"صراط" - روزانه حوادث بسیاری پیرامون ما اتفاق می افتد . از قتل و سرقت گرفته تا کلاهبرداری و خیانت . از اینرو ، تنها جهت مطالعه وقایع صورت گرفته برای زندگی بهتر و عبرت آموزی از این حوادث بخشی از اخبار حوادث جراید را از نظرتان می گذرانیم.
وقتي خيانت رنگ خون گرفت
چند سال پيش پروندهاي را در دادگاه كيفري استان تهران مورد رسيدگي قرار دادم كه در آن زني جوان متهم شده بود شوهرش را تحريك به قتل كرده است. شوهر اين زن بعد از اين كه مرتكب قتل شده بود خودش موضوع را به ماموران خبر داده و منتظر شدهبود تا بازداشتش كنند.
ماجرا از اين قرار بود كه زن جوان به شوهرش گفته بود از سوي مردي مورد آزار جنسي قرار گرفته و آن مرد از اين رابطه فيلمبرداري كرده و حالا ميخواهد از او اخاذي كند.
مرد هم كه به همسرش خيلي اعتماد داشت، جواني كه به همسرش تعرض كرده بود را به خانه كشانده و او را به قتل رسانده بود.
متهم از ابتداي بازداشت يك حرف را در بازجوييها زده بود و تاكيد كرده بود كه همسرش مورد آزار قرار گرفته و از او دفاع كرده بود، اما زن جوان ادعاهاي مختلفي مطرح كرده بود.
در بررسيها متوجه شديم زن جوان با مقتول رابطه داشته و اين رابطه به زور نبوده است بلكه با تمايل كامل زن جوان بوده، اما مقتول بعد از چندبار رابطه با اين زن تصميم ميگيرد از او اخاذي كند و همين هم آغاز درگيري بين آنها شده بود.
زن جوان وقتي ديده بود چارهاي ندارد و نميتواند پول درخواستي مقتول را آماده كند، موضوع را به شوهرش گفته بود، اما نه همه واقعيت را. اين زن ادعا كرده بود مورد تعرض قرار گرفته و در نهايت باعث شده بود تا دو مرد باهم دعوا كنند و يكي ديگري را بكشد.
زماني كه پرونده براي رسيدگي آماده شد و متهمان در دادگاه حاضر شدند، مرد جوان كه قاتل بود و متهم رديف اول يكبار ديگر هر آنچه اتفاق افتاده بود را گفت. بعد همسرش در جايگاه حاضر شد.
او سعي كرد واقعيت را پنهان كند و گفت كه مورد آزار قرار گرفته است، اما من و همكارانم او را سوالپيچ كرديم و گفتيم كه فيلم به دست آمده نشان ميدهد تو رضايت كامل داشتي. اين زن نتوانست جواب دهد و حرفي براي گفتن نداشت.
هرچند مقتول هم آدم خوبي نبود، اما زن جوان هم با دروغگويي به شوهرش او را وادار به جنايت كردهبود.
وقتي متهم رديف اول واقعيت را فهميد رو به همسرش كرد و گفت اول بايد تو را ميكشتم زن خيانتكار!.
بعد از پايان جلسه دادگاه، مرد به پرداخت ديه محكوم شد و همسرش را به جرم معاونت در قتل و رابطه نامشروع به شلاق و 15 سال حبس محكوم كرديم.
-------------------------------------------------------------------------------
انتقال زن 300 كيلويي به بيمارستان
كارولين ويليامز 50 ساله و اهل ولز جنوبي انگليس از هشت سال قبل پس از دورهاي افسردگي هر روز چاقتر شد و پرخوري را جايگزين همه كمبودهاي زندگياش كرد.
به مرور زمان، خوردن بيش از حد موجب شرايط وخيم جسمي اين زن شد و در نهايت پسرش از ماموران امداد و آتشنشاني كمك خواست تا مادرش را قبل از هر حادثه تلخي به بيمارستان برسانند.
