به گزارش سرویس وبلاگ صراط، ضحی در آخرین به روز رسانی خود نوشت:
دوباره يك پُك محكم به داستانش زد
چقدر رنگ درختان جنگلي زيباست!
و باز هم با نور
به عمق دريا رفت
چقدر زندگي اين روزها به من خنديد
كه پشت آينه خانه را نمي بينم
و رنگ گنجشكي
كه شب به روي دامن من خفته را نفهميدم
چقدر تب دارم
كه خواب شب هايم
ز رنگ رويايي
كه بافته اي از نگاه خود خاليست
چقدر تب دارم...
چقدر سيّالم
دوباره يك شب برفي به خواب من بازآ
و رنگ شب ببر از چشم هاي روشن من