صراط:چند روزی بیشتر به برگزاری یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری باقی
نمانده است و تغییراتی در روش و سیاست گروههای مختلف حاضر در این عرصه روی
داده است. این امر بهانه ای شد که در گفتگو با دکتر "عماد افروغ" استاد
دانشگاه و جامعه شناس به بررسی مسائل مختلف انتخابات بپردازیم که بخش دوم و
پایانی این گفتگو اکنون از نظر شما میگذرد.
* چرا برخی نامزدها به رویه مورد انتقاد گذشته از جمله به تخریب دیگران برای اثبات خود، پوپولیزم، مظلوم نمایی، شایعه و دروغ متوسل می شوند؟
بدون اینکه وارد بحث مصادیق شوم، واقعا اگر کاندیدایی به رغم اینکه شعار اخلاق می دهد اما تخریب می کند نباید به او اعتماد کرد، چون با قرائتی روبرو بودیم که شعار اخلاق می داد و آن موقع تخریب هم نمی کرد اما بعدها تخریبها شروع شد. به نظرم ما فقط به هنگامه انتخابات نباید افراد و شعارهایشان را مورد ارزیابی قرار دهیم و فریب شعار را بخوریم. اصولاً نباید فریب هیچ شعاری را خورد، به رغم اینکه در انتخابات بازار شعار داغ است، به نظرم باید گذشته افراد را بررسی کنیم اگر افراد شجاع نشان می دهند، باید ببینیم که آیا در گذشته هم شجاع بودند یا نه؟! اگر امروز منتقد نشان می دهند باید ببینیم در مواضع گذشته شان، حَسَب برخی از موضوعات اساسی موضع انتقادی داشتند یا نداشتند؟! این فرصت را از خودمان نگیریم و این فرصت را به مردم هم بدهیم. کار مردم را ما باید انجام دهیم، شاید مردم نتوانند این کار را انجام دهند و وقت نداشته باشند. گرفتاریهای اقتصادی مانع این کارهایشان شود. ما باید این کارها را برایشان انجام دهیم ما فرصتی داریم تا ببینیم افراد در گذشته چه سیاست، عملکرد و رفتاری داشتند، آیا واقعا پایبند به شعارهای اخلاقی بودند یا نبودند؟! می توانستند نباشند، اما بودند یا خیر؟! میتوانستند اخلاقی نباشند اما اخلاقی ماندند. اینها ارزش دارد نه اینکه کسی بیاید شعار اخلاق بدهد و دائما بر روی اخلاق تأکید کند، اما هماکنون ببینم که تخریب میکند. بنابراین نمیتوانم نمره خوبی به این فرد بدهم. من نمی خواهم ورود مصداقی داشته باشم.
یا کسی شعارهای پوپولیستی بدهد. واقعا پوپولیسم، سم مهلک اداره عقلانی جامعه است. مخصوصا که با پوپولیسمی روبرو هستیم که صرفا نمودی از پوپولیسم را همراه خود دارد یعنی یک پوپولیسم فریبکارانه.
* یعنی اصیل نیست؟!
بله اصیل هم نیست، یعنی پوپولیستی داریم که مردمگرایانه است یعنی مردممحورند، ضمن اینکه من این پوپولیسم را هم بر نمیتابم، چون معتقدم مردم توده بیشکل نیستند. اما زمانی است که فردی میگوید میخواهم مردمگرایانه عمل کنم و فقط می گوید: مردم، مردم و مردم؛ و مردم را یک توده بی شکل می داند و توجه هم ندارد که این اشکال دارد اما حداقل صداقت دارد. اما با پوپولیسمی در این سالها روبرو بودم که صداقت هم نداشت. پس این گونه نتیجه می گیرم، پوپولیسم تحت هر شرایطی بد است اما تحت شرایط ناصادقانه بودن، به مراتب بدتر است. پوپولیسم ناصادقانه یعنی توده را بی شکل فرض کرده اند در صورتی که توده، بی شکل نیست. ما توجه به بسیاری از ابعاد عقلانی قضیه نداشتیم. این کارها به قول شما نقض غرض و شترسواری دولا، دولاست که از یک طرف نقد خود را به دولت مطرح کنیم و بگوئیم ما بر بیاخلاقیها نقد داشتیم و می خواهیم دولت اخلاقی روی کار بیاوریم، اما از طرف دیگر بازار شایعات را تقویت کنیم. به نظرم این بازی با شعور مردم است. من هم با شما هم عقیده هستم.
* داستان بحث خواصی که فرمودید، چه می شود؟!
درد ما از خواص است. منظورم، خواصگرایی برخی نیست که ذیل مقابله با خواص، منافع خودشان را پیش می بردند، اینها بازی است که این بحث مد نظرم نیست. خواص یعنی نخبه، روشنفکر، حلقه واسط بین مردم و دولت، بین عرصه قدرت مدنی و قدرت رسمی. اینها خواص هستند. من میخواهم خدمت شما عرض کنم بعد از سالها تأمل سیاسی، بعد از سالها حضور در عرصه نظریهپردازی و عمل سیاسی به این نتیجه رسیدم، مشکل این کشور در کلان، مشکل فقدان نقد و نظارت است. اگر ما نظارت نهادینه شده داشتیم، اگر نقد قوی داشتیم چرا خیال ما باید ناآسوده باشد از اینکه چه کسی رأی بیاورد. چرا خیال ما آسوده نباشد از اینکه استحکام جمهوری اسلامی کماکان حفظ شود. چرا؟ چون فاقد نقد هستیم.
روشنفکران و عالمان، نخبگان، روزنامهنگاران و تمام رگههای مرتبط با عرصه روشنفکری متأسفانه آنچنان که باید و شاید نقد درون گفتمانی و ملتزم به انقلاب اسلامی نمیکنند. در بالاترین سطح با توجه به جایگاه تاریخیشان، حوزههای علمیه را عرض می کنم که البته منظورم سلب مسئولیت از بقیه نیست. میگویم با توجه به قدرت و نفوذ شما، با توجه به قدرت منبر، چرا دیگر نظارت نمیکنید، چرا فریاد نمیزنید، چرا کوچکترین زشتی را به رخ نمیکشید. مشکل ما این است که مشکلی که کماکان باعث شده است، نگران باشیم که چه کسی رأی بیاورد. اگر ما نظارت داشتیم یعنی نگرانی از بابت نظارت نداشتیم، نگرانی از بابت اینکه چه کسی رأی بیاورد نداشتیم برای اینکه بخش مکتوب ما بلااشکال است. قانون اساسی، تفکیک قوا، رهبری و ... را داریم اما چرا نقد نداریم. به نظرم این یک عقب ماندگی تئوریک است.