به گفته پزشكان اضافه وزن ويليامز تنها بخاطر پرخوري است و آزمايشهاي اوليه تنها بيماريهايي را تشخيص دادهاند كه چاقي مسبب آنها بوده است.
كارولين ميگويد هيچ چيز به اندازه خوردن به او آرامش نميدهد و اگر قرار باشد رژيم بگيرد ترجيح ميدهد زندگي نكند.
-------------------------------------------------------------------------------
مرد معتاد زن دايياش را كشت
سرهنگ داوود رسوليفر در اين باره گفت: شانزدهم فروردين امسال وقوع يك فقره قتل در يكي از محلات نيشابور به مركز فوريتهاي پليسي 110 اعلام شد كه در پي آن ماموران با حضور در صحنه حادثه با پيكر بيجان زني شصت ساله كه با ضربات چاقو از پا درآمده بود، روبهرو شدند.
وي با بيان اين كه در تحقيقات اوليه ماموران معلوم شد كه عامل يا عاملان جنايت براي گمراه كردن پليس به آتشزدن محل جنايت اقدام كرده بودند، گفت: با حضور ماموران آتشنشاني، آتش به نحوي كه به جسد لطمهاي نرسيده بود، خاموش شد.
رئيس پليس آگاهي سمنان افزود: در بررسيهاي بعدي و با توجه به اظهارات همسر مقتول مبني بر سرقت طلاهاي همسرش به ارزش تقريبي 50 ميليون ريال، پروندهاي با عنوان سرقت نيز پيشروي كارآگاهان گشوده شد.
رسوليفر گفت: تلاش چند ماهه به نتيجه رسيد و مشخص شد خواهرزاده مقتول كه فردي معتاد به موادمخدر صنعتي است، عامل اصلي اين جنايت است، از اينرو متهم پس از شناسايي با هماهنگي قضايي دستگير شد.
وي با بيان اين كه متهم به قتل ابتدا هرگونه ارتکاب جنايت را منكر شده بود، افزود: سرانجام اين فرد نتوانست در برابر شواهد پليس مقاومت كند و لب به اعتراف گشود و پرده از راز جنايت برداشت.
رئيس پليس آگاهي سمنان با اشاره به اعترافات متهم به قتل گفت: متهم در اعترافات خود عنوان كرد روز حادثه براي سرقت به منزل دايياش رفته بود كه ناگهان زن دايياش در محل حاضر و متوجه سرقت شده و متهم نيز با به قتل رساندن زندايي خود با ضربات متعدد چاقو، سعي در پنهان كردن سرقت طلاجات وي را داشته كه به همين دليل خانه را به آتش كشيده است.
-------------------------------------------------------------------------------
شوهرم را دوست نداشتم
منصوره كه در حال حاضر 33 ساله است، از قصاص رهايي يافته؛ چرا كه پسرش به عنوان تنها وليدم شوهرش اعلام رضايت كرده و از دادگاه خواستهاست مادرش را هرچه زودتر آزاد كنند.
روشن، نماينده دادستان تهران كه در شعبه 71 دادگاه كيفرياستان تهران حاضر شده بود در مورد چگونگي اين حادثه ميگويد: سيامك مرد 45 ساله سه سال قبل به دست همسرش به قتل رسيد.
آن طور كه گزارش پليس و تحقيقات بازپرس نشان ميدهد اين مرد با ضربه چاقويي كه توسط همسرش بر قسمت چپ سينه و در نهايت قلب او وارد شده به قتل رسيده است.
سيامك در همان دقايق اوليه بعد از وارد آمدن چاقو بر بدنش جان خود را از دست داد. گزارش اين قتل زماني توسط پليس به ماموران داده شد كه منصوره زن جوان فرياد زنان به محوطه آپارتمان آمد و از همسايهها كمك خواست. گفت كه شوهرش را با ضربه چاقو زده است و درخواست كمك دارد. در حالي كه همسايهها با اورژانس تماس گرفته بودند، شخصي هم با پليس تماس گرفت و آنچه اتفاق افتاده بود، را گزارش كرد.
