جمعه ۰۹ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۲ مهر ۱۳۹۱ - ۱۱:۱۰

کشف‌کودک در سطل‌زباله/ راز 30ساله 2دختر گمشده/ بازداشت 20فوتباليست‌در يك‌جنايت

روزانه حوادث بسیاری پیرامون ما اتفاق می افتد . از قتل و سرقت گرفته تا کلاهبرداری و خیانت . از اینرو ، تنها جهت مطالعه وقایع صورت گرفته برای زندگی بهتر و عبرت آموزی از این حوادث بخشی از اخبار حوادث جراید را از نظرتان می گذرانیم.
کد خبر : ۸۰۲۵۱
"صراط" - روزانه حوادث بسیاری پیرامون ما اتفاق می افتد . از قتل و سرقت گرفته تا کلاهبرداری و خیانت . از اینرو ، تنها جهت مطالعه وقایع صورت گرفته برای زندگی بهتر و عبرت آموزی از این حوادث بخشی از اخبار حوادث جراید را از نظرتان می گذرانیم.
 

کشف کودک در سطل زباله

اين زن 24 ساله متهم است با همدستي مردي 36 ساله نوزاد دو ماهه‌اش را از پنجره آپارتمان خود به داخل سطل زباله در پايين ساختمان انداخته تا براي هميشه از وجود فرزندش خلاص شود.

ماموران جمع‌آوري زباله هنگام جابه‌جايي سطل‌ها متوجه موجودي كه داخل آشغال‌ها تكان مي‌خورد، شدند و نوزاد مجروح را بلافاصله به بيمارستان منتقل كردند.

مادر اين نوزاد و همدستش به اتهام اقدام به قتل عمد بزودي محاكمه مي‌شوند.

اين زن به ماموران گفته چون قادر به نگهداري اين كودك ناخواسته نبوده دست به اين كار زده است. او به ماموران نگفته كه پدر فرزندش كيست.

.......................................................................................................................

راز 30 ساله 2 دختر گمشده

30 سال از روزهایی می‌گذرد که مردی 2 بچه‌اش را از تهران بیرون برد و فروخت.پلیس پایتخت با شکار مادر این 2 دختر ماموریت دارد تا پرده از سرنوشت آنان بردارد.

«سوسن» دختر 17 ساله‌ای بود که در یکی از محلات شوش و در خانواده پرجمعیتی زندگی می‌کرد، وی که بزرگ‌ترین بچه خانواده بود وظیفه داشت هر روز بعد از نماز صبح پا به پای مادرش کار کند و گاهی نیز همراه وی در خانه‌های دیگران برای تامین هزینه‌های زندگی سخت‌شان رفته و لباس بشوید.

این دختر از لباس شستن و رسیدگی به وضع خواهر و برادر کوچک‌ترش خسته می‌شد ولی دوست نداشت حتی یک لحظه از آنان جدا شود، وی در سرش افکار زیبایی از آینده می‌پروراند که برایش آرزوی بسیار بزرگی بود، او همانند دختران قصه‌ها به انتظار نشسته بود که مرد رویاهایش سوار بر اسب سپیدی بیاید و وی را از رنج و گرفتاری رهایی ببخشد.

چند روز مانده بود که سوسن 18 ساله شود که متوجه شد پدر و مادرش به صورت رمزی درباره موضوعی صحبت و بحث می‌کنند که به وی ارتباط دارد، دقایقی بعد مادرش او را صدا زد و گفت برایش خواستگار آمده است، وی نمی‌دانست خوشحال شود یا ناراحت! مادرش می‌گفت یکی از دوستان پدرش به نام «ناصر» وی را از پدرش خواستگاری کرده است، سوسن که با شنیدن این ماجرا بشدت شوک‌زده شده بود نمی‌دانست به مادرش چه بگوید! «ناصر» 12 سال از سوسن بزرگ‌تر بود و از سویی نه کار درست و حسابی داشت و نه خانه و زندگی، سوسن که وی را چندین بار پای بساط تریاک پدرش دیده بود نمی‌خواست با چنین مردی زیر یک سقف برود ولی کتک زدن‌های پدرش وی را مجبور کرد تن به ازدواج اجباری بدهد.

