ردپای 2 زن فریبکار
اواخر اردیبهشتماه سالجاری چند رهگذر که از داخل پارکی در جنوب شهر کرمانشاه در حال عبور بودند متوجه شدند زنی سالخورده بیهوش روی نیمکت پارک افتاده است، بنابراین برای کمک وی رفتند و چند قطرهای آب روی صورت وی پاشیدند تا شاید به هوش آید ولی شواهد نشان میداد وی در وضع بسیار بدی قرار گرفته است.
در ادامه یکی از رهگذران با تماس با مرکز اورژانس درخواست کمک کرد، دقایقی بعد تیم پزشکی برای نجات پیرزن وارد عمل شده و وی را برای مداوا به بیمارستان انتقال دادند و پزشکان با تلاشهای بسیار موفق شدند زن ناشناس را از مرگ حتمی نجات دهند.
پزشکان در جریان معالجاتشان دریافتند پیرزن به دلیل مصرف مواد بیهوشی بسیار قوی، بیهوش و در آستانه مرگ قرار گرفته است.
پس از چندین ساعت هنگامی که این زن به هوش آمد به مامور پلیسی که در بیمارستان حضور داشت، گفت: من امروز برای پیادهروی به پارک رفته بودم، آنجا با زنی آشنا شدم که خود را آرایشگر معرفی کرد، مقداری با هم پیادهروی کردیم و پس از آن برای استراحت روی نیمکت نشستم و وی نیز با اجازه گرفتن از من کنارم نشست.
به نظر زن بسیار مودب و باشخصیتی میرسید، وی سر صحبت را با من باز کرده و درباره مشکلات زندگی و کارش صحبت کرد، بعد رفت و با 2 آبمیوه بازگشت و آن را به من تعارف کرد، قبول نکردم ولی آنقدر اصرار کرد تا اینکه قبول کردم و آبمیوه را خوردم و چند دقیقه طول نکشید که چشمانم سنگین شد و ناخواسته خوابم برد.
زمانی که چشمانم را باز کردم خودم را در بیمارستان دیدم و متوجه شدم گردنبند و النگوهای طلایم که بیش از 25 میلیون تومان ارزش داشت توسط زن فریبکار به سرقت رفته است. با شکایت این زن 62 ساله، بازپرس پرونده به تیمی از کارآگاهان دایره مبارزه با سرقت دستور داد تا ردی از زن فریبکار بیابند.
کارآگاهان برای یافتن سرنخی از زن شیاد تجسسهای میدانی خود را آغاز کردند و متوجه شدند چند زن دیگر نیز به همین شیوه و شگرد با آبمیوه مسموم شدهاند و مورد سرقت زن ناشناس قرار گرفتهاند.
در شاخه دیگری از تحقیقات مشخص شد زن فریبکار همه طعمههای خود را بین ساعات 2 تا 4 ظهر شناسایی میکند و با توجه به گرم بودن هوا با استفاده از آبمیوه مسموم و تعارف آن به طعمههایش نقشه از پیش طراحیشدهاش را به اجرا میگذارد.
کارآگاهان همچنان به دنبال ردی از زن شیاد بودند که گزارش دیگری به آنان مخابره شد که زن دیگری به نام «صدیقه» بر اثر مصرف آبمیوه مسموم بیهوش شده و پس از انتقال به بیمارستان به دلیل بیماری قلبی و قوی بودن داروی بیهوشی داخل آبمیوه به کما رفته و پس از چند ساعت به کام مرگ فرورفته است.
با توجه به حساسیت ماجرا پلیس دایره تحقیقاتش را روی چند زن تبهکار قدیمی متمرکز کرد تا اینکه متوجه شد زن شیاد با یکی از طعمههایش تماس گرفته و قصد اخاذی از وی را دارد.
بدینترتیب کارآگاهان با ردیابی تماس گرفته شده موفق شدند به آرایشگاهی در جنوب کرمانشاه برسند.
صاحب آرایشگاه که زنی به نام «سمیرا» بود به پلیس آگاهی احضار شد، وی در بازجوییها ادعای بیگناهی کرد و گفت: من آرایشگر هستم و روزانه تعداد زیادی مشتری آشنا و غریبه به آرایشگاهم میآیند و از تلفن اینجا استفاده میکنند.