ماموران به محل رسيدند و منصوره را بازداشت كردند. جسد سيامك هم در همان دقايق اوليه توسط پليس به پزشكي قانوني انتقال يافت.
نماينده دادستان تهران ادامه ميدهد: منصوره در تمام مراحل بازجويي به قتل شوهرش اعتراف كرد و گفت كه حين درگيري با شوهرش چاقو را از دست او گرفته و بر بدن شوهرش وارد كرده است.
تحقيقات ماموران از همسايهها نشان ميدهد سيامك مرد خانواده دوستي بوده و هميشه علاوه بر اينكه در كارهاي خانه به همسرش كمك ميكرده به منصوره و پسرش هم بسيار رسيدگي ميكرده است. البته همسايهها گفتهاند كه درگيري بين اين زن و شوهر چيز تازهاي نبود و آنها هميشه با هم دعوا ميكردند و صداي دعوايشان
شنيده ميشد.
منصوره به پليس گفت كه از ساعاتي قبل از حادثه با شوهرش دعوا كرده و اين اختلاف بين آنها از زماني كه براي صرف شام بيرون رفته بودند آغاز شد و بعد به خانه كشيده شد و در نهايت او با ضربه چاقو شوهرش را از پاي
درآورد.
با توجه به اين اظهارات و با توجه به اينكه از نظر دادسرا شواهد و مدارك محكمهپسند عليه منصوره كامل است درخواست مجازات براي متهم را كردهايم.
قبول دارم شوهرم را كشتم
منصوره گفتههاي نماينده دادستان را تاييد ميكند و ميگويد وقتي براي تفريح بيرون رفته بودند با شوهرش دعوا كرد، اما باورش نميشد كه او را به قتل برساند.
درگيري بين تو و شوهرت چيز تازهاي نبود درست است؟
بله. از زماني كه با هم ازدواج كرده بوديم درگيري داشتيم. ما بارها با هم قهر كرديم، اما هر بار يا با اصرار سيامك يا با اصرار خانواده آشتي ميكرديم.
دعواهاي شما جدي بود؟
راستش را بخواهيد من اصلا شوهرم را دوست نداشتم و فكر ميكنم علت همه اين دعواها، نبود علاقه بين ما بود.
همسايهها گفتهاند شوهرت خيلي به شما رسيدگي ميكرد.
بله شوهرم خيلي در كارهاي خانه به من كمك ميكرد، خانه را تميز ميكرد و شام درست ميكرد تا من و پسرم به خانه بياييم. البته من بيرون از خانه كار نميكردم، اما اگر گاهي با پسرم بيرون ميرفتم شوهرم تا آمدن من همه چيز را آماده ميكرد. او سعي ميكرد من يا پسرم چيزي كم نداشته باشيم.
پس چرا با او زد و خورد ميكردي؟
سليقه ما در زندگي يكي نبود اصلا با هم جور نبوديم. شايد به اين دليل كه شوهرم را هيچ وقت دوست نداشتم و او را به خاطر پسرم تحمل ميكردم.
اگر شوهرت را دوست نداشتي چرا با او ازدواج كردي؟
زماني كه همسر او شدم 16 ساله بودم. پدرم مرا به سيامك داد و اصرار كرد كه به زندگيام ادامه دهم.
گفتي به خاطر پسرت در اين زندگي مانده بودي پس چرا سعي نميكردي وضعيت را بهتر كني؟
در تمام اين سالها هيچ حسي نسبت به شوهرم نداشتم و هميشه سعي ميكردم از او دور باشم. اما وقتي درگير ميشديم او مرا كتك ميزد. اين دعواها و كتككاريها حالم را بد ميكرد و فكر ميكردم ديگر نميتوانم تحمل كنم. آنقدر به من فشار ميآمد كه گاهي به خودكشي فكر ميكردم.