15 مرداد‌ماه سال 49 بود که سوسن بدون هیچ مراسم عقد و عروسی وارد خانه مردی افیونی شد و زندگی‌اش را شروع کرد، ناصر با وی همانند یک کنیز رفتار می‌کرد و هر وقت دوست داشت سر کار می‌رفت و هرگاه میلش می‌کشید به خانه می‌آمد و بساط تریاکش را وسط اتاق برپا می‌کرد.

دختر جوان که محبتی از سوی شوهرش نمی‌دید و از دست وی کتک می‌خورد به یاد گذشته می‌افتاد و زار زار گریه می‌کرد ولی نمی‌توانست ماجراهای هر روزش را به خانواده‌اش بگوید، از آن می‌ترسید که به خانه پدری‌اش بازگردد بیوه بودنش خانواده‌اش را مقابل همسایه‌‌ها بی‌آبرو کند.

4 سال از زندگی سرد و سیاه سوسن و ناصر گذشت و آنان در این مدت صاحب 2 دختر و یک پسر شده بودند، مرد خانه کار نمی‌کرد و با فروش وسایل خانه به دنبال افیون بود و زن خانه نیز همانند دوران نوجوانی‌اش در خانه دیگران کار می‌کرد تا خرج بچه‌های قد و نیم قدش را تامین کند، وی به عشق بچه‌هایش کلفتی می‌کرد تا آنان احساس کمبود در زندگی نکنند غافل از اینکه همسرش با زن جوان دیگری ازدواج کرده است.

زن رنجور هنگامی که متوجه شد همسرش زن دیگری اختیار کرده به دادگاه خانواده رفت و دادخواست طلاق داد و خیلی زود از همسرش جدا شد، وی پس از اینکه از بچه‌هایش دور شد برای فراموش کردن این ماجرا در یکی از بیمارستان‌های تهران به عنوان نظافتچی مشغول به کار شد ولی پس از چند ماه نتوانست دوری بچه‌هایش را تحمل کند و به دنبال آنان رفت.

سوسن پس از پرس‌وجو متوجه شد همسر سابقش بچه‌هایش را به یکی از شهرهای استان خراسان برده و تلاش‌های وی نیز برای یافتن آنان هیچ نتیجه‌ای نداد. این زن پس از ماه‌ها تلاش به صورت اتفاقی با مرد دیگری آشنا شد و با وی ازدواج و زندگی جدید و خوشی را با وی آغاز کرد و در طول سال‌ها زندگی، رنج و سختی را دیگر تجربه نکرد.

پس از گذشت بیش از 30 سال از این ماجرا، سوسن که 57 ساله شده بود به دادگاه عمومی کهریزک رفت و به قاضی گفت: پس از اینکه دوباره ازدواج کردم به دنبال شوهر سابقم رفتم تا بچه‌هایم را از وی بگیرم ولی تلاش‌هایم به جایی نرسید و شواهد نشان می‌داد ناصر، بچه‌ها را با خود به روستای دورافتاده‌ای برده است.

در طول این سال‌ها چندین‌بار در روزنامه‌ها آگهی دادم ولی خبری از آنها نشد تا اینکه سال گذشته زن‌دایی ناصر به صورت عجیبی مرا پیدا کرد و از من حلالیت خواست. وی گفت زمانی که ناصر از من جدا شد 2 دخترم به نام‌های «نرگس» و «فاطمه» را به مردی ناشناس فروخته و فقط پسرمان را همراه خود به خراسان برده است.