من نمیدانم چهکسی از تلفن استفاده کرده است. کارآگاهان که خود را در چند قدمی شناسایی زن فریبکار میدیدند تماسهای زن آرایشگر را تحت تجسس قرار دادند و با کنترل تعدادی از کسانی که وی با آنان ارتباط دارد، موفق شدند زن 45 سالهای به نام «صبریه» را که چندینبار به دلیل سرقت دستگیر شده و در آخرین سرقت در شهر مقدس مشهد دستگیر و روانه زندان شده بود شناسایی کنند.
بدینترتیب با تعقیب و مراقبتهای شبانهروزی موفق شدند وی را روز 9 مردادماه در عملیاتی ضربتی و غافلگیرانه در خانهاش دستگیر کنند.
صبریه در بازجوییها ادعا کرد پس از آزادی از زندان دیگر دست به هیچ دزدی نزده ولی هنگامی که چند تن از طعمههایش را در مواجهه حضوری مقابلش دید سر به زیر انداخت و چند لحظهای حرف نزد.
این زن شیاد در بازجوییها به 13 سرقت با استفاده از آبمیوههای مسموم اعتراف کرد و گفت: به پارکها یا مراکز تفریحی میرفتم و زنانی که طلای زیادی همراه داشتند را شناسایی میکردم، سپس با نزدیک شدن به آنان و با طرح دوستی دقایقی به صحبت کردن میپرداختم و به بهانه گرم بودن هوا به آنان آبمیوه تعارف میکردم و پس از بیهوش شدنشان طلا، موبایل و پولهایشان را به سرقت میبردم.
صبریه در بازجوییها ادعا کرد در بعضی سرقتهایش با همدستی صاحب آرایشگاه به نام سمیرا به اجرای نقشههایش میپرداخته و طلاهای دزدی را به 2 مالخر به نام «اللهبخش» و «رضا» میفروخته است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
دزدیدن کارتهای بانکی مادر و دختر
دایی ناخلف کارتهای بانکی مادر و دختری را دزدید و برای کیفقاپیهای زنجیرهای به دزدان قدیمی فروخت.
دزدان با در اختیار داشتن این کارتها پس از سرقت پول طعمههایشان آنها را از طریق سیستم بانکی کارت به کارت میکردند و ردپایی از خود بر جای نمیگذاشتند.
روز اول مردادماه سال جاری زنی با مراجعه به کلانتری 132 نبرد به ماموران گفت: کیفدستیام که 4 کارت عابربانک با رمز و 500 هزار تومان پول و اسناد و مدارک داخل آن بود از سوی موتوسواران دزدیده شده است.
با ادعاهای این زن با دستور دادیار شعبه 5 دادسرای امور جنایی تهران، پرونده برای رسیدگی در اختیار پایگاه 6 پلیس آگاهی تهران قرار گرفت و آنان در نخستین اقدام به تحقیق از زن جوان پرداختند.
وی گفت: ساعت 9 شب 11 مردادماه در حال تردد با خودرویم در چهارراه شاهآبادی بودم، در حالی که پشت چراغ قرمز ایستاده بودم 2 جوان سوار بر موتور قرمزرنگ که پیش از آن متوجه تعقیب خودم توسط آنها شده بودم، اقدام به باز کردن در صندوق عقب خودرو کرده و پیش از هرگونه اقدام من برای پیاده شدن از خودرو، کیفدستیام را دزدیدند.
با توجه به ادعاهای این زن درباره سرقت کارت عابربانکها و امکان برداشت پول از سوی دزدان، کارآگاهان در ادامه تحقیقات موفق به شناسایی مشخصات زن جوان به نام «آذر» شدند که دزدان با انتقال قسمتی از پول دزدی به حساب عابربانک وی، اقدام به برداشت پول کرده بودند. آذر تحت تحقیق گرفته شد و وی نیز در ادعاهای اولیه خود مدعی شد که کارت عابربانکش ناپدید شده اما به خاطر آنکه پول زیادی در داخل حساب وجود نداشته، اقدامی برای باطل کردن کارت خود انجام نداده است.
کارآگاهان در شاخه بعدی به زن دیگری با نام «مژگان» برخوردند که قسمتی از پول دزدی از طریق حساب عابربانک وی برداشت شده بود.
با شناسایی مشخصات این زن و در زمان مراجعه به محل خانه وی، کارآگاهان در کمال تعجب متوجه شدند که مژگان و آذر در یک جا زندگی میکنند و مادر و دختر هستند.
