل شدند. دیوانگی زیادی وجود دارد، اما کمترین حد آن را در این اثر منظوم اسپنسر نمیتوان یافت. (مانند هایدگر او هم فقط نیمی از اثر هنری بزرگش را به پایان رساند.) این کتاب همچنین، به طور عجیبی، شاهکاری از کنترل شاعرانه است، ترکیبی از صدها و صدها بند شعرعالی. من آن را در کالج خواندم. خیلی سخت بود، و حتی وقتی که در حال خواندنش بودم داستان را فراموش میکردم، اما ده سال بعد هنوز بعضی از تصویرهایش در ذهنم حک شدهاند.
«ساخت آمریکاییها» نوشته گرتود استاین
چندین تابستان است که سعی دارم این کتاب را تمام کنم. مرتب چندین صفحه میخوانم، و میروم سراغ کتابی دیگر، و بعد، مانند هایدگر، برمی گردم و میبینم ریسمان را گم کردم. اما چیزی که هایدگر توصیف میکند، استاین احضار میکند، خواندن حتی یک صفحه از «ساخت آمریکاییها» مانند پرتاب شدن در شرایطی کوک شده است. خوبی درکی که شرح یکنواختش به وجود میآورد مانند پادزهری است برای سطحی گرایی اینترنت. بعد از صفحهها، پرندهها بلندتر آواز میخوانند، نور خورشید قویتر میشود، و بوق ماشینها روحشان را آشکار میکند. کسی درباره این کتاب نوشته بود: «اولین فاجعه حیرت انگیز مدرنیسم»، در حالی که مطمئن نیستم که این یک تعریف بوده باشد، آرزو میکنم که از این فاجعهها بیشتر ببینم.
«زنان و مردان» نوشته جوزف مک الروی
در اینجا میتوانم هریک از رمانهای بزرگ پست مدرن را قرار دهم؛ در زیردستهای که سال هاست با آن مشکل دارم. کتاب «JR» ویلیام گدیس هست، که از آنچه مردم میگویند آسانتر است، و «رنگین کمان» پینچون گراویتی، که سختتر است. و «میسون و دیکسون» و «شناختها» و «تونل» ویلیام اچ گاس که از نظر شفاهی شفاف است، اما از نظر اخلاقی پردردسر. از بین همه اینها، من دوست دارم تا دوباره بر کتاب «زنان و مردان» جوزف مک الروی متمرکز شوم. از همه کتابهایی که نام بردم طولانیتر است، و در کیفیتهای فردی نثری، حداقل در بخش هایی- از همه سخت تراست. سرشت این کتاب، با این وجود، سرشتی یگانه است، گرم، انسان گرایانه، و بیشتر مصنوعی است تا تحلیلی. همانطور که چند سال قبل برای لس آنجلس تایمز نوشتم، مانند یک نسخه کاملا متفاوت از چیزی است که بعد از مدرنیسم میآید. کتابی عجیب و فوق العاده است، و برای دوباره خواندنش نمیتوانم صبر کنم.
از سال 2009 که سایت «میلیونز» با رای گیری از کتابخوانان شروع به انتشار اسامی سختترین کتابهایی کرد که تاکنون در دنیا نوشته شدهاند، امیلی کولت ویلکینسون و گرت ریسک هالبرگ نیز همین هدف را دنبال کردند تا سختترین کتابهای دنیا را انتخاب کنند و به ما درباره 10 کتاب ادبی که سخت خوانترین کتابها هستند، بگویند.
