"صراط" / وبلاگستان - در آخرین بروزرسانی وبلاگ «طی طریق» چنین آمده است:
"زیر آسمان های جهان" عنوان کتابی است که در آن مصاحبه "رامین جهانبگلو" با "داریوش شایگان" به چاپ رسیده است. این گفتگو در میان سالهای 1991 الی 1992 میلادی و در اثنای فروپاشی بلوک شرق انجام گرفته است. در این کتاب موضوعاتی چون مذهب و ایدئولوژی؛ سنت و مدرنیته؛ مسائل اجتماعی سیاسی ایران و جهان و نیز آینده مراودات بین الملل مورد بحث قرار گرفته اند.
در این نوشته قصد داریم تا به شکلی اجمالی و گذرا، نقدی بر نظریات مطرح شده در این گفتگو داشته باشیم.
در جایی از کتاب و در تعریف مفهوم "لائیسیته" آمده است: «جدایی مذهب از صحنه اجتماع، نه تنها باعث طرد مذهب نشده بلکه برعکس به آن فرصت داده است که گسترش یابد.»
هم چنین در ادامه می آید: «امروزه بدلیل همزیستی فضاهایی که از نظر تاریخی با هم فاصله دارند، مذهب امری خصوصی خواهد شد.»
این نظر از چند جهت قابل بررسی است. اولاً؛ مذهب یا به عبارت بهتر، دین بنا بر تعریف برنامه ای برای زندگانی انسانهاست. زندگانی انسان نیز دارای شئون مختلفی است که یکی از مهمترین آنها عرصه اجتماع است. انسان موجودی اجتماعی است و بخش عمده ای از روابط انسانی، در حوزه اجتماع جلوه یافته و تعریف می شود. بنابراین دین، دستورالعملی است از جانب خداوند برای بهبود ساز و کارهای اجتماعی و بطور کلی مذهب، در قالب اجتماع فرصت خودنمایی و بروز خواهد داشت. به همین دلیل سخن به میان آوردن از اینکه دین امری شخصی و خصوصی است، کاملاً مردود است. ثانیاً؛ مذهب به معنی اعم و اسلام در معنی اخص، در بطن جامعه نمود پیدا خواهد کرد؛ نه در کنج خانقاه و گوشه عزلت!
در ادامه کتاب داریوش شایگان در پاسخ به سوال رامین جهانبگلو بدین مضمون که؛ "آیا غرب ستیزی شرقی ها، آفریده غرب است؟"؛ می گوید: «آری، دقیقاً چنین است.»!
وی در تصدیق گفته هایش ادامه می دهد که؛ «در دهه 60 میلادی خیزشی در ایالات متحده و اروپا به راه افتاد. این جریان با شور و شدت تمام، ستایشگر رویه ضد تکنولوژی، ضد مدرن و ضد مذهب بود و در جهت تجلیل ارزش های سنتی گسترش می یافت. این جنبش مسلماً به مذاق بنیادگرایان مذهبی بسیار خوشگوار می آمد.»
شایگان هم چنین درباره تطبیق روند پیروزی انقلاب اسلامی با این جریان می افزاید: «انقلاب اسلامی ایران نیز سابقه چنین دوران آماده سازی و تدارکی را پشت سر داشت.»!
نکته مهمی که در این صحبت ها خودنمایی می کند، اینست که منشأ انقلاب اسلامی ایران در خارج از مرزهای ایران و بدست خود غربیها شکل گرفته است!
اما تاریخ خلاف این گفته ها را اثبات می کند. به گواه تاریخ یکی از پیش زمینه های مهم در پیروزی انقلاب اسلامی، نهضت مشروطه بوده است. نهضتی که در آن اکثریت مشروطه خواهان را هواداران مذهب و روحانیت تشکیل می دادند. این درحالی است که پیروزی این خیزش مذهبیون ( یا به قول آقای شایگان؛ بنیادگرایان!) پنجاه سال پیش از خیزش ضد مدرن در غرب اتفاق افتاده بود. حال چگونه است، انقلابی که سبقه اش به نیم قرن پیش از جنبش ضد تکنولوژی غرب باز می گردد، متأثر از آن باشد؟!
ضمناً؛ پیش و پس از نهضت مشروطه، خیزش های متعدد دیگری نیز توسط مذهبیون و روحانیون انجام گرفت که تمامی آنها بر انقلاب اسلامی تأثیرگذار بوده اند. نهضت جنگل و مبارزات روحانیونی چون آیت الله مدرس؛ شیخ شهید فضل الله نوری، آیت الله کاشانی و نیز سید مجتبی نواب صفوی، را می توان از جمله اقدامات اثرگذار قشر روحانی و مذهبی بر پیش زمینه های پیروزی انقلاب اسلامی دانست.