* قبلا این عرصه را که داشتیم؟
قبل از انقلاب اسلامی داشتیم، قبل از انقلاب وقتی به مصاف شاه می رفتیم کاملا مرزبندیها مشخص بود یا به هر حال به گونهای مستقیم یا با کنایه مسائل مطرح میشد به هر حال انواع و اقسام مخالفتها بود و در برههای به اوج خود رسید. بعد از انقلاب، بنا به دلایلی کمرنگ شده است یعنی نقش نظارتی فقط به نقش تصدیگری تقلیل پیدا کرده است. نقش نظریهپردازی که جای خود را دارد یعنی از سه بخش تصدیگری، نظارت و نظریهپردازی (سه عرصهای که علما میتوانستند وارد شوند) به نظر میرسد که تصدیگری خیلی پررنگ بوده است و تا حدودی نقش نظارت و نظریه پردازی را تحتالشعاع قرار داده است و این برای ما مشکلاتی را ایجاد کرده است. لایه دیگر روشنفکران هستند. شماها و ماها، نخبگان، دانشگاهیان و ... (روشنفکری که یک لایه ندارد، لایههای متفاوتی دارد؛ چه کسی که در خدمت تولید اندیشه است، چه کسی که در خدمت ترویج اندیشه است. چه کسی که تولید خبر میکند، چه کسی که خبر را نشر می دهد و ...) اگر اینها این قابلیت مدنی بالا و طیفی ما را متشکل و نهادمند می کردند خیالمان آسوده بود. مشکل ما نظارت است و این امر باعث می شود که اتفاقاتی رخ دهد و ما را نگران کند از اینکه دارد چه اتفاقهایی دارد رخ می دهد.
اگر قرار است حکومت اسلامی باشد باید ناظرانی باشند که آیا وجه اسلامی دارد حفظ می شود یا خیر. عرض کردم اتفاقا مردمسالاری دینی اقتضای نقد دوسویه دارد. هم نقد به حقانیت و هم نقد به مقبولیت. یعنی باید مطمئن شوند که نظام شرعی و فقهی است. اینجا بحث مفصلی وجود دارد. چند درصد میتوانیم بگوئیم که نظام ما به لحاظ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ... فقهی است البته نه فقه متحجرانه اخباریگرا. همان فقهی که حضرت امام(ره) بنیان آنرا گذاشتند و بحث مکان و زمان را مطرح کردند. بحث مکان و زمان بحث بسیار بااهمیتی است، نشان می دهد که امام(ره) قائل به تغییر و تحول بودند. به فلسفه تغییر باور داشتند، یعنی تغییر و فلسفه تغییر را میشناختند. شرایط متحول و متغیر جامعه را بها میدادند نوعی رابطه عموم و خصوص من وجه بین دین و جامعه برقرار میکردند تمام این ویژگیهای مثبت را در اخباریها در اشعریون در تفکرات سلفی نمی بینیم. اتفاقا وجه مشترک ایرانی گری و تفکر سلفی بی توجهی به تغییر و تحول اجتماعی است. همه می خواهند که به گذشته موهوم ارجاع دهند. گذشتهای که واقعا موهوم است و اصولا قرار نیست ما به گذشته برگردیم بلکه باید به اصول بازگشت نه به آنچه که در گذشته اتفاق افتاده است، چون هیچ چیزی تکرار نمیشود اما اصول که از جنس عوامل مادی مشتمل بر تغییر و تحونیستند. اصول و حقایق، ثابت هستند و تحت هر شرایطی می توانیم از اصول استفاده کنیم اما آن چیزی که از آن به عنوان حرکت اجتماعی یاد می شود مشمول تغییر و تحول هستند.
* شما صحبت از طیفیگرایی کردید در آرایشی که بین کاندیداهای ریاست جمهوری وجود دارد. به نظر می رسد که اکنون با استعفای دکتر عارف به سمت قطبی گرایی کشیده می شود!
از روز اول عزیزان شاهد موضع گیریهای من بودند، یادداشتها و مصاحبهها و تذکرات بنده موجود است. تمام تلاش بنده این بود که فضا، طیفی بشود و طیفی بماند. به رغم همه تلاشی که کردیم هر چه که به سمت روزهای پایانی مبارزات انتخاباتی می رویم و به رأی گیری نزدیک تر می شویم بوی قطبی شدگی بیشتر به مشام می رسد.
بنده از این قضیه متأسفم یعنی بدون اینکه بخواهم تعرضی به اشخاص داشته باشم، میبینیم که متأسفانه فضای توسعهنیافتگی سیاسی و پرهیز از عقلانیت سیاسی و شخصیتگرایی و منجیگرایی کماکان غلیظ است، شاید نگرانی ما به شکل دیگری خود را نشان داد. ما ابتدا فکر می کردیم که این قطبیشدگی بیشتر به سمت جناح و اردوگاه دیگر میرود و آن اردوگاه میخواهد به گونهای ملات مذهبی این قطبیشدگی را بیشتر کند. تصور ما این بود که ممکن است این قطبیشدگی از ناحیه اردوگاه دیگری رخ دهد اما به هر حال اتفاقی که رخ داد باعث شد که ما این داعیه را داشته باشیم که این قطبیشدگی بیشتر از سوی جناح به اصطلاح دموکراتیک قضیه دارد اتفاق میافتد، جناحی که به عنوان اصلاحطلب خود را معرفی میکند. واقعا این چه بحثی است. این حرف تازه و جدید من نیست شما کتاب «ما قال و من قال» را ببینید همیشه در زمان توسعه سیاسی این بحث را مطرح میکردم که توسعه سیاسی یعنی تحقق فرآیند تفکیک. چرا اجازه تفکیک ندادید؟ ما تا حالا دلمان خوش بود که یک واقعیت طیفی رخ داده است. همگان میدانیم که جناح اصلاحطلب یک تفاوتهایی با دولت سازندگی دارد و یادمان هم نرود که خیلی از کسان که مدعی و منادی اصلاحطلبی بودند از مخالفان و منتقدان جدی دولت سازندگی بودند.