حادثه چطور اتفاق افتاد؟
براي شام بيرون رفته بوديم. شوهرم گاهي اين كار را ميكرد. در راه برگشت در ماشين سر يك مساله خيلي پيش پا افتاده با هم جر و بحث كرديم. وقتي به خانه آمديم من فكر ميكردم تمام شده، اما سيامك به دعوا ادامه داد. چيزي نگفتم و تلويزيون را روشن كردم. پسرم در اتاق خودش بود سيامك دوباره جر و بحث را شروع كرد. نميتوانستم تحمل كنم. چند ساعتي بود كه داشت غر ميزد. ديگر طاقتم تمام شد و من هم به او جواب دادم. آخر اين بگومگوها هميشه كتك بود اما نميدانم آن روز چه شده بود كه اصلا خودش را كنترل نميكرد. با عصبانيت به آشپزخانه رفت، چاقو برداشت و به سمت من حمله كرد. خواستم چاقو را از دستش بگيرم كه يكدفعه آن اتفاق افتاد.
چاقو را چطور وارد شكم او كردي؟
داشتيم دعوا ميكرديم كه چاقو را در دستش پيچاندم. ميخواستم آن را بگيرم و پرت كنم كه در حين پيچش وارد شكمش شد.
قبلا گفتي چاقو را به عمد وارد شكمش كردي؟
نه نميخواستم اين كار را بكنم. اصلا متوجه نشدم چه شد، فقط ديدم خون از بدنش بيرون آمد.
بعد از اينكه چاقو به شكمش برخورد كرد چه اتفاقي افتاد؟
رنگش پريد، مثل گچ سفيد شد. فهميدم كاري كه نبايد ميشد، شد. به حياط رفتم و همسايهها را صدا كردم از آنها كمك خواستم و درخواست كردم بيايند و كمك كنند تا شوهرم را به دكتر ببريم بعد هم با پليس تماس گرفتيم. تا آمدند شوهرم فوت كرده بود.
پسرت رضايت داده و اصرار دارد كه تو زودتر آزاد شوي، چرا؟
شايد به اين خاطر كه ميداند من در اين رابطه چقدر عذاب كشيدم. پسرم خيلي تنهاست و به من احتياج دارد.
خيلي تنهايم
پسر منصوره و سيامك كه به عنوان تنها وليدم در دادگاه صحبت كرده است ميگويد، هميشه نگران اين اتفاق بوده است: پدر و مادرم هميشه با هم دعوا ميكردند.
پدرم با اينكه بعضي وقتها با مادرم مهربان بود و او را كمك ميكرد و كارهاي خانه را انجام ميداد، اما اين كارش هميشگي نبود.
بعضي وقتها مادرم را كتك ميزد، فحش ميداد و تحقيرش ميكرد. مادرم هم جواب ميداد و تا جايي كه ميتوانست از خودش دفاع ميكرد. درگيري آنها گاهي آنقدر شديد بود كه من ميترسيدم همديگر را بكشند و بالاخره هم اين اتفاق افتاد.
پسر نوجوان كه از قصاص مادرش گذشت كرده است، ميگويد: چند سال است كه مادرم در زندان است. من هيچ كس را نداشتم كه قيمم شود و رييس قوهقضاييه از طرف من درخواست قصاص كرده بود، اما حالا كه خودم بالغ شدهام مادرم را ميبخشم و هيچ چيز هم از او نميخواهم. در اين سالها كه مادرم در زندان بود من خيلي سختي كشيدم. نتوانستم به درستي درس بخوانم و آوارگي كشيدم.