با توجه به اطلاعات به دست آمده، کارآگاهان تحقیقات از مژگان و دخترش درباره بررسی احتمال ارتباط آنها با دزدان را در دستور کار خود قرار داده و برخلاف ادعاهای دختر خانواده مبنی بر گم شدن کارت عابربانکش، مشخص شد دایی خانواده به نام «امیر» که 24 ساله است اقدام به سرقت عابربانک هردوی آنها کرده و آن دو نیز به واسطه ارتباط فامیلی با امیر هیچگونه شکایتی مطرح نکردهاند.
کارآگاهان دریافتند امیر در مردادماه سالجاری بهخاطر تصادف خونین در زندان است که وی را به پایگاه انتقال داده و باز تحت بازجویی قرار دادند.
با آغاز تحقیقات از امیر، وی در اعترافات خود سرقت عابربانکهای خواهر و خواهرزادهاش را پذیرفت و گفت که کارتهای عابربانک را به دوست 19 سالهاش به نام «محمد» در میدان خراسان فروخته است.
محمد نیز ساعت یک ظهر 19 شهریورماه در سهراه تیردوقلو دستگیر شد.
محمد پذیرفت که کیفقاپی میکند و مشخصات 2 همدست خود به نامهای «داوود» 22 ساله و «محمد» 23 ساله را در اختیار افسر پرونده گذاشت و گفت: بهخاطر آشنایی با این دو دوست و همچنین دیگر مجرمان سابقهدار درباره کیفقاپی، کارتهای عابربانک متعلق به دیگران را به آنها میفروختم، دزدان کیفقاپ نیز پس از سرقت و در صورت امکان برداشت پول داخل عابربانکهای دزدی، با مراجعه به من اقدام به خرید عابربانکهای دیگران کرده و با استفاده از این عابربانکها و در چندین نوبت پول داخل عابربانکهای دزدی را برداشته و حسابها را خالی میکردند.
با توجه به اطلاعات به دست آمده از محمد و شناسایی 2 دزد به نامهای داوود و محمد، کارآگاهان اطلاع پیدا کردند که این دو از مجرمان حرفهای در زمینه کیفقاپی هستند و هردو به تازگی از زندان آزاد شدهاند.
با شناسایی مخفیگاه 2 کیفقاپ در منطقه کیانشهر، مخفیگاه آنها تحت مراقبتهای پلیسی قرار گرفت و سرانجام روز 26 شهریورماه هردو دستگیر شدند و کیفقاپی پشت چراغهای قرمز را پذیرفتند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پسر گلفروش آزاد ميشود
شامگاه ۲۲ خردادماه سال ۸۸ كاركنان بيمارستان بازرگانان به پليس خبر دادند كه پسر ۲۱ سالهاي به نام مهران به دليل اصابت ضربه چاقو فوت شده است. بررسيهاي مأموران نشان داد مقتول ساعتي قبل از مرگ در يكي از پاركهاي خيابان پاسدار گمنام با يكي از دوستانش به نام علي دعوا كرده و از سوي او با ضربه چاقو هدف قرار گرفته است.
در حالي كه بررسيها در جريان بود، يك روز بعد از حادثه متهم به اداره پليس رفت و خودش را تسليم كرد. متهم گفت: من قتل عمد را قبول ندارم. علي توضيح داد: من و مهران از دوستان قديمي بوديم و خيلي وقتها با هم به فضاي سبز ميرفتيم و قليان ميكشيديم. من در بازار گل كار ميكردم. چند روزي بود كه مهران قليان مرا گرفته بود. البته چيز باارزشي نبود.
چند بار به او زنگ زدم و گفتم كه قليان را بياورد. اما او امروز و فردا ميكرد تا اينكه شب حادثه دوباره به گوشي او زنگ زدم و گفتم قليانم را پس بدهد. او گفت كه قليان را پس نميدهد. با هم مشاجره كرديم و بعد گوشي را قطع كرد. يك ساعت بعد تماس گرفت و گفت به پارك بيايم تا قليان را به من پس بدهد. سوار موتور شدم و به پارك رفتم. چند نفر از دوستانم هم آنجا بودند. دوباره با هم بحث كرديم. مهران با خودش يك قمه آورده بود. او به من حمله كرد و چند ضربه به دست و كتف من زد.