چه شد که دفعتا اتفاقی رخ میدهد. من تاکنون قصد ورود به افراد را نداشتم و اکنون هم ندارم. به آرایش کاندیداها و افراد کاری ندارم، اما هم اکنون که یکی از آنها انصراف داده میخواهم این را عرض کنم هرچند ایشان در انصراف خودشان علنا نگفته که به نفع چه کسی کنار رفتم، ولی تشخیص این امر راحت است. اگر پیامکهایی که به دست من میرسد درست باشد ایشان به توصیه شخصیتی سیاسی، کنار میروند و آن شخصیت به فلان کاندیدا رأی میدهد. این مشخص است که این امر چه داستانی دارد! ای کاش ایشان کنار نمیرفت، چون واقعیت طیفگونه از بین رفت. کار ما خراب شد. ما دوست داشتیم اتفاق مبارکی رخ دهد و واقعیت طیفگونه جامعه که ازصمیم قلبم معتقدم از واقعیات جامعه است، بروز و ظهور داشته باشد و خود را در عرصه فعالیتهای سیاسی نشان دهد. چرا شما با این کار آنرا قطبی کردید؟ آن هم شمایی که شعار عقلانیت سیاسی میدهید. شما که شعار توسعه سیاسی می دهید. خودتان کمک کردید که این تفکیک اتفاق نیفتد و بار دیگر یک حالت فلهای، هیجانی و شتابزدگی روی دهد. حالت شتابزدهای که بیش از آنکه حکایت از حُب شما باشد حکایت از بغض شما نسبت به فرد دیگری است.
* به نظر شما در ادامه وضعیت چگونه خواهد شد؟
اطلاحطلبان قطبیشدگی را در جناح خود ایجاد کردند، طرف مقابل باید به لحاظ سیاسی بیشعور باشد که کماکان واقعیت طیفگونه را در خود حفظ کند؟! این نهایت حماقت است، یعنی وقتی جناحی آنرا قطبی میکند نهایت بیدرایتی جناح مقابل خواهد بود که کماکان واقعیت طیفگونه را در اردوگاه خود حفظ کند. اگر آنها هم به وحدت نرسند مشخص است که نسبت به کنش سیاسی آگاهی ندارد. ما دوست داشتیم که هر دو جناح طیفگونه باشند وقتی جریانی فضا را قطبی میکند خواه ناخواه جریان دیگر را هم به سمت قطبیشدگی میکشاند و به نظرم عقل سیاسی اقتضاء میکند که این اتفاق بیفتد. چه خوش بی مهربانی از دو سر بی/ که یک سر مهربانی درد سر بی.
جناح اصول گرا طیف گونه است چون از جناحها و سلایق مختلف اصولگرایی در آن قرار دارند یعنی میتوانیم بگوئیم کثرت در عین وحدت است اما ما در جناح مقابل اصلاحطلب، وحدت در عین کثرت نداریم و تعجب میکنم که این حرکت از سوی اصلاحطلبان شروع شد.
* کنارهگیری آقای دکتر حداد عادل تأثیری در قطبیشدگی نداشت؟
اول اینکه حداد عادل، عضو یک ائتلاف بود و این ائتلاف علنا اعلام شده بود. همچنین کناره گیری یکی از کاندیداهای اصولگرا آسیبی به واقعیت طیف گونه ایجاد نکرد، چون تعداد آنها بیشتر بود. در بین پنج کاندیدای باقی مانده وزنه اصولگرایی هنوز مشهود و پرملات است. تعجب میکنم این اتفاق از سوی کسانی رخ داد که شعار توسعه سیاسی می دادند. علیالقاعده باید میانه بهتری با مفهوم توسعه سیاسی و عقلانیت سیاسی میداشتند. خدا عاقبت ما را به خیر کند. این انسجامگرایی ناموجهی که هماکنون صورت میگیرد چه عاقبتی خواهد داشت. نتیجه هر نوع قطب شدگی هر چه باشد مبارک نیست. تاریخ این را اثبات کرده است. قطبیشدگیها نتایج بدی دارند، چون توهم را بالا می برند. چون با واقعیت جامعه مدنی ما سازگار نیستند. جنگهایی که زمانی بنام دین و زمانی بنام توسعه سیاسی و اصلاحات و ... انجام شد و خیلیها را کنار گذاشتند و این اختلافافکنیها و دوگانگیها ایجاد شد همه از نتایج قطبیشدگی است.
* چرا شما اینقدر بر نتایج سوء کناره گیری دکتر عارف تأکید دارید، مگر چه نتایجی دارد؟
اگر قرار است وعده جامعه عقلانی را بدهیم آیا نباید ابزار ما عقلانی باشد. تا کی میخواهیم با این فاصلهگیریها جامعه را به سبک فعلی اداره کنیم. اگر قرار است به سمت جامعه آرمانی حرکت کنیم باید وسایل ما هم آرمانی باشد یعنی وسیله و هدف باید متناسب هم باشد. وسیله باید متناسب با هدف باشد اگر هدف ما توسعه سیاسی است، ابزار ما هم باید متناسب با آن باشد. اما ابزار اصلاح طلبان تاکنون متناسب با توسعه سیاسی نبوده چون منافاتی با تفکیک داشته است. اگر می خواهیم مردم را رشد دهیم باید از جایی شروع کرد نه اینکه از وجه احساسی مردم برای رسیدن به اهداف خود استفاده کنیم. در این صورت معلوم نیست چه اتفاقی خواهد افتاد. اگر قرار است مردم را رشد دهید این راهش نبود.