نکته دیگر آنکه، دهه 60 میلادی دقیقاً متقارن است با اوایل دهه 40 شمسی در ایران و آغاز نهضت 15 خرداد به رهبری امام خمینی(ره). سوالی که در اینجا مطرح است، اینست که چگونه ممکن است یک جنبش در غرب که به لحاظ کمّی در اقلیت قرار دارند در عرض حدود یک الی دوسال، بر یک ملت در خاورمیانه اثرگذار باشند؟! آنهم اثرگذاری بر روی ملتی که بیش از نیمی از جمعیت آن زمانش در بیسوادی و فقر فرهنگی بسر می بردند! مردمی که حتی سواد خواندن و نوشتن نداشتند، چگونه ممکن است بین سنت و مدرنیته و ایضاً تکنولوژی و ضد آن، تمایز قائل شوند؟!
پس با این حساب آیا جز این است که انقلاب اسلامی ایران با انگیزه اشاعه تعالیم و دستورات مذهبی اسلام به پیروزی رسید؟ مسلماً که همین گونه است.
در ادامه بحث، مصاحبه شونده به بررسی چگونگی سازش میان اسلام و فرهنگ آمریکایی می پردازند. شایگان در همین رابطه می گوید: «به نظر من می توان هم مسلمان معتقد بود و هم آمریکایی بود. اما اگر مقصود از اسلام گرا، آشوبگرانی است که می خواهند نظم عمومی را مختل کنند، این سازش امکان ناپذیر است.»
این نظریه همان عقیده بر اسلام آمریکایی است که به نوعی مروج چنگانگی و یا پلورالیسم است. اسلام اصیل مخالف استعمار، استثمار، استحمار و فاصله تبغاتی است که نماد تمامی اینها در لیبرال دموکراسی آمریکایی نمود پیدا می کند. اسلام حقیقی در برابر رویکردهایی چون امپریالیسم آمریکایی بی تفاوت نیست و نخواهد بود. حال چگونه ممکن است که این ضدین با یکدیگر سازش داشته باشند!
اسلام راستین جامعه را به سوی خدا محوری سوق می دهد و لیبرالیسم آمریکایی فرد محوری را تبلیغ می کند، فلذا این دو آشتی ناپذیرند و چراکه دیانت ما عین سیاست ماست.
"زیر آسمان های جهان" عنوان کتابی است که در آن مصاحبه "رامین جهانبگلو" با "داریوش شایگان" به چاپ رسیده است. این گفتگو در میان سالهای 1991 الی 1992 میلادی و در اثنای فروپاشی بلوک شرق انجام گرفته است. در این کتاب موضوعاتی چون مذهب و ایدئولوژی؛ سنت و مدرنیته؛ مسائل اجتماعی سیاسی ایران و جهان و نیز آینده مراودات بین الملل مورد بحث قرار گرفته اند.
در این نوشته قصد داریم تا به شکلی اجمالی و گذرا، نقدی بر نظریات مطرح شده در این گفتگو داشته باشیم.
در جایی از کتاب و در تعریف مفهوم "لائیسیته" آمده است: «جدایی مذهب از صحنه اجتماع، نه تنها باعث طرد مذهب نشده بلکه برعکس به آن فرصت داده است که گسترش یابد.»
هم چنین در ادامه می آید: «امروزه بدلیل همزیستی فضاهایی که از نظر تاریخی با هم فاصله دارند، مذهب امری خصوصی خواهد شد.»
این نظر از چند جهت قابل بررسی است. اولاً؛ مذهب یا به عبارت بهتر، دین بنا بر تعریف برنامه ای برای زندگانی انسانهاست. زندگانی انسان نیز دارای شئون مختلفی است که یکی از مهمترین آنها عرصه اجتماع است. انسان موجودی اجتماعی است و بخش عمده ای از روابط انسانی، در حوزه اجتماع جلوه یافته و تعریف می شود. بنابراین دین، دستورالعملی است از جانب خداوند برای بهبود ساز و کارهای اجتماعی و بطور کلی مذهب، در قالب اجتماع فرصت خودنمایی و بروز خواهد داشت. به همین دلیل سخن به میان آوردن از اینکه دین امری شخصی و خصوصی است، کاملاً مردود است. ثانیاً؛ مذهب به معنی اعم و اسلام در معنی اخص، در بطن جامعه نمود پیدا خواهد کرد؛ نه در کنج خانقاه و گوشه عزلت!