وی در ادامه افزود: از اطلاعاتی که به دست آورده‌ام متوجه شدم ناصر بچه‌ها را در خیابان تخت‌طاووس سابق (شهید مطهری) فروخته است. با ادعای این زن، قاضی به تیمی از پلیس ماموریت داد برای رسیدگی به این پرونده تجسس‌هایشان را آغاز کنند. بدین ترتیب کارآگاهان در ابتدای تحقیقات شناسنامه‌های 2 دختر گمشده را تحت ردیابی قرار دادند که نتایج نشان می‌داد هر دوی آنها زنده هستند.

کارآگاهان در ادامه با به دست آوردن مدارک و شواهد جدید موفق شدند آدرسی از ناصر در استان خراسان‌شمالی به دست آورده و با مراجعه به آنجا خانه روستایی وی را شناسایی کنند. تیم ویژه پلیس با انجام تعقیب و مراقبت چند روزه و اطمینان از اینکه ناصر داخل خانه‌اش است در یک عملیات ضربتی وارد خانه شده و وی را دستگیر کردند.

مرد صاحبخانه که مات و مبهوت مانده بود در ابتدای بازجویی‌ها ادعا کرد اطلاعی از سرنوشت دخترانش ندارد و آنها را به همسر سابقش سپرده است. پس از انتقال ناصر 69 ساله به تهران، وی پس از روبه‌رو شدن با همسر سابق و دلایل و مدارک پلیسی لب به اعتراف گشود و گفـت: آن زمان اعتیاد شدیدی به مواد مخدر داشتم و از سویی با زن دیگری آشنا شده بودم، درگیری بسیاری هم با سوسن داشتم و پس از جدایی نمی‌دانستم با بچه‌هایم چه کنم.

چند روزی دنبال کسی می‌گشتم تا سرپرستی دخترانم را برعهده بگیرد ولی کسی حاضر به این کار نمی‌شد تا اینکه یکی از هم‌بساطی‌هایم به من گفت زن و شوهری هستند که بچه‌دار نمی‌شوند و دنبال آن هستند تا سرپرستی بچه‌ای را قبول کنند، حتی حاضرند پول نیز بدهند.

وسوسه شدم و با توجه به اینکه در موقعیت بدی قرار داشتم، دخترانم را به قیمت 10 هزار تومان فروختم، از آن به بعد نیز هیچ خبری از سرنوشت آنها ندارم. بنابر این گزارش و با توجه به اظهارات هولناک این مرد، کارآگاهان به دنبال سرنوشت این 2 دختر به نام‌های نرگس قهرمان‌پور متولد 25 دی‌ماه سال 53 با شماره شناسنامه 39 و فاطمه متولد 7 شهریور‌ماه سال 55 با شماره شناسنامه 1674 فرزند ناصر هستند. پلیس از کسانی که اطلاعی از سرنوشت آنها دارند، خواست اطلاعات خود را با کارآگاهان پایگاه سوم در جریان بگذارند.

.......................................................................................................................

شلیک مرگ به دختر از باغچه گلي

جوان عاشق‌پیشه در باغچه گلی به کمین نشست و وقتی دختر مورد علاقه‌اش را از پنجره خانه دید با تفنگ شکاری به سمت وی شلیک کرد.

این پسر وقتی از دختر جوان جواب منفی شنید خواست وی را بترساند غافل از اینکه جنایتی رخ خواهد داد. «آرش» به «الهام» علاقه‌مند بود می‌خواست به هر طریقی دلش را به‌دست بیاورد ولی هنگامی که چندین‌بار به در بسته خورد با طراحی نقشه‌ای احمقانه به یکباره هم آرزوهایش را برباد داد.

نیمه‌های شب 14 تیرماه سال‌جاری صدای شلیک گلوله‌ در یکی از روستاهای نزدیک شهر اصفهان روستاییان را از خواب بیدار کرد، هنوز چند لحظه از صدای شلیک نگذشته بود که شیون‌های زن و مردی روستایی همه اهالی را به سوی خانه‌شان کشاند. پدر خانواده که بشدت گریه می‌کرد با دست‌هایش به سرش می‌کوبید و می‌گفت دخترش کشته شده است.