به نظر می رسد اگر یکی از شاخصههای رشد سیاسی و عقلانیت سیاسی توجه به قواعد و ضوابط و دور شدن از سایه سنگین شخصیتهاست، کماکان سایه شخصیتها بر سر اصلاح طلبان است. روزی که تعدادی از کاندیداها رد صلاحیت شدند یا احراز صلاحیت نشدند، بنده موضعی داشتم و گفتم مگر قرار است شخصیتها حکومت کنند. تا کی سایه منجیگرایی و شخصیتگرایی باید بر سر ما باشد؟! منجیگرایی و شخصیتگرایی آمد، آن چیزی که در فرهنگ سیاسی ما جا خشک کرده بود و شاید در برهههایی لعاب دینی داشت، امروز لعاب دموکراتیک دارد یعنی باز هم بازتولید فرهنگ سیاسی کهن است. حالا توقع داشتیم بیشتر بر روی قالبهای دینی قرار گیرد اما دیدیم نه! نمیخواهم آنرا نفی کنم اما دیدیم آمد و قالب و لعاب به روز و به اصلاح حقوق بشر، آزادی، اصلاحات و توسعه سیاسی و دموکراسی به خود گرفت. این نشان می دهد که ما خیلی راه برای رفتن داریم. منظورم این است که این کنارهگیری مغایرت تام با واقعیت طیفگونه در آرایش کاندیداها و عقلانیت و توسعه سیاسی دارد، مخصوصا که سایه سنگین شخصیتها بر روی آن ملموس بود.
* آقای دکتر! شاید خودشان مدعی باشند ما یک حزب هستند و حرف رئیس حزب خود را شنیدیم و کناره گیری کردیم!
شما بهتر از من می دانید که ما حزبی بنام اصلاحطلب و حزبی بنام اصولگرا نداریم. به نظرم نوعی تبارگرایی و رفتار فلهای است. یعنی نوعی رگههایی از قبیله گرایی سیاسی و در واقع فامیل بازی سیاسی در آن مشهود است چیزی که در اقتصاد و فرهنگ ما هم وجود دارد و یکی از معضلات ما را رقم می زند.
* عوامل این امر چیست؟، چرا این گونه می شود؟ حاکمیت مقصر است یا همین که حزب وجود ندارد و ...؟
به نظرم علت این امر فقدان فهمی دقیق از عقلانیت و توسعه سیاسی و فرهنگی و تحزب است. به رغم اینکه همه عوامل ممکن است دست به دست هم دهد و اینها هم مؤثر باشد. اما در اینجا تصمیم فردی مهم است یعنی اینجا بحث عاملیت است نه بحث ساختار. عاملیت به تصمیم ارادی بر میگردد. ایشان تصمیم گرفته وارد عرصه انتخابات شود و تصمیم گرفته که کنار بکشد؛ من چه کسی را مقصر بدانم! اینها نتیجه فقدان عقلانیت سیاسی، فقدان عقلانیت و تفکر معطوف به تحزب ریشه دار است. من علت را بیشتر عاملیت میدانم تا ساختار. ضربهای که کناره گیری ایشان زد، ورود ایشان نزد. ورود ایشان خیلی خوب و مبارک بود اما چرا کنارهگیری میکنید. این کنارهگیری چه هدف و پیامدی دارد. اولین نتیجه آن قطبیشدگی است. آیا جامعه ما زیبنده قطبیشدگی است آیا از قطبیشدگی کم آسیب دیدیم. این مهمترین دلیلاش است، البته ساختارها هم مؤثرند و فرهنگ توسعه یافته سیاسی نداریم. فهمی دقیق از جامعه نداریم. شعار توسعه سیاسی میدهیم اما فلهای عمل می کنیم. هنوز میخواهیم دسته بندی حیدری و نعمتی تاریخی خود را تکرار کنیم. میخواهیم به هر طریقی پیروز میدان شویم ولو به هر قیمتی؛ اما کدام یک از اینها قابل توجیه است.
البته میتوانم تحلیل دیگری هم داشته باشم اینها همه به خاطر رسیدن به قدرت است و فقط به خاطر این نیست که به قدرت برسند؛ چون در پس قدرت، ثروتهای هنگفت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی هم نهفته است. اما اجازه بدهید وارد این مباحث نشوم و در همان مقطع قبلی تحلیل کنم. می توانم اینها را وارد معادله کنم اما مایل نیستم اینها را وارد کنم. فعلا به همان وجه عاملیت توجه کنیم بهتر است.
ظاهرا شما جریانی را نمایندگی میکردید، این جریان با جریانی که به نفع آن کنار کشیدید یکی نیست. پس اصلاحطلبی بار دیگر به ما ضربه زد، ضربه کنارهگیری. بیشتر از آنکه بخواهم از جناحی دفاع کنم دلم به حال مملکت می سوزد. دوست دار رشد کشور هستم. این رشد در رقابت و تفکیک به دست میآید. شما تفکیک را نادیده گرفتید. شما آمدید انسجام گرایانه شعار تفکیک دادید. من همیشه گفته ام وحدت در عین کثرت. تفکیک منهای انسجام نباشد. انسجامگرایی مفزط ترجمانی از یک تفکر فاشیستی است. شما برای اینکه پیروز انتخابات باشید، بیش از آنکه اصلاحطلبانه عمل کرده باشید اقتدارگرایانه عمل کرده اید. رقیب شما هم ناچار به قطبیشدگی است اگر بخواهد کماکان طیفی وارد عرصه شود نهایت حماقت را از خودش بروز داده است. تلاش عده ای بود که فضا را قطبی کنند.
* فضای در انتخابات ۸۸ چگونه بود، طیفی مورد نظر شما بود؟!
من در انتخابات ۸۸ هم تلاش کردم که واقعیت طیفگونه شود و توصیه میکردم که آقای میرحسین هم بیاید. چون میدانستم اگر ایشان بیاید فضای قطبی را هم در اصلاحطلبان و هم در اصولگرایان میشکند و همین طور هم شد. اما همان موقع گفتم اگر خاتمی بیاید هم وحدتی در اصولگرایان ایجاد می شود و هم وحدتی در میان اصلاحطلبان و فضا کاملا قطبی میشود و حدسم درست بود. بلافاصله رقیبی از جناح اصلاحطلب برای آقای میرحسین ایجاد شد. اما در جناح اصولگرا کماکان فضا قطبی بود تا اینکه آقای رضایی اعلام کاندیداتوری کرد و ما خوشحال شدیم که پازل این واقعیت طیفگونه کامل شد و خوشحال شدیم و تا آخرش هم خوشحال بودیم.(بماند که هزینه اش را هم دادیم.)