راه فراري نداشتم و گيج شده بودم. چاقوي كوچكي كه با آن تيغ گلها را قطع ميكردم، در جيبم بود. آن را درآوردم و جلوي مهران گرفتم تا به من نزديك نشود. اما او دوباره حمله كرد. به طرف دستش ضربهاي پرتاب كردم كه زخمي شد. بعد هم فرصتي پيدا كردم تا از آنجا فرار كنم. دوستانم مرا به درمانگاه بردند تا زخمهايم را درمان كنند. از دوستانم خواستم تا به سراغ مهران بروند و او را هم به درمانگاه ببرند تا زخمهايش را مداوا كند. فرداي آن روز به كلانتري رفتم تا از مهران شكايت كنم. همانجا بود كه فهميدم مهران به خاطر ضربه چاقويي كه خورده، فوت شده است. من هم خودم را تسليم كردم.
بعد از اقرارهاي متهم، وي صحنه جرم را بازسازي كرد و پرونده براي رسيدگي به شعبه ۷۴ دادگاه كيفري استان تهران فرستاده شد.
متهم در جلسه دادگاه هم اظهارات اوليه خود را تكرار كرد و چند نفر از شاهدان هم حرفهاي او را تأييد كردند. هيئت قضات بعد از شور قتل را شبه عمد تشخيص دادند و متهم را به حبس محكوم كردند. با اعتراض خانواده مقتول به رأي دادگاه، پرونده براي رسيدگي به ديوان عالي كشور فرستاده شد و بعد از بررسي اعتراض آنها پذيرفته شد و رأي دادگاه نقض و پرونده براي رسيدگي دوباره به شعبه هم عرض فرستاده شد.
متهم در دومين جلسه دادگاه كه در شعبه ۷۱ دادگاه كيفري استان تهران برگزار شد هم اظهارات اوليه خودش را تكرار كرد اما هيئت رسيدگيكننده اينبار قتل را عمد تشخيص داده و متهم را به قصاص محكوم كردند. با اعتراض متهم به رأي دادگاه پرونده براي رسيدگي به ديوان عالي كشور فرستاده شد. در حالي كه بررسيها در جريان بود، متهم موفق به جلب رضايت از خانواده مقتول شد. بنابراين پرونده از جنبه عمومي جرم، بار ديگر روي ميز هيئت قضات دادگاه قرار گرفت.
روز گذشته سيدرضايي، نماينده دادستان تهران به قضات دادگاه گفت: مطابق ماده ۶۱۲ قانون مجازات اسلامي، درخواست ميكنم تا متهم از جنبه عمومي جرم مجازات شود. سپس متهم در جايگاه ايستاد و گفت: از حادثهاي كه اتفاق افتاده است، متأثر هستم. چند سال است كه در زندان به اين حادثه فكر ميكنم و آرزو ميكنم كه اي كاش دچار اين مشكل بزرگ نشده بودم.
در آن صورت دوستم حالا زنده بود و به زندگي خودش ادامه ميداد و من نيز مجبور نبودم بهترين دوران زندگيام را در زندان سپري كنم. در اين مدت در زندان برايش دعا كردهام و اميدوارم كه شما هم در مجازات من تخفيف بدهيد تا بتوانم به جامعه بازگردم و فرد مفيدي باشم. قاضي عزيز محمدي بعد از شنيدن دفاعيات متهم با اعضاي دادگاه وارد شور شد و متهم را به دو سال حبس محكوم كرد. بنابراين با احتساب ايام بازداشت، متهم تا چند روز ديگر از زندان آزاد ميشود.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
دومين ريگي هم اعدام شد
فروردين ماه سال ۸۵ مأموران آگاهي در جريان گشتزني در بزرگراه آزادگان، رفتارهاي غيرعادي سرنشينان خودروي زانتيايي را مشاهده كردند. مأموران براي بررسي بيشتر خود را به نزديكي آنان رساندند كه سرنشينان زانتيا با افزودن سرعت فرار كردند. سرنشينان خودروي زانتيا در عمليات تعقيب و گريز با اسلحههاي كلاشينكف خود براي فرار از دست پليس به تيراندازي پراكنده دست زدند كه يك رهگذر به نام«غفار صمدمحمدي» و مأمور گشت پليس آگاهي به نام « محسن ندافان» هدف قرار گرفتند و هر دو كشته شدند.
دو متهم در ادامه به كوچهاي فرعي در جنوب تهران گريختند و داخل يك خانه شدند، حتي براي نجات خود پسر بچهاي را گروگان گرفتند اما با تلاش پليس گروگان آزاد و تبهكاران در حالي كه يكي از آنها زخمي شده بود، بازداشت شدند.