با مخابره قتل دختر جوان به پلیس 110 تیمی از کلانتری برای رسیدگی به این ماجرا وارد قتلگاه دختر روستایی شدند و با بدن بی‌جان وی که نشان می‌داد با شلیک گلوله اسلحه شکاری مرگ را در آغوش گرفته است روبه‌رو شدند. کارآگاهان با مراجعه به خانه قربانی و بررسی صحنه جنایت متوجه شدند قاتل از بیرون از خانه به سوی اتاق شلیک کرده است و فاصله تقریبی تیراندازی بین 10 تا 15 متر بوده و الهام به واسطه اصابت قرار ساچمه‌های اسلحه شکاری به وی، به کام مرگ فرو رفته است.

صبح روز بعد تیم جنایی برای رازگشایی از این پرونده تحقیقات خود را به بیرون از ساختمان و با توجه به زاویه شلیک گلوله بر پشت‌بام‌های همسایه‌ها متمرکز کرده و در تجسس‌های چندساعته موفق به یافتن سرنخ‌هایی شدند. در ادامه بررسی‌ها، کارآگاهان پدر الهام را تحت بازجویی گرفتند که وی به آنان گفت: چند ماهی بود که پسری به نام آرش ‌مدام برای دخترم مزاحمت ایجاد می‌کرد و چندین‌بار نیز از وی خواستگاری کرده بود که به دلیل اینکه دخترم قصد ازدواج با وی را نداشت از سوی او تهدید می‌شد.

با ادعای پدر الهام، تیم جنایی آرش را دستگیر کردند و تحت بازجویی قرار دادند که وی ادعای بی‌گناهی کرد و گفت: من به الهام علاقه داشتم ولی هیچگاه حاضر نبودم به وی آسیبی برسانم و هنگامی که متوجه شدم وی به قتل رسیده است دچار آسیب روحی شدم. بر این اساس کارآگاهان که به ادعاهای آرش مشکوک شده بودند خانه وی را تحت بازرسی قرار دادند و موفق به پیدا کردن اسلحه شکاری نشدند ولی در ادامه بازرسی با کفش‌های گلی وی که زیر تختخوابش جاساز شده بود روبه‌رو شدند.

با این وجود تیم تحقیق برای روشن شدن ماجرا از کارشناسان آزمایشگاه شیمی پلیس آگاهی خواستند ردپاهایی را که روی پشت‌بام‌ همسایه به دست آمده بود را با کفش‌های آرش مطابقت دهند. پس از گذشت چند روز کارشناسان با آزمایش روی گل‌هایی که زیر کفش‌های آرش چسبیده شده بود متوجه شدند جنس گل‌ها با جنس خاکی که شب جنایت در محل ردپاها به جا مانده بود مطابقت دارد.

کارآگاهان با به دست آوردن این سرنخ بسیار مهم، آرش را دوباره تحت بازجویی گرفتند که وی پس از اینکه با یافته‌های علمی پلیس روبه‌رو شد دیگر نتوانست از حقیقت فرار کند و لب به اعتراف باز کرد و گفت: من از چندی پیش با الهام آشنا شدم و پیش خود گفتم که دختر رویاهایم را پیدا کرده‌ام. من الهام را خیلی دوست داشتم و چندین‌بار نیز از وی خواستگاری کرده بودم ولی وی هیچ اهمیتی به من و اصرارهایم نمی‌داد.

به هر دری زدم که بتوانم مهرم را در دلش بیندازم نشد که نشد تا اینکه تصمیم گرفتم وی و خانواده‌اش را تهدید کنم، بنابراین با اسلحه شکاری‌ای که داشتم آن شب از داخل مزرعه‌ا‌ی که نزدیکی خانه پدر الهام بود روی پشت‌بام خانه روبه‌رویی آنان رفتم. الهام مرا از پشت پنجره دید و من برای ترساندنش اسلحه را به سمت پنجره هدف گرفتم و نمی‌دانم چطور شد که انگشتم روی ماشه رفت و شلیک کردم، ناگهان دیدم وی نقش بر زمین و غرق در خون شد، از ترسم فرار کردم و سوار خودرویم که بیرون روستا پارک کرده بودم، شدم و به خانه‌مان رفتم.