این دفعه هم سعی کردیم این اتفاق بیفتد و این اتفاق افتاده بود تا اینکه این کناره گیری رخ داد و واقعا من بیش از همه افسرده شدم که چرا شاهد این رخداد بودیم.*
* چرا برخی نامزدها به رویه مورد انتقاد گذشته از جمله به تخریب دیگران برای اثبات خود، پوپولیزم، مظلوم نمایی، شایعه و دروغ متوسل می شوند؟
بدون اینکه وارد بحث مصادیق شوم، واقعا اگر کاندیدایی به رغم اینکه شعار اخلاق می دهد اما تخریب می کند نباید به او اعتماد کرد، چون با قرائتی روبرو بودیم که شعار اخلاق می داد و آن موقع تخریب هم نمی کرد اما بعدها تخریبها شروع شد. به نظرم ما فقط به هنگامه انتخابات نباید افراد و شعارهایشان را مورد ارزیابی قرار دهیم و فریب شعار را بخوریم. اصولاً نباید فریب هیچ شعاری را خورد، به رغم اینکه در انتخابات بازار شعار داغ است، به نظرم باید گذشته افراد را بررسی کنیم اگر افراد شجاع نشان می دهند، باید ببینیم که آیا در گذشته هم شجاع بودند یا نه؟! اگر امروز منتقد نشان می دهند باید ببینیم در مواضع گذشته شان، حَسَب برخی از موضوعات اساسی موضع انتقادی داشتند یا نداشتند؟! این فرصت را از خودمان نگیریم و این فرصت را به مردم هم بدهیم. کار مردم را ما باید انجام دهیم، شاید مردم نتوانند این کار را انجام دهند و وقت نداشته باشند. گرفتاریهای اقتصادی مانع این کارهایشان شود. ما باید این کارها را برایشان انجام دهیم ما فرصتی داریم تا ببینیم افراد در گذشته چه سیاست، عملکرد و رفتاری داشتند، آیا واقعا پایبند به شعارهای اخلاقی بودند یا نبودند؟! می توانستند نباشند، اما بودند یا خیر؟! میتوانستند اخلاقی نباشند اما اخلاقی ماندند. اینها ارزش دارد نه اینکه کسی بیاید شعار اخلاق بدهد و دائما بر روی اخلاق تأکید کند، اما هماکنون ببینم که تخریب میکند. بنابراین نمیتوانم نمره خوبی به این فرد بدهم. من نمی خواهم ورود مصداقی داشته باشم.
یا کسی شعارهای پوپولیستی بدهد. واقعا پوپولیسم، سم مهلک اداره عقلانی جامعه است. مخصوصا که با پوپولیسمی روبرو هستیم که صرفا نمودی از پوپولیسم را همراه خود دارد یعنی یک پوپولیسم فریبکارانه.
* یعنی اصیل نیست؟!
بله اصیل هم نیست، یعنی پوپولیستی داریم که مردمگرایانه است یعنی مردممحورند، ضمن اینکه من این پوپولیسم را هم بر نمیتابم، چون معتقدم مردم توده بیشکل نیستند. اما زمانی است که فردی میگوید میخواهم مردمگرایانه عمل کنم و فقط می گوید: مردم، مردم و مردم؛ و مردم را یک توده بی شکل می داند و توجه هم ندارد که این اشکال دارد اما حداقل صداقت دارد. اما با پوپولیسمی در این سالها روبرو بودم که صداقت هم نداشت. پس این گونه نتیجه می گیرم، پوپولیسم تحت هر شرایطی بد است اما تحت شرایط ناصادقانه بودن، به مراتب بدتر است. پوپولیسم ناصادقانه یعنی توده را بی شکل فرض کرده اند در صورتی که توده، بی شکل نیست. ما توجه به بسیاری از ابعاد عقلانی قضیه نداشتیم. این کارها به قول شما نقض غرض و شترسواری دولا، دولاست که از یک طرف نقد خود را به دولت مطرح کنیم و بگوئیم ما بر بیاخلاقیها نقد داشتیم و می خواهیم دولت اخلاقی روی کار بیاوریم، اما از طرف دیگر بازار شایعات را تقویت کنیم. به نظرم این بازی با شعور مردم است. من هم با شما هم عقیده هستم.
* داستان بحث خواصی که فرمودید، چه می شود؟!
درد ما از خواص است. منظورم، خواصگرایی برخی نیست که ذیل مقابله با خواص، منافع خودشان را پیش می بردند، اینها بازی است که این بحث مد نظرم نیست. خواص یعنی نخبه، روشنفکر، حلقه واسط بین مردم و دولت، بین عرصه قدرت مدنی و قدرت رسمی. اینها خواص هستند. من میخواهم خدمت شما عرض کنم بعد از سالها تأمل سیاسی، بعد از سالها حضور در عرصه نظریهپردازی و عمل سیاسی به این نتیجه رسیدم، مشکل این کشور در کلان، مشکل فقدان نقد و نظارت است. اگر ما نظارت نهادینه شده داشتیم، اگر نقد قوی داشتیم چرا خیال ما باید ناآسوده باشد از اینکه چه کسی رأی بیاورد. چرا خیال ما آسوده نباشد از اینکه استحکام جمهوری اسلامی کماکان حفظ شود. چرا؟ چون فاقد نقد هستیم.
روشنفکران و عالمان، نخبگان، روزنامهنگاران و تمام رگههای مرتبط با عرصه روشنفکری متأسفانه آنچنان که باید و شاید نقد درون گفتمانی و ملتزم به انقلاب اسلامی نمیکنند. در بالاترین سطح با توجه به جایگاه تاریخیشان، حوزههای علمیه را عرض می کنم که البته منظورم سلب مسئولیت از بقیه نیست. میگویم با توجه به قدرت و نفوذ شما، با توجه به قدرت منبر، چرا دیگر نظارت نمیکنید، چرا فریاد نمیزنید، چرا کوچکترین زشتی را به رخ نمیکشید. مشکل ما این است که مشکلی که کماکان باعث شده است، نگران باشیم که چه کسی رأی بیاورد. اگر ما نظارت داشتیم یعنی نگرانی از بابت نظارت نداشتیم، نگرانی از بابت اینکه چه کسی رأی بیاورد نداشتیم برای اینکه بخش مکتوب ما بلااشکال است. قانون اساسی، تفکیک قوا، رهبری و ... را داریم اما چرا نقد نداریم. به نظرم این یک عقب ماندگی تئوریک است.