محمدرضا ريگي- ۳۱ ساله و عبدالمجيد- ريگي ۲۸ ساله كه دايي و خواهرزاده بودند، در بازجوييهاي نخست اعتراف كردند كه محموله ۴۰۰كيلوگرمي موادمخدر را از شهرستان خاش به تهران ميآوردند تا به يك قاچاقچي براي توزيع در سطح پايتخت تحويل دهند، اما مأموران به آنها مشكوك شده و آنها نيز در تعقيب و گريز به تيراندازيهاي پراكنده پرداختهاند. مأموران در بازرسي از خودروي اين دو ريگي، محموله مواد افيوني و دو اسلحه كلاشينكف را پيدا كردند و ريگيها به زندان انتقال يافتند. پرونده متهمان در دو شاخه مورد رسيدگي قرار گرفت. ابتدا به اتهام مفسد فيالارض در دادگاه انقلاب هر دو محارب شناخته و به اعدام محكوم شدند.
در شاخه ديگر پرونده به اتهام قتل رهگذر و افسر نيروي انتظامي براي رسيدگي به شعبه ۷۱ دادگاه كيفري استان تهران فرستاده شد. زندي افسر اداره آگاهي كه بهعنوان شاهد در دادگاه حاضر شده بود، درباره روز حادثه گفت: آن روز من به همراه دو تن از همكارانم در حوالي بزرگراه آزادگان در حال گشتزني بوديم كه به خودروي زانتيا مشكوك شديم. دستور ايست داديم اما آنها پايشان را روي پدال گاز گذاشتند. در يك لحظه مردي كه در صندلي جلو نشسته بود، روي در خودرو نشست و زماني كه ماشين ما در تيررس آنها قرار گرفت، با اسلحه كلاشينكف به سمت ما شروع به تيراندازي كرد. يكي از گلولهها به شهيد ندافان برخورد كرد. همان موقع درخواست نيروي كمكي كرديم كه گروه دوم رسيد.
اين بار دو متهم از خودرو پياده شدند و اقدام به تيراندازي كردند كه به يكي از رهگذران برخورد كرد و وي نيز كشته شد. بعد از اظهارات اين مأمور، ستوان موسوي، كه تيم دوم تعقيب را سرپرستي ميكرد، در ادامه ماجرا را اين گونه تعريف كرد: بعد از اينكه متهمان متوجه شدند آنها را شناسايي كرديم، وارد يك كوچه شدند و زماني كه راه فرار را بسته ديدند، هر دو نفر از خودرو پياده شدند و شروع به شليك بيهدف كردند. يكي از آنها به سمت يك مصالحفروشي فرار كرد و نفر دوم وارد خانه شد و بعد از رفتن به پشت بام، به سمت نيروهاي پليس تيراندازي كرد و بعد از اينكه فشنگهايش تمام شد، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و در نهايت دستگير شد. متهم رديف اول نيز در همان مغازه دستگير شد.
در ادامه، هيئت قضائي بعد از شنيدن دفاعيات آنها و وكيلمدافعشان دو قاچاقچي مسلح را به اعدام محكوم كردند. حكم دادگاه بعد از تأييد در ديوان عالي كشور براي اجرا به شعبه اجراي احكام دادسراي جنايي نزد قاضي جمشيدي فرستاده شد. در حالي كه حكم اعدام عبدالمجيد ريگي بعد از سير مراحل قانوني سال گذشته در زندان اجرا شده بود، حكم اعدام محمدرضا ريگي بعد از گرفتن استيذان از رئيس قوه، صبح امروز با حضور قاضي جمشيدي رئيس شعبه اجراي احكام دادسراي جنايي در زندان اوين اجرا شد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
حکم قصاص قاتل دانيال کوچولو نقض شد
حکم قصاص ناپدري که متهم به قتل کودک خردسال است از سوي قضات شعبه 15 ديوان عالي کشور نقض شد.
پنجم ارديبهشت 89 ماموران پليس از مرگ کودکي به نام دانيال در بيمارستان الغدير تهران باخبر شدند.
بررسي هاي اوليه حکايت از آن داشت بدن اين کودک بارها به وسيله اجسام داغ سوزانده شده و آثار فراواني از کبودي روي نقاط مختلف بدن وي وجود دارد.