«نایت وود» نوشته جونا بارنز
دیلان توماس «نایت وود» را یکی از سه کتاب بزرگ نثر که تاکنون توسط یک نویسنده زن نوشته شده است، خوانده بود، اما به منظور مشاهده عظمت این شاهکار شما باید استاد سبک پر پیچ و خم و نثر گوتیک بارنز باشید. تی. اس. الیوت در مقدمهای که بر این کتاب نوشته «نایت وود» در بردارنده نثری نامیده که «در ترکیب با کل زنده است» اما در عین حال «چیزی طاقت فرسا برای خوانندهای است که رمان خوان معمولی محسوب میشود و آمادگی درک آن را ندارد». «نایت وود» رمانی سرشار از ایده هاست، مجوعهای رها مرکب از تک گوییها و توصیفها. چه چیزی به دست میآورید: «دکتر متیو-مایتی میوه پرنمک دانته اوکانر» با لباس پیچازی ایرلندی – آمریکاییاش که وقتی در پاریس در حال گشت و گذار نیست، به سختی مینوشد، یا لباسهای غیررسمی میپوشد، سرخاب میزند و کلاه گیسی که به شکل امواج طلایی مواج است بر سر میگذارد، به عنوان خطیب بزرگ سرگشتهای توصیف میشود که بیشتر کتاب را پر میکند. اینها بامزه، زشت، پوچ، ناامید کننده و - حتی امیدوار کننده - در آثار بکت هستند-، اما من نمیتوانم این کتاب را ادامه بدهم.
«قصه یک لاوک» نوشته جاناتان سوییفت
اولین مشکل: ارجاعهای بسیار زیاد به فرهنگی مهجور موجب جر و بحث میشود (آن قدر گنگ که حتی برای انگلیس قرن هجدهمی سوییفت هم مبهم است) و یک شخصیت روایتگر: یک مرد دیوانه بیخاصیت که برشهایی از دست نویسهایش را جدا میکند و به شهروندان بیرحمانه حمله میکند. ترقی خواهی اجباری او در اهانت عمدیاش خلاصه میشود، اما اهانت بیشتر خود این هجونامه است که هدفش «سوء رفتار و انحراف در یادگیری و امور مذهبی است» که توسط یک کشیش محافظه کار کلیسای آنگلیکن نوشته شده و در انتها هیچ چیز روحانی نیز به دست نمیدهد. اگر خواندنش را تاب آورید (و نیز صدها پانویسی را که بیان شده تا محتوای تاریخیاش را درک کنید) در نهایت میبینید این کتاب بیان بیزاری فرهنگی و سرخوردگی است.
«پدیدارشناسی روح» نوشته جی. اف. هگل
آیا تا کنون از اثر روشنفکرانهای که آدم را انگشت به دهان کند لذت بردهاید؟ اگر چنین است، هگل کسی است که میخواهید و این کتابش، کتابی کلاسیک از ایده الیسم آلمانی و قطعا یکی از مهمترین آثار فلسفه مدرن، جایی مناسب برای شروع چنین آثاری است. رد استدلال ایده الیسم کانتی از سوی هگل، تاریخ بیداری، و بیان جوهری فرایند دیالکتیک که درکش سخت است و حفظ آن سختتر (و به قول یکی از استادان استنفورد به سختی میتوان هضمش کرد) بیش از همه ناشی از گستردگی موضوع آن و اصطلاحات علمیاش است. این کتاب را که بدون یک ویرایش خوب و یک کتاب راهنما تقریبا غیر قابل درک است میتوانید بخوانید اما بهتر این است که یک نسخه آکسفورد هم کنار دستتان داشته باشید، (و از روی یادداشتها و پیشگفتار هم نپرید) و یک کتاب راهنمای تفسیر فلسفه راتلج نوشته رابرت استرن را هم کنار دستتان داشته باشید؛ داشتن یادداشتهای سخنرانیهای جی.ام. برنشتاین برای درس پدیدارشناسی رشته لیسانس دانشگاه برکلی هم خوب (و رایگان) است، چون میتوانید از سایت برنشتاین به آن دسترسی داشته باشید.
«به سوی فانوس دریایی» نوشته ویرجینیا وولف
با توجه به درهم آمیختگی خودآگاهیهای جداگانه، داستان ویرجینیا وولف هم از نظر روشنفکرانه و هم از نظر فیزیکی دشوار است. نه تنها سخت است که بگویی چه کسی چه کسی است و چه کسی دارد در باره چه چیزی حرف میزند یا فکر میکند، بلکه متنی تکه تکه - و حتی دل آشوب کننده- است و با ریتمهای فردی و طرحهای شرکت پذیرش، ذهن خواننده را مشوش و سرگردان میکند. این اثر بارها، احساس تصرف شدن توسط آگاهی بیگانگان را ایجاد میکند. برخی از خوانندگان در هر حال حس تعادل کشتی را با وولف درک نمیکنند. لم کتاب این است که خودتان را رها کنید (سبکی که با مدرنیستهای دیگر نیز صدق میکند)، و بگذارید نثر شما را غسل دهد و هر کجا که میخواهد ببرد- اما نگران اینکه به راهی تعصب گرایانه کشیده شوید، نباشید.