در ادامه کتاب داریوش شایگان در پاسخ به سوال رامین جهانبگلو بدین مضمون که؛ "آیا غرب ستیزی شرقی ها، آفریده غرب است؟"؛ می گوید: «آری، دقیقاً چنین است.»!
وی در تصدیق گفته هایش ادامه می دهد که؛ «در دهه 60 میلادی خیزشی در ایالات متحده و اروپا به راه افتاد. این جریان با شور و شدت تمام، ستایشگر رویه ضد تکنولوژی، ضد مدرن و ضد مذهب بود و در جهت تجلیل ارزش های سنتی گسترش می یافت. این جنبش مسلماً به مذاق بنیادگرایان مذهبی بسیار خوشگوار می آمد.»
شایگان هم چنین درباره تطبیق روند پیروزی انقلاب اسلامی با این جریان می افزاید: «انقلاب اسلامی ایران نیز سابقه چنین دوران آماده سازی و تدارکی را پشت سر داشت.»!
نکته مهمی که در این صحبت ها خودنمایی می کند، اینست که منشأ انقلاب اسلامی ایران در خارج از مرزهای ایران و بدست خود غربیها شکل گرفته است!
اما تاریخ خلاف این گفته ها را اثبات می کند. به گواه تاریخ یکی از پیش زمینه های مهم در پیروزی انقلاب اسلامی، نهضت مشروطه بوده است. نهضتی که در آن اکثریت مشروطه خواهان را هواداران مذهب و روحانیت تشکیل می دادند. این درحالی است که پیروزی این خیزش مذهبیون ( یا به قول آقای شایگان؛ بنیادگرایان!) پنجاه سال پیش از خیزش ضد مدرن در غرب اتفاق افتاده بود. حال چگونه است، انقلابی که سبقه اش به نیم قرن پیش از جنبش ضد تکنولوژی غرب باز می گردد، متأثر از آن باشد؟!
ضمناً؛ پیش و پس از نهضت مشروطه، خیزش های متعدد دیگری نیز توسط مذهبیون و روحانیون انجام گرفت که تمامی آنها بر انقلاب اسلامی تأثیرگذار بوده اند. نهضت جنگل و مبارزات روحانیونی چون آیت الله مدرس؛ شیخ شهید فضل الله نوری، آیت الله کاشانی و نیز سید مجتبی نواب صفوی، را می توان از جمله اقدامات اثرگذار قشر روحانی و مذهبی بر پیش زمینه های پیروزی انقلاب اسلامی دانست.
نکته دیگر آنکه، دهه 60 میلادی دقیقاً متقارن است با اوایل دهه 40 شمسی در ایران و آغاز نهضت 15 خرداد به رهبری امام خمینی(ره). سوالی که در اینجا مطرح است، اینست که چگونه ممکن است یک جنبش در غرب که به لحاظ کمّی در اقلیت قرار دارند در عرض حدود یک الی دوسال، بر یک ملت در خاورمیانه اثرگذار باشند؟! آنهم اثرگذاری بر روی ملتی که بیش از نیمی از جمعیت آن زمانش در بیسوادی و فقر فرهنگی بسر می بردند! مردمی که حتی سواد خواندن و نوشتن نداشتند، چگونه ممکن است بین سنت و مدرنیته و ایضاً تکنولوژی و ضد آن، تمایز قائل شوند؟!
پس با این حساب آیا جز این است که انقلاب اسلامی ایران با انگیزه اشاعه تعالیم و دستورات مذهبی اسلام به پیروزی رسید؟ مسلماً که همین گونه است.
در ادامه بحث، مصاحبه شونده به بررسی چگونگی سازش میان اسلام و فرهنگ آمریکایی می پردازند. شایگان در همین رابطه می گوید: «به نظر من می توان هم مسلمان معتقد بود و هم آمریکایی بود. اما اگر مقصود از اسلام گرا، آشوبگرانی است که می خواهند نظم عمومی را مختل کنند، این سازش امکان ناپذیر است.»
این نظریه همان عقیده بر اسلام آمریکایی است که به نوعی مروج چنگانگی و یا پلورالیسم است. اسلام اصیل مخالف استعمار، استثمار، استحمار و فاصله تبغاتی است که نماد تمامی اینها در لیبرال دموکراسی آمریکایی نمود پیدا می کند. اسلام حقیقی در برابر رویکردهایی چون امپریالیسم آمریکایی بی تفاوت نیست و نخواهد بود. حال چگونه ممکن است که این ضدین با یکدیگر سازش داشته باشند!
اسلام راستین جامعه را به سوی خدا محوری سوق می دهد و لیبرالیسم آمریکایی فرد محوری را تبلیغ می کند، فلذا این دو آشتی ناپذیرند و چراکه دیانت ما عین سیاست ماست.