گزارش پزشکي قانوني نيز علت مرگ را خونريزي شديد مغزي به خاطر وارد شدن ضربه شديد به سر وي اعلام کرد.
در ادامه تحقيقات ماموران نشان داد دانيال به کرات از سوي ناپدري و مادر خود مورد آزار قرار گرفته است.
ادامه تحقيقات حاکي از آن بود که عباس، ناپدري دانيال در قتل وي و صديقه مادردانيال در اين کودک آزاري فجيع شرکت داشته وهر دو از نظر قانوني مجرم هستند.
پرونده براي محاکمه به شعبه 74 دادگاه کيفري استان تهران ارسال شد و در جلسه دادگاه پدر دانيال خواستار مجازات عباس و صديقه شد.در ادامه عباس و صديقه به تشريح واقعه پرداختند.
در پايان دادگاه هيئت قضات وارد شور شد و عباس را به قصاص محکوم کردند. عباس و صديقه همچنين به اتهام کودک آزاري به 6 ماه حبس محکوم شدند.
با اعتراض متهمان پرونده به ديوان عالي کشور فرستاده شد که قضات شعبه 15 ديوان عالي کشور حکم قصاص عباس و 6 ماه زندان صديقه را نقض کردند . اما حکم 6 ماه زندان عباس تائيد شد.
با نقض حکم متهمان بار ديگر پاي ميز محاکمه قرار خواهند گرفت.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
خريد 3ميليون توماني کارت شارژ از حساب شريک پدر!
رئيس پليس فتاي استان آذربايجانغربي از دستگيري جواني که از اعتماد شريک پدرش سوءاستفاده و اقدام به خريد 30 ميليون ريال کارت شارژ تلفن همراه از وي کرده بود، خبرداد.
سرهنگ حسن کورهبلاغي در تشريح جزئيات اين خبر گفت: درپي شکايت فردي مبني بر اين که از حساب بانکي وي مبلغي حدود 30 ميليون ريال برداشت شده است،در بررسيهاي ماموران مشخص شد کليه برداشتها صرف خريد اينترنتي کارت شارژ تلفن همراه شده است.
وي با بيان اينکه سرانجام پس از تحقيقات تخصصي، متهم شناسايي و دستگير شد، گفت: متهم به جرم خود اعتراف و مدعي شد که شاکي شريک پدرش است که باتوجه به اين که کارت عابربانک وي براي انتقال پول را در دست داشته اقدام به برداشت از حسابش کرده و در يکي از کافينتها اقدام به خريد شارژ اينترنتي در مجموع به مبلغ 30 ميليون ريال و فروش آن در ميان دانشجويان کرده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
سرقت اينترنتي دوست خيانتکار
جواني که با به دست آوردن رمز اينترنتي حساب بانکي دوستش را خالي کرده بود، با تلاش کارآگاهان پليس فتاي خراسان رضوي دستگير و به مراجع قضايي معرفي شد.
چند روز قبل جواني با تسليم شکوائيه اي به کارآگاهان پليس فتاي خراسان رضوي، گفت: حساب بانکي ام از طريق برداشت اينترنتي خالي شده و نمي دانم چه کسي مبلغ ميليوني از حسابم برداشت کرده است.
به دنبال دريافت اين شکايت و با دستورات سرهنگ محسن عرفاني (رئيس پليس فتاي خراسان رضوي)، گروهي از کارآگاهان زبده، مامور رسيدگي به اين پرونده شدند.
آنان براي يافتن سرنخي از سارق، از مالباخته خواستند تا به ياد آورد که رمز اينترنتي خود را در اختيار چه کساني گذاشته است، اما وي گفت: من اين رمز را به هيچ کس نداده ام تنها چند روز قبل با يکي از دوستانم به يک کافي نت رفتيم و در حضور او شارژ اينترنتي خريدم.با اين اظهارات بلافاصله کارآگاهان به سراغ دوست مالباخته رفتند و او را به اتهام سرقت اينترنتي دستگير کردند.
جوان مذکور که با ديدن مدارک و شواهد موجود چاره اي جز اعتراف نداشت، گفت: آن روز که دوستم شماره حساب و رمز اينترنتي خود را وارد رايانه کرد، من هم آن ها را به خاطر سپردم و در يک فرصت مناسب به حساب او دستبرد زدم.