* قبلا این عرصه را که داشتیم؟
قبل از انقلاب اسلامی داشتیم، قبل از انقلاب وقتی به مصاف شاه می رفتیم کاملا مرزبندیها مشخص بود یا به هر حال به گونهای مستقیم یا با کنایه مسائل مطرح میشد به هر حال انواع و اقسام مخالفتها بود و در برههای به اوج خود رسید. بعد از انقلاب، بنا به دلایلی کمرنگ شده است یعنی نقش نظارتی فقط به نقش تصدیگری تقلیل پیدا کرده است. نقش نظریهپردازی که جای خود را دارد یعنی از سه بخش تصدیگری، نظارت و نظریهپردازی (سه عرصهای که علما میتوانستند وارد شوند) به نظر میرسد که تصدیگری خیلی پررنگ بوده است و تا حدودی نقش نظارت و نظریه پردازی را تحتالشعاع قرار داده است و این برای ما مشکلاتی را ایجاد کرده است. لایه دیگر روشنفکران هستند. شماها و ماها، نخبگان، دانشگاهیان و ... (روشنفکری که یک لایه ندارد، لایههای متفاوتی دارد؛ چه کسی که در خدمت تولید اندیشه است، چه کسی که در خدمت ترویج اندیشه است. چه کسی که تولید خبر میکند، چه کسی که خبر را نشر می دهد و ...) اگر اینها این قابلیت مدنی بالا و طیفی ما را متشکل و نهادمند می کردند خیالمان آسوده بود. مشکل ما نظارت است و این امر باعث می شود که اتفاقاتی رخ دهد و ما را نگران کند از اینکه دارد چه اتفاقهایی دارد رخ می دهد.
اگر قرار است حکومت اسلامی باشد باید ناظرانی باشند که آیا وجه اسلامی دارد حفظ می شود یا خیر. عرض کردم اتفاقا مردمسالاری دینی اقتضای نقد دوسویه دارد. هم نقد به حقانیت و هم نقد به مقبولیت. یعنی باید مطمئن شوند که نظام شرعی و فقهی است. اینجا بحث مفصلی وجود دارد. چند درصد میتوانیم بگوئیم که نظام ما به لحاظ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ... فقهی است البته نه فقه متحجرانه اخباریگرا. همان فقهی که حضرت امام(ره) بنیان آنرا گذاشتند و بحث مکان و زمان را مطرح کردند. بحث مکان و زمان بحث بسیار بااهمیتی است، نشان می دهد که امام(ره) قائل به تغییر و تحول بودند. به فلسفه تغییر باور داشتند، یعنی تغییر و فلسفه تغییر را میشناختند. شرایط متحول و متغیر جامعه را بها میدادند نوعی رابطه عموم و خصوص من وجه بین دین و جامعه برقرار میکردند تمام این ویژگیهای مثبت را در اخباریها در اشعریون در تفکرات سلفی نمی بینیم. اتفاقا وجه مشترک ایرانی گری و تفکر سلفی بی توجهی به تغییر و تحول اجتماعی است. همه می خواهند که به گذشته موهوم ارجاع دهند. گذشتهای که واقعا موهوم است و اصولا قرار نیست ما به گذشته برگردیم بلکه باید به اصول بازگشت نه به آنچه که در گذشته اتفاق افتاده است، چون هیچ چیزی تکرار نمیشود اما اصول که از جنس عوامل مادی مشتمل بر تغییر و تحونیستند. اصول و حقایق، ثابت هستند و تحت هر شرایطی می توانیم از اصول استفاده کنیم اما آن چیزی که از آن به عنوان حرکت اجتماعی یاد می شود مشمول تغییر و تحول هستند.
* شما صحبت از طیفیگرایی کردید در آرایشی که بین کاندیداهای ریاست جمهوری وجود دارد. به نظر می رسد که اکنون با استعفای دکتر عارف به سمت قطبی گرایی کشیده می شود!
از روز اول عزیزان شاهد موضع گیریهای من بودند، یادداشتها و مصاحبهها و تذکرات بنده موجود است. تمام تلاش بنده این بود که فضا، طیفی بشود و طیفی بماند. به رغم همه تلاشی که کردیم هر چه که به سمت روزهای پایانی مبارزات انتخاباتی می رویم و به رأی گیری نزدیک تر می شویم بوی قطبی شدگی بیشتر به مشام می رسد.
بنده از این قضیه متأسفم یعنی بدون اینکه بخواهم تعرضی به اشخاص داشته باشم، میبینیم که متأسفانه فضای توسعهنیافتگی سیاسی و پرهیز از عقلانیت سیاسی و شخصیتگرایی و منجیگرایی کماکان غلیظ است، شاید نگرانی ما به شکل دیگری خود را نشان داد. ما ابتدا فکر می کردیم که این قطبیشدگی بیشتر به سمت جناح و اردوگاه دیگر میرود و آن اردوگاه میخواهد به گونهای ملات مذهبی این قطبیشدگی را بیشتر کند. تصور ما این بود که ممکن است این قطبیشدگی از ناحیه اردوگاه دیگری رخ دهد اما به هر حال اتفاقی که رخ داد باعث شد که ما این داعیه را داشته باشیم که این قطبیشدگی بیشتر از سوی جناح به اصطلاح دموکراتیک قضیه دارد اتفاق میافتد، جناحی که به عنوان اصلاحطلب خود را معرفی میکند. واقعا این چه بحثی است. این حرف تازه و جدید من نیست شما کتاب «ما قال و من قال» را ببینید همیشه در زمان توسعه سیاسی این بحث را مطرح میکردم که توسعه سیاسی یعنی تحقق فرآیند تفکیک. چرا اجازه تفکیک ندادید؟ ما تا حالا دلمان خوش بود که یک واقعیت طیفی رخ داده است. همگان میدانیم که جناح اصلاحطلب یک تفاوتهایی با دولت سازندگی دارد و یادمان هم نرود که خیلی از کسان که مدعی و منادی اصلاحطلبی بودند از مخالفان و منتقدان جدی دولت سازندگی بودند.
