صراط:مناظره دیروز، با این که برای نقد و بررسی دیدگاه های نامزدها و آگاهی
از چالش های میان این دیدگاهها و در نتیجه آگاهی از عواقب عملی
حاکمیت هر سلیقه، فضای چندان مناسبی ایجاد نکرد، اما فرصتی بود که آنان
در زمانی کوتاه به بیان برنامهها و دیدگاه های خود بپردازند. با
این حال تفاوت دیدگاه های نامزدها، خود به خود به رد و بدل شدن
سخنانی میان برخی از آنان انجامید که خالی از لطف نبود و بینندگان را تا
حدودی با دیدگاهایشان آشنا میکرد.
سیاست گذاری و برنامه ریزی در حوزه فرهنگ، مانند هر حوزه دیگری، ویژگی هایی دارد که آن را از اهداف، شعار ، نظریه پردازی و انشاء پردازی متمایز میکند. بسیاری از مواقع، ما به جای برنامه و سیاستگذاری، مشغول شعار دادن، انشاء پردازی ویا مثلا نظریه پردازی میشویم. با این که برنامه ریزی و سیاست گذاری با برخی از این مفاهیم ارتباط نزدیک دارد و مثلا ما در برنامه ریزی و سیاستگذاری، متکی به برخی از نظریهها و اهداف هستیم، اما یکی از مهم ترین ویژگی برنامه این است که سنجش پذیر و در مدت مشخصی قابل ارزیابی باشد.
یعنی باید بتوانیم بررسی کنیم که این برنامه چقدر پیشرفت داشته است و چقدر نداشته است. از این زاویه وقتی مناظره دیروز را بررسی کنیم، میتوانیم بحث های ارائه شده را به چند دسته تقسیم کنیم. گروهی از نامزدها بیش تر وارد حوزه ای شده بودند که تصور میکردند، نظریه پردازی میکنند. نظریه پردازی ، با ریاست جمهوری یا مدیریت اجرایی لزوما منافاتی ندارد، اما طبیعی است که مردم به کسی برای نظریه پردازی رای نمی دهند، حتی اگر واقعا توان علمی نظریه پردازی هم در این افراد باشد. اگر کسی نظریه پرداز باشد، میتواند بدون حضور در چنین عرصه ای نیز با تالیف مقاله و کتاب این کار را ادامه بدهد.
نکته جالب تر این است که برخی از نامزدهای محترم که از این زوایه سخن میگفتند، وقتی نوبت به راه حل میرسید، دچار تناقض میشدند. برخی از نامزدهای محترم، به جای ارائه برنامه صرفا به گفتن سخنان انشاء وار در ستایش فرهنگ و اهل فرهنگ و مردم پرداختند. این سخنان را با هیچ معیار و شاخصی نمی توان سنجید و در مقطع زمانی ارزیابی کرد و گفت که این برنامه به آن چه متعهد شده بود، رسیده است یا نه؟ برخی از نامزدهای محترم هم استقلالی برای فرهنگ قائل نبودند و فرهنگ را به عنوان زایده ای برای حوزه های دیگر مدنظر داشتند.
یا از سوی دیگر برخی از نامزدها چنان معنای وسیعی به فرهنگ میدادند که همه چیز در ذیل آن میگنجید و عملا امکان برنامه ریزی از بین میرفت. البته برخی از نامزدهای محترمی که در شعار، فرهنگ را به عنوان زیربنای همه حوزهها در نظر میگرفتند، در توضیح بیش تر، فرهنگ را به ابزار و تبلیغات تقلیل میدادند و بیش تر به فرهنگ بخشنامه ای و در خدمت سیاست و دولت ابراز علاقه میکردند. با این حال جای خوشحالی بود که در سخنان چند نفر و به خصوص نامزدهای اصلاح طلب و معتدل برنامه، معنای درست تری داشت.
در سخنانشان کم تر انشاءپردازی و تصور نظریه پردازی دیده میشد. احتمالا مشاورانشان، هم شناخت مناسبی از اختیارات و وظایف رییس جمهور داشتند و هم معنای درست برنامه را میدانستند و هم به انسجام اجزای مختلف برنامه توجه داشتند. از سوی دیگر در سخنان این نامزدها انتقادهای نسبتا مهمی از وضعیت فرهنگی هم ارائه میشد.با این حال انتقادهایی که از وضعیت فرهنگی کشور ارائه شد، کامل نبود و میتوان با مطالعه و پژوهش و از جمله با مراجعه به سخنان و گفت و گوهای هنرمندان و نویسندگان، به گزارشی کامل تر از وضعیت فرهنگی کشور و از جمله به نارضایتی گسترده هنرمندان و اهل فرهنگ از شرایط فعلی دست یافت.
یکی از برنامه هایی که در سخنان دست کم سه نامزد محترم چندبار تکرار شد، کاهش تصدی گری دولت در حوزه فرهنگ و هنر بود. واگذاری امور اهل فرهنگ به صنوف و تقویت نظام های صنفی از جمله این برنامهها بود که زیربنای همه اینها کیمیایی است به نام اعتماد به هنرمندان و اهل فرهنگ. اگر اعتماد وجود داشته باشد، آزادی های قانونی نویسندگان و هنرمندان و در نتیجه آزادی خلاقیت آنان نیز تضمین میشود. آنچه میان دولت و هنرمندان و اهل فرهنگ فاصله انداخته است، همین بیاعتمادی است.