.......................................................................................................................

12 بار اعدام، 75 سال زندان

گردانندگان شبکه شیطاني پاکدشت به 12 بار اعدام، 75 سال زندان و 222 ضربه شلاق محکوم شدند. این جوانان شیطان‌صفت با تایید قضات دیوانعالی کشور بزودی به دار آویخته خواهند شد.

از 29 مهرماه سال 88 وقتی پیکر نیمه‌جان زن جوانی به بیمارستانی در پاکدشت انتقال یافت، ماموران کلانتری 14 حصارامیر وارد عمل شدند و در نخستین اقدام به تحقیق از راننده‌ای پرداختند که زن جوان را به بیمارستان رسانده بود. وی گفت: دقایقی پیش پیکر زن جوانی را کنار جاده دیدم. وقتی برای کمک به طرفش رفتم اسامی 2 مرد به نام‌های «سیاوش» و «کریم» و اینکه آنها پرایدی داشته‌اند را به من گفت.

پلیس که در برابر معمایی قرار گرفته بود در مدت زمان کمی که زن 28 ساله زنده بود روی تخت بیمارستان به بازجویی از وی پرداخت و زن نگونبخت جنایت 4 شرور را فاش کرد و نفس آخر را کشید. هنوز ردپایی از 4 شرور بی‌رحم پیدا نشده بود که دختر جوانی در دامی مشابه افتاد که با پای خود نزد پلیس رفت و از سرنشینان ارابه مرگ شکایت کرد.

با چهره‌نگاری‌های انجام شده ماموران محدوده‌های خاصی را تحت نظر قرار دادند و توانستند خیلی زود سردسته باند را سوار بر پراید و در حالی که کیف‌های زنانه زیادی داخل خودرویش بود پیدا کنند، همچنین روی صندلی‌ها با لکه‌های خون مواجه شده و مقداری طلا نیز پیدا کردند.

«سیاوش» گرداننده باند شیاطین وقتی با دختر جوان روبه‌رو شد به آدم‌ربایی، آزار و اذیت 5 زن و دختر همراه همدستانش «محمود»، «علی» و «کریم» اعتراف کرد. اعضای شبکه نیز پس از دستگیری انگیزه خود را سرقت طلا و آزار و اذیت طعمه‌هایشان دانستند. این 4 شیطان‌ پشت درهای بسته از سوی قاضی عزیزمحمدی، رئیس شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شدند.

کیفرخواست نشان می‌داد سیاوش 27 ساله در 5 اقدام سیاه و معاونت در قتل زنی به نام «محبوبه» دست داشته، محمود 25 ساله تنها در 4 سرقت شیطانی، علی 26 ساله در 3 تجاوز و کریم 31 ساله در یک تجاوز و مشارکت در قتل محبوبه دست داشته‌اند. 5 قاضی عالیرتبه جنایی تهران پس از محاکمه، 3 متهم ردیف اول را به خاطر تجاوز، به اعدام و اتهام آدم‌ربایی و سرقت به 25 سال زندان و 74 ضربه شلاق محکوم کردند. در این حکم کریم نیز به خاطر تجاوز به اعدام و به خاطر قتل محبوبه به قصاص و 7 سال زندان محکوم شد.

دادگاه دوباره

در حالی که قضات دیوانعالی تنها حکم اعدام 4 شیطان را نپذیرفته بودند، پرونده باردیگر در دستورکار قضات شعبه 71 قرار گرفت و آنها پس از دادگاه دوباره، سیاوش را به 5 بار اعدام، 25 سال زندان و تحمل 74 ضربه شلاق، محمود را به 4 بار اعدام، 25 سال زندان و تحمل 74 ضربه شلاق و علی را به 3 بار اعدام، 25 سال زندان و 74 ضربه شلاق محکوم کردند.