چه شد که دفعتا اتفاقی رخ میدهد. من تاکنون قصد ورود به افراد را نداشتم و اکنون هم ندارم. به آرایش کاندیداها و افراد کاری ندارم، اما هم اکنون که یکی از آنها انصراف داده میخواهم این را عرض کنم هرچند ایشان در انصراف خودشان علنا نگفته که به نفع چه کسی کنار رفتم، ولی تشخیص این امر راحت است. اگر پیامکهایی که به دست من میرسد درست باشد ایشان به توصیه شخصیتی سیاسی، کنار میروند و آن شخصیت به فلان کاندیدا رأی میدهد. این مشخص است که این امر چه داستانی دارد! ای کاش ایشان کنار نمیرفت، چون واقعیت طیفگونه از بین رفت. کار ما خراب شد. ما دوست داشتیم اتفاق مبارکی رخ دهد و واقعیت طیفگونه جامعه که ازصمیم قلبم معتقدم از واقعیات جامعه است، بروز و ظهور داشته باشد و خود را در عرصه فعالیتهای سیاسی نشان دهد. چرا شما با این کار آنرا قطبی کردید؟ آن هم شمایی که شعار عقلانیت سیاسی میدهید. شما که شعار توسعه سیاسی می دهید. خودتان کمک کردید که این تفکیک اتفاق نیفتد و بار دیگر یک حالت فلهای، هیجانی و شتابزدگی روی دهد. حالت شتابزدهای که بیش از آنکه حکایت از حُب شما باشد حکایت از بغض شما نسبت به فرد دیگری است.
* به نظر شما در ادامه وضعیت چگونه خواهد شد؟
اطلاحطلبان قطبیشدگی را در جناح خود ایجاد کردند، طرف مقابل باید به لحاظ سیاسی بیشعور باشد که کماکان واقعیت طیفگونه را در خود حفظ کند؟! این نهایت حماقت است، یعنی وقتی جناحی آنرا قطبی میکند نهایت بیدرایتی جناح مقابل خواهد بود که کماکان واقعیت طیفگونه را در اردوگاه خود حفظ کند. اگر آنها هم به وحدت نرسند مشخص است که نسبت به کنش سیاسی آگاهی ندارد. ما دوست داشتیم که هر دو جناح طیفگونه باشند وقتی جریانی فضا را قطبی میکند خواه ناخواه جریان دیگر را هم به سمت قطبیشدگی میکشاند و به نظرم عقل سیاسی اقتضاء میکند که این اتفاق بیفتد. چه خوش بی مهربانی از دو سر بی/ که یک سر مهربانی درد سر بی.
جناح اصول گرا طیف گونه است چون از جناحها و سلایق مختلف اصولگرایی در آن قرار دارند یعنی میتوانیم بگوئیم کثرت در عین وحدت است اما ما در جناح مقابل اصلاحطلب، وحدت در عین کثرت نداریم و تعجب میکنم که این حرکت از سوی اصلاحطلبان شروع شد.
* کنارهگیری آقای دکتر حداد عادل تأثیری در قطبیشدگی نداشت؟
اول اینکه حداد عادل، عضو یک ائتلاف بود و این ائتلاف علنا اعلام شده بود. همچنین کناره گیری یکی از کاندیداهای اصولگرا آسیبی به واقعیت طیف گونه ایجاد نکرد، چون تعداد آنها بیشتر بود. در بین پنج کاندیدای باقی مانده وزنه اصولگرایی هنوز مشهود و پرملات است. تعجب میکنم این اتفاق از سوی کسانی رخ داد که شعار توسعه سیاسی می دادند. علیالقاعده باید میانه بهتری با مفهوم توسعه سیاسی و عقلانیت سیاسی میداشتند. خدا عاقبت ما را به خیر کند. این انسجامگرایی ناموجهی که هماکنون صورت میگیرد چه عاقبتی خواهد داشت. نتیجه هر نوع قطب شدگی هر چه باشد مبارک نیست. تاریخ این را اثبات کرده است. قطبیشدگیها نتایج بدی دارند، چون توهم را بالا می برند. چون با واقعیت جامعه مدنی ما سازگار نیستند. جنگهایی که زمانی بنام دین و زمانی بنام توسعه سیاسی و اصلاحات و ... انجام شد و خیلیها را کنار گذاشتند و این اختلافافکنیها و دوگانگیها ایجاد شد همه از نتایج قطبیشدگی است.
* چرا شما اینقدر بر نتایج سوء کناره گیری دکتر عارف تأکید دارید، مگر چه نتایجی دارد؟
اگر قرار است وعده جامعه عقلانی را بدهیم آیا نباید ابزار ما عقلانی باشد. تا کی میخواهیم با این فاصلهگیریها جامعه را به سبک فعلی اداره کنیم. اگر قرار است به سمت جامعه آرمانی حرکت کنیم باید وسایل ما هم آرمانی باشد یعنی وسیله و هدف باید متناسب هم باشد. وسیله باید متناسب با هدف باشد اگر هدف ما توسعه سیاسی است، ابزار ما هم باید متناسب با آن باشد. اما ابزار اصلاح طلبان تاکنون متناسب با توسعه سیاسی نبوده چون منافاتی با تفکیک داشته است. اگر می خواهیم مردم را رشد دهیم باید از جایی شروع کرد نه اینکه از وجه احساسی مردم برای رسیدن به اهداف خود استفاده کنیم. در این صورت معلوم نیست چه اتفاقی خواهد افتاد. اگر قرار است مردم را رشد دهید این راهش نبود.