نتیجه همین بی اعتمادی است که برخی به هنرمندان و اهل فرهنگ چون کارمندان دولت نگاه میکنند و از آنان چنین انتظاراتی دارند. هنرمندان و اهل فرهنگ کمتر از ما دغدغه ایران و اسلام را ندارند و اگر کار به خودشان سپرده شود، بهترین و ارزشی ترین آثار را تولید میکنند. چنین اعتمادی به طور نسبی امتحان خود را در دوره مدیریت اصلاحات در حوزه فرهنگ پس داده و بهترین آثار -حتی ارزشی و معنوی نیز- در اثر همین سیاستها و برنامهها تولید شده است.
سیاست گذاری و برنامه ریزی در حوزه فرهنگ، مانند هر حوزه دیگری، ویژگی هایی دارد که آن را از اهداف، شعار ، نظریه پردازی و انشاء پردازی متمایز میکند. بسیاری از مواقع، ما به جای برنامه و سیاستگذاری، مشغول شعار دادن، انشاء پردازی ویا مثلا نظریه پردازی میشویم. با این که برنامه ریزی و سیاست گذاری با برخی از این مفاهیم ارتباط نزدیک دارد و مثلا ما در برنامه ریزی و سیاستگذاری، متکی به برخی از نظریهها و اهداف هستیم، اما یکی از مهم ترین ویژگی برنامه این است که سنجش پذیر و در مدت مشخصی قابل ارزیابی باشد.
یعنی باید بتوانیم بررسی کنیم که این برنامه چقدر پیشرفت داشته است و چقدر نداشته است. از این زاویه وقتی مناظره دیروز را بررسی کنیم، میتوانیم بحث های ارائه شده را به چند دسته تقسیم کنیم. گروهی از نامزدها بیش تر وارد حوزه ای شده بودند که تصور میکردند، نظریه پردازی میکنند. نظریه پردازی ، با ریاست جمهوری یا مدیریت اجرایی لزوما منافاتی ندارد، اما طبیعی است که مردم به کسی برای نظریه پردازی رای نمی دهند، حتی اگر واقعا توان علمی نظریه پردازی هم در این افراد باشد. اگر کسی نظریه پرداز باشد، میتواند بدون حضور در چنین عرصه ای نیز با تالیف مقاله و کتاب این کار را ادامه بدهد.
نکته جالب تر این است که برخی از نامزدهای محترم که از این زوایه سخن میگفتند، وقتی نوبت به راه حل میرسید، دچار تناقض میشدند. برخی از نامزدهای محترم، به جای ارائه برنامه صرفا به گفتن سخنان انشاء وار در ستایش فرهنگ و اهل فرهنگ و مردم پرداختند. این سخنان را با هیچ معیار و شاخصی نمی توان سنجید و در مقطع زمانی ارزیابی کرد و گفت که این برنامه به آن چه متعهد شده بود، رسیده است یا نه؟ برخی از نامزدهای محترم هم استقلالی برای فرهنگ قائل نبودند و فرهنگ را به عنوان زایده ای برای حوزه های دیگر مدنظر داشتند.
یا از سوی دیگر برخی از نامزدها چنان معنای وسیعی به فرهنگ میدادند که همه چیز در ذیل آن میگنجید و عملا امکان برنامه ریزی از بین میرفت. البته برخی از نامزدهای محترمی که در شعار، فرهنگ را به عنوان زیربنای همه حوزهها در نظر میگرفتند، در توضیح بیش تر، فرهنگ را به ابزار و تبلیغات تقلیل میدادند و بیش تر به فرهنگ بخشنامه ای و در خدمت سیاست و دولت ابراز علاقه میکردند. با این حال جای خوشحالی بود که در سخنان چند نفر و به خصوص نامزدهای اصلاح طلب و معتدل برنامه، معنای درست تری داشت.
در سخنانشان کم تر انشاءپردازی و تصور نظریه پردازی دیده میشد. احتمالا مشاورانشان، هم شناخت مناسبی از اختیارات و وظایف رییس جمهور داشتند و هم معنای درست برنامه را میدانستند و هم به انسجام اجزای مختلف برنامه توجه داشتند. از سوی دیگر در سخنان این نامزدها انتقادهای نسبتا مهمی از وضعیت فرهنگی هم ارائه میشد.با این حال انتقادهایی که از وضعیت فرهنگی کشور ارائه شد، کامل نبود و میتوان با مطالعه و پژوهش و از جمله با مراجعه به سخنان و گفت و گوهای هنرمندان و نویسندگان، به گزارشی کامل تر از وضعیت فرهنگی کشور و از جمله به نارضایتی گسترده هنرمندان و اهل فرهنگ از شرایط فعلی دست یافت.
یکی از برنامه هایی که در سخنان دست کم سه نامزد محترم چندبار تکرار شد، کاهش تصدی گری دولت در حوزه فرهنگ و هنر بود. واگذاری امور اهل فرهنگ به صنوف و تقویت نظام های صنفی از جمله این برنامهها بود که زیربنای همه اینها کیمیایی است به نام اعتماد به هنرمندان و اهل فرهنگ. اگر اعتماد وجود داشته باشد، آزادی های قانونی نویسندگان و هنرمندان و در نتیجه آزادی خلاقیت آنان نیز تضمین میشود. آنچه میان دولت و هنرمندان و اهل فرهنگ فاصله انداخته است، همین بیاعتمادی است.
نتیجه همین بی اعتمادی است که برخی به هنرمندان و اهل فرهنگ چون کارمندان دولت نگاه میکنند و از آنان چنین انتظاراتی دارند. هنرمندان و اهل فرهنگ کمتر از ما دغدغه ایران و اسلام را ندارند و اگر کار به خودشان سپرده شود، بهترین و ارزشی ترین آثار را تولید میکنند. چنین اعتمادی به طور نسبی امتحان خود را در دوره مدیریت اصلاحات در حوزه فرهنگ پس داده و بهترین آثار -حتی ارزشی و معنوی نیز- در اثر همین سیاستها و برنامهها تولید شده است.