از آنجا كه كسي را نداشتم تا از من نگهداري كند داييام من را به خانهاش برد. من سربار آنها هستم و به خاطر اينكه خرجيام را داييام ميدهد خجالت ميكشم. به همين خاطر هم از دادگاه درخواست كردم تا مادرم را هرچه زودتر آزاد كند. او كه باشد من خيالم راحت است، كسي را دارم. مادرم كنار من ميماند و با هم دوباره اين زندگي را ميسازيم. درست است كه حق پدرم مرگ نبود و مادرم زيادهروي كرد اما پدرم واقعا مادرم را اذيت ميكرد. آنها آنقدر با هم دعوا ميكردند كه من گاهي به مادرم ميگفتم بهتر است از هم جدا شوند. من با طلاق آنها راضي بودم.
-------------------------------------------------------------------------------
قتل «درسا» براي رسيدن به زن صيغهاي
به گزارش خبرنگار ما، رهگذري كه شامگاه دوشنبه ۱۶ آبان ماه سال گذشته در حال عبور از خيابان كيانمهر شهر آرا بود، با شنيدن فرياد دلخراش دخترك ۱۰ سالهاي كه ناگهان از طبقه سوم يك ساختمان مسكوني به خيابان سقوط كرد، خودش را بر بالين او رساند. دخترك ۱۰ساله كه درسا نام داشت براي لحظهاي چشم باز كرد و با ناله گفت – آه راحت شدم – و سپس چشمانش را براي هميشه بست.
مرد رهگذر بلافاصله مأموران پليس را از ماجرا باخبر كرد. دقايقي بعد مأموران كلانتري ۱۳۷ نصر در محل حاضر شده و به تحقيق پرداختند. يكي از همسايهها گفت: درسا كوچولو به همراه پدر معتادش زندگي ميكند. مادر او مدتي قبل به دليل اعتياد شديد شوهرش طلاق گرفت و به دنبال زندگي خودش رفت.
مرد همسايه ادامه داد: ساعتي پيش صداي گريههاي بيامان درسا به گوش ما رسيد كه مدام درخواست كمك ميكرد. به همراه همسايهها خودمان را به در خانهشان در طبقه سوم رسانديم اما هر چقدر در زديم كسي در را باز نكرد تا اينكه صداي جيغ درسا از داخل خانه به گوش رسيد و بعد فهميديم پدرش او را از طبقه سوم به بيرون انداخته است. مأموران بلافاصله پدر جنايتكار را بازداشت كردند و قاضي شهرياري بازپرس كشيك ويژه قتل از دادسراي جنايي را با خبر كردند.
در نخستين شاخه از تحقيقات، مرد رهگذر به تيم جنايي گفت: من در حال عبور از كنار ساختمان بودم كه صداي فريادهاي دختربچه را از پنجره طبقه سوم ساختمان شنيدم. وقتي به بالا نگاه كردم ديدم مرد جواني دخترك را بغل كرد و او را به پايين پرت كرد. در ادامه متهم در بازجوييها مقابل قاضي پرونده جنايت را انكار كرد اما وقتي با دلايل و شواهد روبهرو شد با اعتراف به قتل دخترش گفت: من كارمند اخراجي يكي از شركتها هستم.
چندي قبل به خاطر اعتيادم به مواد مخدر همسرم از من طلاق گرفت و سرپرستي دخترم نيز به من سپرده شد، تا اينكه با زني به نام بيتا آشنا شدم و او را صيغه كردم. «درسا» از ازدواج من ناراحت بود و ميگفت كه از بيتا متنفر است. وي حاضر به ديدن او نبود و قبول نميكرد كه او به خانه ما بيايد. شب حادثه نيز درباره اين موضوع با دخترم درگيري لفظي پيدا كردم و چون «شيشه» مصرف كرده بودم، حالت طبيعي نداشتم در يك لحظه او را بغل كرده و از پنجره به پايين انداختم. در ادامه تحقيقات مادر درسا كه تنها ولي دم مقتول است، گفت: شوهرم اعتياد شديد به مواد مخدر و الكل داشت.
