سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۰ بهمن ۱۳۹۱ - ۲۲:۲۶
به مناسبت سالروز شهادت حسن باقری

نُه شماره با شهید نُهم بهمن

کد خبر : ۹۴۷۷۲
"صراط" / وبلاگستان - نویسنده وبلاگ "انجام وظیفه" در آخرین بروز رسانی وبلاگ خود چنین نوشت:

یک: از آن انقلاب شده بود. دغدغه‌های انقلاب، دغدغه‌هایش بود به همین خاطر آنها را خوب می‌فهمید. کل یوم عاشورا را خوب برای خودش به تفسیر کشید. حسن همیشه درجایگاه حق بود و دائم با باطل سر جنگ داشت. از همان کودکی اینطور بار آمد. درد‌های انقلاب را خوب احساس می‌کرد. شاید از همین روست که در هر برهه از عمرش پس از انقلاب در سنگر متفاوتی دیده می‌شود. به همین دلیل در دانشگاه در بعضی رشته‌ها دوام نیاورد و از این رشته ‌به آن رشته پرید. حسن بعد از انقلاب و پیش از جنگ نیاز نهضت را خوب فهمیده بود. میان هجمه تبلیغی گروه‌های مختلف و طوفان فرهنگی استکبار سلاحش یعنی قلم را، برداشت و وارد فضای مطبوعات و هنر شد. او مهمات جنگ نرم را خوب شناخته بود. درجنگ هم با نیت خبرنگاری و انعکاس رشادت‌ها وارد شد، اما تکلیف او را به کار دیگری واداشت. حسن از معدود افرادی است که در این سن ‌و‌سال هم اصول و ترفندهای جنگ نرم را می‌دانست و هم نبرد سخت. البته در همان گیر و دار کار و زار نیز از هنر دست بردار نبود. «ترکش‌ها که به آب می‌خوردماهی‌ها می‌آمدند بالا. تقریبا هر روز بساط ماهی‌کباب به راه بود. ماهی درشتی از سقف سنگر آویزان  بود. بوی ماهی که به گربه خورد، روی دو تا پا بلند شد. بدنش را حسابی کش داده بود. حسن هم دوربین عکاسی گردنش بود. عکسش را انداخت. یادگاران، کتاب چهارم» «حسن توی سرویس خبر روزنامه بود. فردای واقعه طبس صبر نکرده بود. صبح زود با عکاس روزنامه رفته بود طبس. یادگاران، کتاب چهارم»

*********

دو: به همان چیز که داشت قانع بود. سعی می‌کرد مشکلات را با همان امکانات موجود حل کند و کمتر نق می‌زد. این ویژگی او تبدیلش کرده بود به یک فرمانده مبتکر و خلاق. در خیلی از مواقع و جلسات که فرماندهان می‌گفتند نمی‌شود، او می‌گفت می‌شود ولی باید راهش را پیدا کرد. در بعضی از عملیاتها که کار گره می‌خورد و محاسبات اشتباه درمی‌آمد، حسن در کمال خونسردی با یک انعطاف مشکل را حل می‌کرد و نیروها را از بحران در‌می‌آورد. بسیار به دوستانش سفارش می‌کرد کمتر قُر بزنند. حتی سفارش می‌کرد کمبود نیرو و امکانات را زیاد به روی مافوق و مسئولین نیاورند.  شب عملیات گفته بود: "نمی‌شه" تو کار نیارید. زمین باتلاقیه که باشه. برید فکر کنید چطور میشه ازش رد شد.

*********

سوم: خیلی به شناسایی و جمع‌آوری اطلاعات دقیق از دشمن اعتقاد داشت. روی درب اتاقش توی گلف نوشته بود: صددرصد شناسایی، صددرصد موفقیت. اسناد به دست آمده از دشمن را می‌داد، ترجمه می‌کردند و مطالعه می‌کرد. دستور داده بود حتما بیسیم عراقیها را شنود کنند. همیشه اطلاعاتش از ادوات و تحرکات دشمن به روز و دقیق بود. به همین دلیل کمتر برنامه‌ریزی‌هایش اشتباه از آب در‌می‌آمد. «از کردستان آمده بودند. متوسلیان و همت را برد منطقه و گفت: این‌جا غرب نیست تپه و قله هم نداره. زمین صافه. بچه‌های شناسایی چند ماه وقت گذاشتن تا این نقشه‌های یک پنجاه هزارم رو درست کردن. حساب کار دستشان آمد که جنوب چطوری است. همپای صاعقه»