به نظر می رسد اگر یکی از شاخصههای رشد سیاسی و عقلانیت سیاسی توجه به قواعد و ضوابط و دور شدن از سایه سنگین شخصیتهاست، کماکان سایه شخصیتها بر سر اصلاح طلبان است. روزی که تعدادی از کاندیداها رد صلاحیت شدند یا احراز صلاحیت نشدند، بنده موضعی داشتم و گفتم مگر قرار است شخصیتها حکومت کنند. تا کی سایه منجیگرایی و شخصیتگرایی باید بر سر ما باشد؟! منجیگرایی و شخصیتگرایی آمد، آن چیزی که در فرهنگ سیاسی ما جا خشک کرده بود و شاید در برهههایی لعاب دینی داشت، امروز لعاب دموکراتیک دارد یعنی باز هم بازتولید فرهنگ سیاسی کهن است. حالا توقع داشتیم بیشتر بر روی قالبهای دینی قرار گیرد اما دیدیم نه! نمیخواهم آنرا نفی کنم اما دیدیم آمد و قالب و لعاب به روز و به اصلاح حقوق بشر، آزادی، اصلاحات و توسعه سیاسی و دموکراسی به خود گرفت. این نشان می دهد که ما خیلی راه برای رفتن داریم. منظورم این است که این کنارهگیری مغایرت تام با واقعیت طیفگونه در آرایش کاندیداها و عقلانیت و توسعه سیاسی دارد، مخصوصا که سایه سنگین شخصیتها بر روی آن ملموس بود.
* آقای دکتر! شاید خودشان مدعی باشند ما یک حزب هستند و حرف رئیس حزب خود را شنیدیم و کناره گیری کردیم!
شما بهتر از من می دانید که ما حزبی بنام اصلاحطلب و حزبی بنام اصولگرا نداریم. به نظرم نوعی تبارگرایی و رفتار فلهای است. یعنی نوعی رگههایی از قبیله گرایی سیاسی و در واقع فامیل بازی سیاسی در آن مشهود است چیزی که در اقتصاد و فرهنگ ما هم وجود دارد و یکی از معضلات ما را رقم می زند.
* عوامل این امر چیست؟، چرا این گونه می شود؟ حاکمیت مقصر است یا همین که حزب وجود ندارد و ...؟
به نظرم علت این امر فقدان فهمی دقیق از عقلانیت و توسعه سیاسی و فرهنگی و تحزب است. به رغم اینکه همه عوامل ممکن است دست به دست هم دهد و اینها هم مؤثر باشد. اما در اینجا تصمیم فردی مهم است یعنی اینجا بحث عاملیت است نه بحث ساختار. عاملیت به تصمیم ارادی بر میگردد. ایشان تصمیم گرفته وارد عرصه انتخابات شود و تصمیم گرفته که کنار بکشد؛ من چه کسی را مقصر بدانم! اینها نتیجه فقدان عقلانیت سیاسی، فقدان عقلانیت و تفکر معطوف به تحزب ریشه دار است. من علت را بیشتر عاملیت میدانم تا ساختار. ضربهای که کناره گیری ایشان زد، ورود ایشان نزد. ورود ایشان خیلی خوب و مبارک بود اما چرا کنارهگیری میکنید. این کنارهگیری چه هدف و پیامدی دارد. اولین نتیجه آن قطبیشدگی است. آیا جامعه ما زیبنده قطبیشدگی است آیا از قطبیشدگی کم آسیب دیدیم. این مهمترین دلیلاش است، البته ساختارها هم مؤثرند و فرهنگ توسعه یافته سیاسی نداریم. فهمی دقیق از جامعه نداریم. شعار توسعه سیاسی میدهیم اما فلهای عمل می کنیم. هنوز میخواهیم دسته بندی حیدری و نعمتی تاریخی خود را تکرار کنیم. میخواهیم به هر طریقی پیروز میدان شویم ولو به هر قیمتی؛ اما کدام یک از اینها قابل توجیه است.
البته میتوانم تحلیل دیگری هم داشته باشم اینها همه به خاطر رسیدن به قدرت است و فقط به خاطر این نیست که به قدرت برسند؛ چون در پس قدرت، ثروتهای هنگفت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی هم نهفته است. اما اجازه بدهید وارد این مباحث نشوم و در همان مقطع قبلی تحلیل کنم. می توانم اینها را وارد معادله کنم اما مایل نیستم اینها را وارد کنم. فعلا به همان وجه عاملیت توجه کنیم بهتر است.
ظاهرا شما جریانی را نمایندگی میکردید، این جریان با جریانی که به نفع آن کنار کشیدید یکی نیست. پس اصلاحطلبی بار دیگر به ما ضربه زد، ضربه کنارهگیری. بیشتر از آنکه بخواهم از جناحی دفاع کنم دلم به حال مملکت می سوزد. دوست دار رشد کشور هستم. این رشد در رقابت و تفکیک به دست میآید. شما تفکیک را نادیده گرفتید. شما آمدید انسجام گرایانه شعار تفکیک دادید. من همیشه گفته ام وحدت در عین کثرت. تفکیک منهای انسجام نباشد. انسجامگرایی مفزط ترجمانی از یک تفکر فاشیستی است. شما برای اینکه پیروز انتخابات باشید، بیش از آنکه اصلاحطلبانه عمل کرده باشید اقتدارگرایانه عمل کرده اید. رقیب شما هم ناچار به قطبیشدگی است اگر بخواهد کماکان طیفی وارد عرصه شود نهایت حماقت را از خودش بروز داده است. تلاش عده ای بود که فضا را قطبی کنند.
* فضای در انتخابات ۸۸ چگونه بود، طیفی مورد نظر شما بود؟!
من در انتخابات ۸۸ هم تلاش کردم که واقعیت طیفگونه شود و توصیه میکردم که آقای میرحسین هم بیاید. چون میدانستم اگر ایشان بیاید فضای قطبی را هم در اصلاحطلبان و هم در اصولگرایان میشکند و همین طور هم شد. اما همان موقع گفتم اگر خاتمی بیاید هم وحدتی در اصولگرایان ایجاد می شود و هم وحدتی در میان اصلاحطلبان و فضا کاملا قطبی میشود و حدسم درست بود. بلافاصله رقیبی از جناح اصلاحطلب برای آقای میرحسین ایجاد شد. اما در جناح اصولگرا کماکان فضا قطبی بود تا اینکه آقای رضایی اعلام کاندیداتوری کرد و ما خوشحال شدیم که پازل این واقعیت طیفگونه کامل شد و خوشحال شدیم و تا آخرش هم خوشحال بودیم.(بماند که هزینه اش را هم دادیم.)
این دفعه هم سعی کردیم این اتفاق بیفتد و این اتفاق افتاده بود تا اینکه این کناره گیری رخ داد و واقعا من بیش از همه افسرده شدم که چرا شاهد این رخداد بودیم.*