«کلاریسا، یا داستان یک بانوی جوان» نوشته ساموئل ریچاردسون
«کلاریسا»ی ریچاردسون از هر نظر سنگین است. سنگینی فیزیکی رمان بخشی از دشواری آن است (وزن این کتاب حدود 5/1 کیلو است)، به ویژه اینکه این متن 1500 صفحهای پلات سادهای دارد (سامول جانسون گفته بود اگر پلات کلاریسا را بخوانید خودتان را حلق آویز میکنید). اما آنچه علیرغم پلات این رمان، آن را شکل میدهد عمق روانشناختی آن است. ریچاردسون نخستین استاد رمانهای روانشناختی بود و از آن زمان کسی از او سبقت نگرفته است. این اعماق اما تاریک هم هستند و پیچ و خمهای تند روانی دارند: رد کردن کلاریسا و از دست دادن صفات انسانی او توسط خانواده غول آسایش و شکنجههای سادیستی که او به دست نجات دهندهاش رابرت لاولیس «جامعه ستیز دلربا» با آن مواجه میشود، یکی از دلخراشترین احساسها را در کتابهای موجود انگلیسی زبان ایجاد میکند.
«بیداری فینیگانها» نوشته جیمز جویس
«بیداری فیلنیگانها» طولانی، انبوه و از نظر زبانی غامض است و بسیار ارزنده خواهد بود، اگر بخواهید ابتدا یاد بگیرید که چطور آن را بخوانید. قصد ندارم به وادی تفاسیر غلیظ دانشگاهی بیفتم. حداقل اینجا نه. (به گفتهای از جویس اشاره میکنم درباره تلههایی که برای خوانندگانش میگذاشت وقتی از تولد خصمانه در دوره عقیم سازی صحبت میکرد). بیشتر منظورم این است که خود را تسلیم موسیقی کلام جویس کنیم. معنی در این کتاب بیشتر پرسشی درباره تاثیر است تا کد گشایی؛ به این ترتیب میبینید این کتاب دشوار بیش از آنکه کلی باشد، نمونهای از ادبیات بزرگ خواهد بود. سعی کنید تا 25 صفحه را در یک روز بخوانید، به صدای بلند، با بدترین لهجه ایرلندی که میتوان خواند. (تا حدی- برخی از آنچه شبیه ابهام لهجه فردی به نظر میرسد فقط سوالی درباره این است که اصوات صدادار را چگونه تلفظ میکنید) ممکن است عصبانی شوید، برانگیخته شوید، اما آن را ظرف چهار هفته تمام میکنید.
«وجود و زمان» نوشته مارتین هایدگر
«وجود و زمان» احتمالا سختترین کتابی است که تاکنون خواندهام. من اینجا همه چیزهایی را که درباره جویس گفتم رد میکنم، به عنوان خواننده آثار هایدگر نمیتوانم احساس راحتی کنم که اجازه بدهم چیزها مرا غسل دهند و از من بگذرند. معنی ادبی و معنی فلسفی دو چیز کاملا متفاوت هستند و «وجود و زمان» با بیان جدید مزاحم و تعمدیاش، شبیه رویاپردازی نیست. و به جای آن این هدف را دارد که در میان چیزهای دیگر، یک علم باشد، یا حداقل بنیانی باشد برای ساخت علم بر روی آن، درکی از آنچه «بودن» است. هایدگر بسیاری از مسایل را به صورت تعجب برانگیزی صحیح بررسی میکند، اما با این وجود انتزاعی و سخت بودن کتابش بیانگر این نکته است که بیشتر کشفهایش از ما پنهاناند. حتی با وجود خواندن نیمه اول در یک سمینار فارغ التحصیلی، تمام کردن این کتاب یک سال برایم به طول انجامید. آیا استقامت داشتن ارزشش را داشت؟ خب، زندگیام را عوض کرد. نمیدانم دیگر یک خواننده چه چیزی میتواند انتظار داشته باشد.