قاتل اصلی محبوبه نیز به یک بار قصاص، 7 سال زندان و 74 ضربه شلاق محکوم شد. قضات شعبه 32 دیوانعالی کشور در این مرحله 12 بار اعدام برای سیاوش، محمود و علی را تایید کردند و خواستار بررسی بیشتر اتهام قتل کریم شدند و حکم قصاص وی را قابل رسیدگی دانستند.

.......................................................................................................................

بازداشت 20 فوتباليست در يك جنايت

 20 فوتباليست در جريان جنايت در مستطيل سبز و از بيم فرار به افغانستان تا شناسايي قاتل اصلي روانه زندان شدند.

دو تيم افغان در شمالشرق تهران با هم به تساوي رسيده بودند كه جنايتي تلخ رخ داد.

عصر 17 شهريورماه سال جاري مأموران پليس در جريان جنايتي در شمالشرق تهران قرار گرفتند كه در آن پسر جواني به نام محمد 23 ساله در جريان بازي فوتبال دو تيم از بازيكنان افغان به كام مرگ رفته بود.

دقايقي نگذشته بود كه مأموران پليس ماجراي جنايت را به بازپرس رسولي از شعبه 5 دادسراي امورجنايي تهران اطلاع دادند و با دستور وي تيمي از كارآگاهان اداره ويژه قتل به زمين فوتبال اعزام شدند و با پيكر بي‌جان و خون‌آلود محمد كه يكي از تماشاچيان بود در وسط زمين بازي روبه‌رو شدند.

تحقيقات ميداني حاكي از آن بود كه دو تيم فوتبال افغان‌ها به نام‌هاي مزارشريف و هزاره پس از 90 دقيقه بازي زماني‌كه داور ايراني سوت پايان بازي را به صدا در ‌آورد و آنان به تساوي 2-2 رسيدند چند تن از تماشاگران طرفدار تيم هزاره كه در گوشه زمين فوتبال نظاره‌گر بازي بودند، براي نوشيدن آب به سمت آب سردكن مي‌روند و همزمان يكي از بازيكنان تيم مزارشريف كه بالاي سكو نشسته بود شروع به ناسزاگويي به تيم هزاره مي‌كند و وارد زمين فوتبال مي‌شود و با مشت و لگد به جان محمد مي‌افتد.تجسس‌ها نشان داد كه با اين اقدام بازيكن، ناگهان زمين بازي شلوغ شده و تماشاچيان و بازيكنان دو تيم به جان هم مي‌افتند و محمد زير مشت و لگد به قتل مي‌رسد.

بنابراين فرزاد به اتهام قتل عمد بازداشت و تحت بازجويي قرار گرفت. اين فوتباليست در بازجويي‌ها قتل را نپذيرفت و ادعا كرد وي با مشت و لگد محمد را كتك زده، اما محمد زير مشت و لگد همه تماشاچيان و بازيكنان خفه شده و ضربات وي عامل مرگ نبوده است.

بازداشت 20 فوتباليست

بازپرس ويژه قتل پايتخت كه با ادعاهاي بي‌گناهي فرزاد روبه‌رو شده بود دستور داد تا از همه بازيكنان و برخي تماشاچيان بازجويي صورت گيرد.

اين شاخه نيز با گره‌هاي كوري روبه‌رو شد چرا كه با وجود مشخص شدن اين كه فرزاد مهاجم اصلي به «محمد» بود اما بازيكنان و تماشاچيان دو تيم افغان نيز در اين درگيري شركت داشته‌اند.
 
بدين ترتيب، بازپرس رسولي به خاطر بيم فرار 20 بازيكن افغان به كشورشان پيش از شناسايي قاتل اصلي و تعيين علت مرگ «محمد» دستور داد تا همه آنان در بازداشت بمانند و هيچ كدام را با وثيقه آزاد نكرد.

بنا به اين گزارش 20 بازيكن فوتبال همگي به زندان قزلحصار انتقال يافتند.

برچسب ها: حوادث قتل اعدام