نعمت الله سعیدی
این قدر حرف نزن برادر!
می گویند یکی از سرگرمی های اهل جهنم جدل کردن است. مدام با یکدیگر مجادله می کنند و همدیگر را در بحث محکوم می کنند. مجادله شان همیشه به دعوا و مرافعه می رسد.
اما اهل بهشت، مخصوصاً سابقون غیر از سلام و درود حرفی با یکدیگر ندارند."لایسمعون فیها لغواً و لا تاثیماً. الا قیلاً سلاماً سلاماً(واقعه 24)
هیچ حرف لغو و بیهوده ای نمی گویند و نمی شنوند، مگر سلام و سلام. شاید تمام گفتنی ها را فقط با نگاه و تبسّم می گویند. سکوت و آرامش و خشنودی. نه بحث های صد من یک غاز سیاسی و روشنفکری، نه کار گرفتن مخ خلق الله، نه به هر بهانه ای شروع به ورّاجی کردن و رضایت ندادن، نه اظهار فضلهای مزخرف، نه از خود تعریف کردنهای بی سر و ته و... خوش به حال اهل بهشت!
امّا ما که فعلا در دنیا و روی زمین زندگی می کنیم، ناچاریم به حرف زدن. بگذریم از بحث سکوت و مراقبه، و اینکه به قول برخی از حکمای شرق تفکر از سکوت و حیرت آغاز می شود و چه و چه. امّا آنکه حرف می زند یا حق می گوید و یا ناحق و اولاً آن که گوش می کند از آفت و معصیت این دومی در امن و امان است.(مگر در برخی از شرایط و موارد که سکوت کردن نیز در واقع تائید باطل است و ناحق است، که بماند.) در ثانی آن که گوش می کند چیزی می آموزد، یا نمی آموزد. یا دست کم می فهمد که گوینده را حقی در کلام نیست و یک مشت اباطیل است و این نیز خود آموختن چیزی است. پس ضرری نمی کند. امّا آن که حرف می زند از هزار آفت و مکافات (از دروغ و غیبت بگیر تا تهمت و افترا و چه گناهانی که از این یک لخته گوشت چرخان در دهان بر نمی خیزد!) اگر برهد، فوق آخر این که ضرری نکرده.
الغرض، بیشتر اهل دنیا بر عکس اند. بیشتر نگران و در قید حرف هایی هستند که می خواهند بزنند، یا نزده اند – نه نگران حرف هایی که باید می شنیدند و می شد بشنوند- خلاصه نگران باش که کسی چیزی برای گفتن داشته باشد و نشنیده باشی، نه حرفی که خیال می کنی داشته ای و نگفته ای! حرفی را که داری و مطلبی را که می دانی، می دانی و داری. با سکوت آن را از دست نمیدهی.اما خیلی از ما آدم ها، خیلی وقت ها، خیلی چیزها می شد که بشنویم و بیاموزیم و فرصت آن را از دست می دهیم.تا جایی که:" و قالو لو کنّا نَسمعُ او نعقل، ما کنّا فی اصحاب السّعیر" اهل دوزخ در پاسخ فرشتگان عذاب و خازنان جهنّم که می پرسند، مگر برای شما پیامبری نیامد و شما را از این اوضاع با خبر نکرد، می گویند:
چرا آمد... اما اگر ما اهل گوش دادن بودیم، یا اهل فکر و اندیشیدن، حالا در این عذاب دردناک و جاودانه نبودیم و کارمان به "سعیر" نمی کشید.
و عجیب اینکه گوش دادن(نسمع) را بر اندیشیدن(نعقل) اولویت می دهند. یعنی آدم های ورّاجی که به هیچ کس مجال حرف زدن نمیدهند. حتی وقتی ظاهراً دهانشان بسته است، در ذهن خود حرف می زنند و اوهام و خیالات بی پایان و هی حرف و حرف و حرف. (مگر ذهن آدم به این راحتیها ساکت و آرام می شود؟) می گفتند داد و قال و همهمه کنید که پیامبر(ص) نتواند حرف بزند و قرآن بخواند. می گفتند هلهله و جنجال کنید که کوفیان صدای حسین(ع) را نشنوند. حتا می گویند این دو زار رسانه های نیمبند جمهوری اسلامی را تحریم کنید که بهار عربی با بیداری اسلامی به شکوفه ننشیند...