یک: او ابراهیم حاتمیکیاست. مؤثرترین فیلمساز نسل پس از انقلاب بر جامعهاش. با جایگاهی ستارهگون میان مردم، فراتر از یک کارگردان. هنوز فیلمی از ابراهیم حاتمیکیا جلوتر از هر نام و ابرستارهای میتواند مخاطبان سینمای ایران را به دیدن یک فیلم کنجکاو کند، و همچنان شماری از ساختههاش مهمترین فیلمها در واکنش به اتفاقات دو سه دههی گذشته هستند. من از حاتمیکیای فیلمساز حرف میزنم، و نه از حرفهایی که بیرون سینما زده و میزند. این، جایگاهی نیست که بتوان به واسطهی دو جمله و چهار موضعگیری، نادیدهاش گرفت و همهچیز را از اساس زیر سؤال برد. این قطار اتهامات حول او را درک نمیکنم. چهگونه ممکن است چ تا دیروز یکی از بهترین فیلمهای حاتمیکیا باشد (اگر بهترینش نباشد)، و امروز ناگهان فیلمی نفتی و فرمایشی و نماد سینمای دولتی؟ مگر دربارهی سینما حرف نمیزنیم؟ دربارهی تصاویر؟ دربارهی آنچه بهعنوان یک فیلم روی پرده میرود؟ چهطور میشود نظرمان دربارهی یک فیلم را بهواسطهی حرفهای بعدی سازندهاش عوض کنیم؟
دو: وقت زدن که برسد، موج که راه بیفتد، همه همراه میشوند. فرقی ندارد این وسط حتا عباس کیارستمی باشی. حرفهای آقای کیارستمی حیرتزدهام کرده. فیلمسازی که در تمام این سالها شأنش اجل از سینمای ایران بوده، یکباره تصمیم میگیرد جواب حاتمیکیا را بدهد. یادتان باشد که ایشان چنین کاری را آن روز که حاتمیکیا به صراحت در آژانس شیشهای کاریکاتوری از او را درون آژانس هواپیماییاش گذاشت هم انجام نداد. آن روز حاتمیکیا مورد ستایش همهی طرفهای درگیر سینما بود، و امروز نه. پس آقای کیارستمی هم خودش را وسط میاندازد و میگوید خانهی دوست کجاست من ماندگار شد و فیلمهای میلیاردی اما با مخاطب کمتر این آقا، جوانان را تهییج کرد تا به جنگی بیهدف بروند و کشته شوند. جدا از اینکه این حرفها فقط تأیید حاتمیکیاست که فکر میکرد این خاک ذرهای اهمیت برای سازندهی خانهی دوست کجاست ندارد، بیشتر بهنظرم اثبات این است که همه وقت حمله شبیه هم میشوند. فکرش را بکنید. آقای کیارستمی مخاطب داشتن را ارزش بداند و برچسب فیلم گران را بهعنوان کنایه به کار ببرد. خدا را شکر. امروز را هم دیدیم.
سه: فقط یادتان باشد این برچسب لعنتی حسود را به چه کسی میزنید. انبار
حاتمیکیا جایزه کم ندارد. به درد فرنگ فیلم ساختن باشد، قبل از خیلیها از
کرخه تا راین و خاکستر سبز را ساخت و در ایران،فیلم بینالمللی ساخت. اصغر
فرهادی را خودش به سینما آورد و نویسندهی خوشقریحهی تلویزیون را
بهعنوان فیلمنامهنویس ارتفاع پست کنار خودش نشاند (درحالیکه خودش
فیلمنامهنویس خوبی است)، در دوران موضعگیریهای تند همفکرانش علیه
روشنفکران و چهرههای موج نوی انتهای دههی چهل، با بهرام بیضایی
(بهعنوان تدوینگر برج مینو) و بسیاری از چهرههای مطرح آن جریان دیگر
سینمای ایران پشت و جلوی دوربین همکاری کرد و چ نخستین فیلم گرانقیمت و
دولتیاش (به معنایی که مدنظر است) بوده که اتفاقن خرجی که برای آن شده بین
پلان به پلانش مشهود است و عددی این وسط حیف و میل نشده، که حالا
مدعیانش صف بکشند و وااسفا سر دهند که ببینید این عاقبت فیلم نفتی ساختن
است. حیرتآور آنکه مدعیان امروز که موجسوار جریانزدن حاتمیکیا شدهاند،
در کارنامه فیلمهای خندهآوری دارند که تصورشان پشت دوربین حتا یک سکانس
ساده از چ فقط لبخند به لب میآورد.
چهار: بله. این یادداشت عصبانی است. عصبانی از ما مردم فراموشکار. عصبی از ما موجسواران دمدمیمزاج. روزگاری آوینی گفته بود ابراهیم بر دامنهی آتشفشان منزل دارد. امروز دیگر گدازهها هم به سوی او روان شدهاند. حاتمیکیا خودش بهتر از هرکسی راه و رسم زیستن در این میانه را میداند. مبارک ما باشد که او را چنین پرخاشگر و بیحوصله کردهایم.
منبع: میزان