او زندگي و آينده دخترم را خراب كرد. من با او شرط گذاشته بودم در صورتي كه اعتيادش را ترك نكند از وي جدا ميشوم. وقتي متوجه شدم او قصد كنار گذاشتن مواد را ندارد، از وي جدا شدم. من نگران درسا بودم به همين خاطر قرار بود از طريق دادگاه پيگيري و ثابت كنم كه پدرش به دليل اعتياد صلاحيت نگهداري او را ندارد كه اين جنايت رخ داد. قاضي آرش سيفي داديار اظهار نظر دادسراي جنايي پايتخت با اعلام اين خبر گفت: با تكميل پروند قرار مجرميت متهم از سوي بازپرس پرونده صادر شده است.
در حال حاضر پرونده با صدور كيفر خواست به دادگاه كيفري ارسال شده است و به زودي متهم كه دختر كوچولويش را به قتل رسانده در دادگاه كيفري محاكمه ميشود.
-------------------------------------------------------------------------------
عربدهكشي در پايتخت، آسانتر از آب خوردن
سرهنگ خانچرلي، رئيس پليس پيشگيري پايتخت گفته است پليس متهمان را چند ساعت بعد از حادثه دستگير كرده است.
اين اولين بار نيست كه اشرار مسلح به چوب و چماق آسايش را از شهروندان سلب كردهاند و آخرين بار نيز نخواهد بود. بدون شك اين دو شرور از اشرار سابقهداري هستند كه مجازات زندان نتوانسته آنها را به عنوان افرادي سالم به جامعه بازگرداند و پس از آزادي آنها نيز معلوم نيست چه اتفاق شومي در انتظار افراد جامعه خواهد بود. پليس اما در اظهارنظرهاي خود اعلام كرده است كه اشرار شناسنامهدار هستند و تحت كنترل اما اتفاقاتي نظير اين حادثه و حادثهاي كه خردادماه امسال در پارك طالقاني به وقوع پيوست و بيش از ۲۰ نفر از اوباش خودروهاي مردم را تخريب كردند، حكايت از چيز ديگري دارد؛ ناامني.
براي بروز امنيت اما بايد مؤلفههاي بسياري با هم جمع شوند كه حضور و اقتدار پليس تنها بخشي از آن است.
بايد پذيرفت در كلانشهري كه اوباش آن احساس امنيت ميكنند، مؤلفههاي ايجاد امنيت شهروندان به طور جدي به مخاطره افتاده است. يكي از مؤلفههايي كه در اين بين به طور جدي با آسيب مواجه خواهد بود، وجهه پليس نزد افكار عمومي خواهد بود. بيگمان مأموران پليس تلاش بيوقفهاي را براي ايجاد ثبات و امنيت در جامعه به كار گرفتهاند اما زماني كه پاي بسترهاي وقوع جرم در ميان باشد، انتظارات از پليس بالاتر ميرود.
دانشمندان علوم اجتماعي همواره هشدار دادهاند كه زندان دانشگاه مجرمان است. مجرمي كه به خاطر سرقت يك گوشي تلفن همراه به زندان محكوم ميشود در آنجا زمينه آشنايي با پدرخواندههاي سارقان برايش فراهم ميشود و با عضويت در گروههاي سرقت بعد از آزادي به صورت حرفهاي دست به ارتكاب سرقت ميزند. از همين رو بسياري از مجرمان همواره بسياري از عمر خود را در چرخه زندان و جامعه سپري ميكنند. آنها بعد از آزادي در زندان با شيوههايي كه آموختهاند اهداف مجرمانه خود را تا زماني كه دوباره دستگير شوند، دنبال ميكنند.