سرهنگ عرفاني در اين باره به شهروندان توصيه کرد: هنگام وارد کردن رمز عابربانک خود در دستگاه هاي خودپرداز و يا رايانه مواظب اطرافيان خود باشند و هرچند وقت يک بار رمز عبور خود را تغيير دهند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
دستگیری سارق هنگام ارتکاب جرم
جوان ۱۸ ساله اي هنگام سرقت يک دستگاه موتورسيکلت توسط ماموران کلانتري طبرسي جنوبي دستگير شد.
ماموران کلانتري طبرسي جنوبي هنگام گشت زني و انجام وظيفه در منطقه سي متري طلاب جواني را در اطراف بازار فردوسي مشهد مشاهده کردند که در حال قطع کردن سيم هاي سوئيچ يک دستگاه موتورسيکلت بود.
ماموران گشت که به اين جوان مظنون شده بودند به وي نزديک شدند اما جوان مذکور که قصد فرار داشت با همکاري شهروندان در چنگ پليس گرفتار شد.
اين گزارش حاکي است: به دستور سرهنگ حاجيان (رئيس کلانتري طبرسي جنوبي) متهم ۱۸ساله اين پرونده در اختيار ماموران تجسس قرارگرفت تا درباره ديگر سرقت هاي احتمالي وي تحقيق شود.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
دستگیری کلاهبردار سايت هاي دوست يابي
رئيس پليس فتاي استان فارس از دستگيري دانشجويي که براي تامين هزينه تحصيلش در استان فارس از طريق اينترنت به دنبال طعمه بود، خبرداد.
سرهنگ موسوي حسيني در تشريح جزئيات اين خبر گفت: چندي پيش زني با مراجعه به پليس فتا اظهار داشت که حدود دو ماه گذشته در سايت دوستيابي با فردي آشنا شده و پس از مدتي با دادن وعدههاي دروغين براي ازدواج و جلب اعتماد وي و خانوادهاش از شاکي مبلغي پول به عنوان قرض گرفته اما پس از مدتي با وي قطع رابطه کرده است و اکنون نيز هيچ نشاني از وي ندارد.
وي افزود: در بررسي پيامهاي ارسالي متهم و رصد اين سايتها سرانجام وي شناسايي و در عملياتي دستگير شد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
کشف جسد سوخته در چمدان مسافرتي
جسد سوخته مرد ميانسالي داخل يک چمدان مسافرتي در حاشيه جاده آسيايي مشهد کشف شد. عصر روز گذشته شهروندان با مشاهده جسدي داخل يک چمدان مسافرتي موضوع را به پليس ۱۱۰ گزارش دادند.
در پي دريافت اين خبر مأموران کلانتري سلطان آباد به محل اعلام شده واقع در نزديکي روستاي ناظريه مشهد عزيمت کردند و با تاييد درستي خبر قاضي ويژه قتل عمد را در جريان ماجرا قرار دادند دقايقي بعد قاضي علي موحدي راد به همراه عوامل بررسي صحنه جرم عازم محل کشف جسد شد.
جسد سوخته مربوط به مردي بين ۳۵ تا ۵۰ ساله بود که پيراهن سفيد و زير شلواري آبي رنگ به تن داشت بررسي هاي مقام قضايي مشخص کرد عامل يا عاملان جنايت پس از کشتن مرد ميان سال برخي اجزاي بدن او را مثله کرده و داخل چمدان مسافرتي گذاشته اند آنها پس از انتقال جسد به زير پلي در جاده آسيايي و ريختن مواد اشتعال زا آن را به آتش کشيده اند.
اين گزارش حاکي است با وجود آن که هيچ گونه سرنخ و مدارک هويتي در محل جنايت پيدا نشد اما ماموران انتظامي با راهنمايي و نظارت مستقيم مقام قضايي و با استفاده از شگردهاي پليسي موفق شدند منزل محل جنايت را در مشهد شناسايي کنند بدين ترتيب عوامل اين جنايت هولناک شناسايي شدند و تحت تعقيب پليس قرار دارند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
سقوط زن جوان از طبقه چهارم ساختماني در مشهد
زن جواني ظهر روز گذشته از طبقه چهارم ساختماني در مشهد سقوط کرد.
رئيس حوزه ۳ آتش نشاني مشهد درباره اين حادثه گفت: زني ۳۰ساله هنگام نظافت پنجره از طبقه چهارم ساختماني در خيابان امام خميني ۵۴ روي سقف سايبان حياط خلوت سقوط کرد.