«ملکه پریان» نوشته ادموند اسپنسر
سختیها و لذتهای خواندن شاهکار اسپنسر همه از یک منبع مشترک نشات میگیرند: رها بودن رمزگونهاش. این کتاب خود تمثیلی است برای قدرت تمثیل و یا شاید هم تمثیلی است کاملا سرمست که چند لایه لباس پوشیده، و مجبور شده ساعت چهار صبح در بهشت آواز بخواند قبل از اینکه در توده آفتاب گم شود و عشق بورزد. و یا شاید هم خود محصول این بازی است، شخصیتها و وسایل به حدی پیچیده در هم آمیخته شدهاند که به یکدیگر تبدیل شدند. دیوانگی زیادی وجود دارد، اما کمترین حد آن را در این اثر منظوم اسپنسر نمیتوان یافت. (مانند هایدگر او هم فقط نیمی از اثر هنری بزرگش را به پایان رساند.) این کتاب همچنین، به طور عجیبی، شاهکاری از کنترل شاعرانه است، ترکیبی از صدها و صدها بند شعرعالی. من آن را در کالج خواندم. خیلی سخت بود، و حتی وقتی که در حال خواندنش بودم داستان را فراموش میکردم، اما ده سال بعد هنوز بعضی از تصویرهایش در ذهنم حک شدهاند.
«ساخت آمریکاییها» نوشته گرتود استاین
چندین تابستان است که سعی دارم این کتاب را تمام کنم. مرتب چندین صفحه میخوانم، و میروم سراغ کتابی دیگر، و بعد، مانند هایدگر، برمی گردم و میبینم ریسمان را گم کردم. اما چیزی که هایدگر توصیف میکند، استاین احضار میکند، خواندن حتی یک صفحه از «ساخت آمریکاییها» مانند پرتاب شدن در شرایطی کوک شده است. خوبی درکی که شرح یکنواختش به وجود میآورد مانند پادزهری است برای سطحی گرایی اینترنت. بعد از صفحهها، پرندهها بلندتر آواز میخوانند، نور خورشید قویتر میشود، و بوق ماشینها روحشان را آشکار میکند. کسی درباره این کتاب نوشته بود: «اولین فاجعه حیرت انگیز مدرنیسم»، در حالی که مطمئن نیستم که این یک تعریف بوده باشد، آرزو میکنم که از این فاجعهها بیشتر ببینم.
«زنان و مردان» نوشته جوزف مک الروی
در اینجا میتوانم هریک از رمانهای بزرگ پست مدرن را قرار دهم؛ در زیردستهای که سال هاست با آن مشکل دارم. کتاب «JR» ویلیام گدیس هست، که از آنچه مردم میگویند آسانتر است، و «رنگین کمان» پینچون گراویتی، که سختتر است. و «میسون و دیکسون» و «شناختها» و «تونل» ویلیام اچ گاس که از نظر شفاهی شفاف است، اما از نظر اخلاقی پردردسر. از بین همه اینها، من دوست دارم تا دوباره بر کتاب «زنان و مردان» جوزف مک الروی متمرکز شوم. از همه کتابهایی که نام بردم طولانیتر است، و در کیفیتهای فردی نثری، حداقل در بخش هایی- از همه سخت تراست. سرشت این کتاب، با این وجود، سرشتی یگانه است، گرم، انسان گرایانه، و بیشتر مصنوعی است تا تحلیلی. همانطور که چند سال قبل برای لس آنجلس تایمز نوشتم، مانند یک نسخه کاملا متفاوت از چیزی است که بعد از مدرنیسم میآید. کتابی عجیب و فوق العاده است، و برای دوباره خواندنش نمیتوانم صبر کنم.