عدم حمايت جدي از پليس، عدم توجه به زيرساختهاي فرهنگي جامعه، نبود تفريحات سالم براي جوانان، نداشتن محلي براي تخليه هيجانهاي دوران نوجواني و جواني، نبود ابزارهاي قانوني براي برخورد با مجرمان و بسياري از عواملي از اين دست كه سالهاست دانشمندان علوم انساني و اجتماعي نسبت به آن هشدار داده و گوش شنوايي براي آن پيدا نشده است، سبب ميشود به جاي متنبه شدن يك بزهكار از او يك سارق داراي نام و نشان ساخته شود كه اگر شامگاه سه شنبه ۱۹ خودرو را در خيابان تخريب كرد، پس از آزادي به فكر تخريب خودروهاي بيشتر يا قتل فرد بيگناهي در اين بين باشد. شايسته است متوليان به جاي دعواي سياسي اندكي نيز به فكر ايجاد امنيت براي مردم باشند.
-------------------------------------------------------------------------------
خشم کور، جواني را کور کرد
پسر جواني که در جريان يک درگيري ساده باعث نابينايي دانشجويي شده بود در جلسه دادگاه با قبول اتهاماتش به تشريح ماجرا پرداخت.
به گزارش مهر، در ابتداي جلسه دادگاه که در شعبه 113 دادگاه کيفري استان تهران و به رياست قاضي محمدسلطان همت يار برگزار شد نماينده دادستان با تشريح کيفرخواست گفت: در اين پرونده حامد متهم به مباشرت در ايراد ضرب و جرح عمدي منتهي به تخليه چشم چپ و همچنين مشارکت در ايراد ضرب و جرح، ابوالفضل متهم به مباشرت در ايراد ضرب و جرح و مادر حامد نيز متهم به معاونت در اين درگيري ميباشند.
وي افزود: اين درگيري در تاريخ دوم مرداد ماه سال 89 در ميدان جمهوري تهران رخ داد که حامد پس از نزاع به مدت 8 ماه متواري بود. او بعد از دستگيري با انکار اتهاماتش مدعي شد به خاطر اينکه بدهکار بوده از تهران گريخته است. اما مواجهه حضوري او با دو تن از شاهدان مجبورش کرد لب به اعتراف گشوده و به شرکت در نزاع و نابينا کردن يکي از شکات به نام محمد اعتراف کند. حال با توجه به مدارک موجود در پرونده براي 3 متهم تقاضاي مجازات قانوني دارم.
در ادامه 3 شاکي پرونده به طرح شکايت عليه متهمان پرداخته و محمد که در اين درگيري از ناحيه چشم چپ نابينا شده است خواستار قصاص چشم حامد شد.
رئيس دادگاه با تفهيم اتهام به حامد از او خواست به دفاع از خود بپردازد که پسر جوان پس از قرار گرفتن در جايگاه با قبول اتهاماتش گفت: شب حادثه پدر و مادرم خودرومان را براي تعمير به تعميرگاه برده بودند پس از ساعتي مادرم تماس گرفت و گفت در ميدان جمهوري تصادف کردهام. صداي درگيري از پشت تلفن به گوش ميرسيد سريع با موتور راهي محل شدم در بين راه يکي از دوستانم به نام ابوالفضل را ديدم و او را با اصرار همراه خود بردم. من قصد درگيري نداشتم در يک لحظه ميلهاي از موتور برداشته و در دفاع از خود ضربهاي به چشم محمد زدم.
در ادامه متهم رديف دو و سه پرونده به دفاع از خود پرداخته و مدعي شدند با هدف درگيري به محل حادثه نرفته بودند. بعد از آخرين دفاعيات متهمان و وکلاي مدافع آنها قضات دادگاه براي صدور حکم وارد شور شدند.
رابطه نا مشروع نه رابطه مشروع
اهای گنده های .... گنده های .... گنده های ....... الحساب حق المیزان حق النکیر حق المنکر حق
حواستون هست که او موقع دیگه باید جواب پس بدید؟
بابا وضعیت امنیت فرهنگیمون بحرانی شده یه کار کنید فقط برای رضای امام زمان