اینک ز جهان مصرع پایانی رفت
در نم نم اشک ابر بارانی رفت
در آخـــر پاییز گـلی پـرپـر شد
در فصل خزان خلیل عمرانی رفت
شعر از مرتضی رحیمی
شعر زیبای زهرا شعبانی که برای مرحوم عمرانی سروده :
بر بسترش بساط تغزل بیاورید
استاد از این دیار مهیای رفتن است
شاگردها به رسم ادب گل بیاورید!
این کوه را به شانه ی خود می برید اگر
وقتی که آمدید تحمل بیاورید!
او زنده است، زنده به نام و نشان خود
لازم نبود رو به توسل بیاورید!
ای رودهای غمزده یا آسمان شوید
یا ماه را به این طرف پل بیاورید!
روحش شاد...
پیداست خیال دل بریدن داری
سرمست هوای پرکشیدن داری
سرخ است گلوی شرعی آوازت
تو سیب رسیدهای و چیدن داری
همچنین غزلی از مصطفی محدثی خراسانی در وصف مرحوم خلیل عمرانی در ادامه میآید:
تمام عمر اگر مهر بر دهانم باشد
ز من مخواه که با غیر هم سخن باشم
بدون مهر تو در چاه غربتم
هرچند عزیز باشم و در دامن وطن باشم
ز بس بریدهام از رشتههای دنیایی
به گور نیز نخواهند که در کفن باشم
ز دشت یاد تو خیزد اگر که مجنون است
ز کوه نام تو پیچد چو کوه کن باشم
سرود بال من آهنگ نام قدسی توست
به هر کرانه که در حال پر زدن باشم
بهار میرسد و بی حضور تو ای گل
دوباره نغمه خاموش این چمن باشم
مرا که خاک خراسان به شعر پرورده است
جز این مباد که در زمره سخن باشم
شاعری شیفته و اهل قلم بود
گرچه زود از بر ما رفت ولی
عمر کوته او پر زثمر بود