*********

چهارم: حسن از پیش از جنگ بی‌قرار شهادت بود. اما شهادت را صرفا در دعا و آرزو نمی‌دید. «داشتم برای نماز وضو می‌گرفتم دستی به شانه‌ام زد. سلام و علیک کردیم. نگاهی به آسمان کرد و گفت: «علی! حیفه تا موقعی که جنگه شهید نشیم. معلوم نیست بعد از جنگ وضع چی بشه. باید یه کاری بکنیم. گفتم چی‌کار کنیم؟ گفت: دوتاکار اول خلوص. دوم سعی و تلاش. یادگاران، کتاب چهارم»


*********

پنجم: درحالیکه خیلی‌ها به داشتن نیروی خام و نابلد اعتراض می‌کردند. هیچ وقت نمی‌گفت چرا نیروها ناشی‌اند و مهارت لازم را ندارند. البته از نیروها در شرایط متناسب استفاده می‌کرد، ولی به همه کمک می‌کرد تا رشد کنند. از کارهای ساده و مناسب شروع می‌کرد و می‌سپرد به شخص. بعد هم پیگیری می‌کرد و گزارش می‌خواست تا آرام‌آرام نیرویش آماده مسئولیتهای بزرگتر شود. خیلی به نیروسازی و تربیت کادر اعتقاد داشت. «توی یکی از اتاق‌های سه در چهار تاریک گلف جلسه داشتند. متوسلیان، خرازی، ردانی‌پور، و همت خیلی سر و صدا می‌کردند. از تدارکات بگیر تا طرح عملیات و گله از آموزش بسیجی‌ها. حسن به‌شان گفت: می‌خواید بریم آمریکا از تکاورای آموزش دیده‌ی قوی هیکلشون براتون بیاریم؟ بابا باید با همین بچه‌بسیجی‌های شهری و دهاتی کار کنید. اگه می‌تونید اینها را بسازید. کتاب سردارن سپاه»


*********

ششم: حسن عامل وحدت در جنگ بود. یکی از معدود فرماندهان سپاه بود که طرح‌ها و نظراتش آنقدر دقیق و حساب‌شده بود که فرماندهان ارتش را هم متقاعد می‌کرد. از همین رو بود که فرمانده قرارگاه نصر شد. آنجا هم نیروی سپاهی زیر دستش بودند و هم نیروی ارتشی. بیشتر وقتها هنگامی که قرار می‌شد جلسه‌ای مشترک با ارتش برای عملیات برگزار شود حسن به عنوان نماینده سپاه فرستاده می‌شد. خیلی از فرماندهان ارتش می‌گفتند حسن طوری درباره جنگ صحبت می‌کند که انگار سالها در ارتش‌های مدرن انواع دوره‌ها را دیده است.


*********

هفتم:‌حسن در هر نقطه و موقعیت مهمترین وظیفه را تشخیص می‌داد و تا موفقیت پافشاری می‌کرد. هر تکلیف و وظیفه را چه به ظاهر بزرگ و یا ناچیز تنگه احد خود می‌دانست که باید تا فتح نهایی حفظش کند. «تک عراقی‌ها نزدیک پل خرمشهر شدید بود و فرمانده خط با حسن چند متر عقب‌تر توی یک گودال گرم بحث. –آقا من می‌گم همه برگردند عقب. – بابا تو برو قرارگاه جای من. فرمان دهی تیپ با خودم. همه همین جا می مونیم. جنگ خلاصه شده تو همین محور. اگه عقب بیاییم که یعنی شکست عملیات. یادگاران، کتاب چهارم»

 *********

هشتم: او براساس اطلاعات دقیق و نبوغ کم‌نظیرش آینده‌نگری فوق‌العاده‌ای داشت. اغلب آینده جنگ را درست حدس می‌زد. حرکات دشمن دقیقا برایش قابل پیش‌بینی بود و تحقق گمان‌های او همیشه یاران نزدیکش را به حیرت وا‌می‌داشت. شهید زین‌الدین می‌گوید: پیش‌بینی شهید باقری درباره نبرد چزابه کاملا درست بود. حسن می‌گفت هدف دشمن این است که ما عملیات فتح‌المبین را انجام ندهیم و آن عملیات بزرگ به انحراف کشیده شود و حداقل این عملیات در بهمن انجام نشود که نشد. کتاب سیرت سرداران سپاه


*********

نهم: او خیلی به سادگی و دوری از زرق و برق دنیا اهتمام داشت. در جبهه به غذایی جز غذای همه بچه‌ها لب نمی‌زد و اگر هم نبود نان خشک می‌خورد. همسرش می‌گفت وقتی به دزفول آمدیم اثاثیه خانه‌مان در صندوق‌عقب جا شد. وسایل خانه‌اش آنقدر کم و ساده بود که حتی رزمنده ها هم در این زمینه نصیحتش می‌کردند.