صراط: حضور غلامان سیاه و اصرار آنها بر ماندن در کنار حضرت سید الشهداء(ع) برای شهادت نشان میدهد در کربلا لیاقتهایی لازم است که تنها در نهاد بعضی از ابناء بشر هست، حال چه غلام باشند و چه آزاد، و ناظر به اهداف مقدس اسلامی است که رسول خدا (ص) فرمودند: « أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَبِّكُمْ وَاحِدٌ وَ إِنَّ أَبَاكُمْ وَاحِدٌ لَا فَضْلَ لِعَرَبِيٍّ عَلَى عَجَمِيٍّ وَ لَا لِعَجَمِيٍّ عَلَى عَرَبِيٍّ وَ لَا لِأَحْمَرَ عَلَى أَسْوَدَ وَ لَا لِأَسْوَدَ عَلَى أَحْمَرَ إِلَّا بِالتَّقْوَى قَالَ اللَّهُ تَعَالَى إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم »(معدنالجواهر، ص21). اى مردم خداى شما يكى و پدر شما يكى است همه فرزند آدميد و آدم از خاك است هر كس از شما پرهيزكارتر است پيش خدا بزرگوارتر است عربى بر عجمى جز بپرهيزكارى امتياز ندارد.
با نظر به اهداف مقدس امام حسین(ع) در کربلا و همراهی غلامانی که حضرت آنها را آزاد فرمود، ولی آنها اصرار بر ماندن داشتند، معلوم میشود در فضای نظام اسلامی غلامان امکان حضور در جوار انسانهای کامل را در راستای تعالی انسانی پیدا میکنند.
نصربن ابی نیزو مولای علی(ع): در امور نخلستان عامل حضرت علی(ع) بود، سپس با امام حسین(ع) بود، همراه امام از مدینه تا مکه و سپس با حضرت به سوی کربلا آمد. در روز عاشورا ابتدا سواره جنگ کرد و چون اسباش زخمِ کاری برداشت، پیاده جنگ کرد تا شهید شد.
سعد بن حرث خزاعی مولای علی(ع) : علی(ع) او را والی آذربایجان کرد. بعد از علی(ع) به امام حسن(ع) ضمیمه شد و بعد به امام حسین(ع) پیوست و با حضرت از مدینه به کربلا آمد و در محضر امام با دشمن جنگید تا شهید شد.
این دو بزرگوار با سیره و سخن علی(ع) آشنا بودند و ستارههای معرفت خاصی در شخصیتشان طلوع کرده بود و لذا وقتی تاریکی سراسر عالم را بگیرد ستارههای درونی آنها نشانی درستی جهت رسیدن به کوی دوست به آنها میدهد. علی(ع) قطبنمای آنها شد تا توانستند به کوی شهیدان کربلا برسند.
منحج بن سهم مولای حسن و حسین«علیهماالسلام» : از مدینه با حضرت به کربلا آمد، همینکه دو لشکر در کربلا به پیکار پرداختند مانند پهلوانان رزم نمود تا شهید شد.
اینان متوجه شده بودند راه کامیابی دولتها خدمت است در مسیری که آن را انتخاب کردهاند، مانند تیری که به طرف هدف روان است همه توجه خود را به هدف معطوف داشتند ولذا انسان شرافتمند را جای تجدید نظر و بازگشت در مسیری چنین مقدس نشاید.
قارب بن عبداللّه مولی الحسین(ع): از مدینه به همراه امام تا کربلا آمد. همینکه روز عاشورا شد و آتش جنگ برافروخت به جنگ پیشقدمی کرد و پس از مبارزه با دشمن شهید شد.
آنچه در عمق حرکت این موالی میتوان دید آن است که اینها مولای خود یعنی امام حسین(ع) را جنبهی برتر خود مییافتند و حُسن استقبال امام نسبت به مرگ آنها را نسبت به راهی که در پیش گرفته بودند مطمئن میکرد و تلخی مرگ را برای آنها شیرین کرده بود. اینها در سه روز احتضار علی(ع) در بستر، درسهایی نسبت به شهادت آموختند و لذا غلامانی بودند آزادمنش و نشان دادند که آزادی را در غلامی این خاندان یافتهاند. باید پیشخدمت بستر شهادت علی(ع) باشی تا جرأت کنی به رخ مرگ لبخند بزنی، این است راز آنکه غلامان حسین(ع) در مقابله با خطر و در آستانهی مرگ از خود آزادمنشی بروز میدهند. با اینکه غلام باید از ترس مرگ به هر حقارتی راضی شود آنهم در شرایطی که بسیار مدعیان آزادی و شجاعت پشت به جنگ میکنند، این غلامان در زیر سایهی تربیت خاندان اهلالبیت حیات آینده را زیباتر و جهان آینده را شیواتر از زندگی در این جهان یافتند. اینان در کنار حسین(ع) فهمیدند تکلیف تازهای پیش آمده و راه دیگری در پیش دارند.
اسلم بن عمرو غلام امام حسین(ع): همینکه امام حسین(ع) از مدینه به سوی مکه خارج شد اسلم ملازم حضرت بود تا او به کربلا آمد. در روز عاشورا در رجز خود گفت:
امیری حسینٌ و نِعم الأمیر سرور فؤاد البشیر النذیر
امیر من حسین است و نیکو امیری است، مایهی سرور دل پیامبرِ بشیر و نذیر است.
مردانه جنگید تا شهید شد. همینکه به خاک افتاد و هنوز رمقی داشت امام دست به گردن او کرد و اشک ریخت و رخسارهاش را به چهرهی او گذاشت. اسلم چشمها را باز کرد و لبخندی زد و گفت: «مَنْ مِثْلی؟ و ابن رسول اللّه وَضَعَ خَدَّهُ عَلی خَدّی»، کیست مانند من؟ که فرزند رسول خدا رخ به رخ من گذارد؟ و جان تسلیم کرد. آری ابرار یک عمر تلاش کردند که زندگی را به زیبایی تمام به آخر برسانند در لحظهی جاندادن لبخندی دارد که به جهان میارزد.
سلیمان بن رزین مولای حسین(ع) . حرث مولای حمزه سیدالشهداء(ع): از جمله کسانیاند که امام حس ین را از مدینه تا کربلا همراهی کردند. در اولین برخورد با لشکر عمر سعد خود را وارد معرکهی نبرد کردند و همچنان مبارزه نمودند تا شهید شدند و نشان دادند مرغی که از بامی دانه چیند هرچند بقیه او را از آن بان بتارانند، باز به سوی همان بام میآید. اینان را مجبور نکردند در کربلا با حسین(ع) بمانند، رشته محبتی که به این خاندان پیدا کردند آنها را تا اینجاها کشاند، زیرا این خانواده غلامان خود را به چشم غلامی نمیدیدند وگرنه چگونه میشود غلامان را تا این اندازه از رشد جلو آورد؟
جُون، غلام سیاه ابیذر غفاری: همراه ابوذر تا ربذه رفت و بعد از رحلت او به اهلالبیت(ع) پیوست و همینکه امام حسین(ع) از مدینه حرکت کرد همراه حضرت تا کربلا آمد. در شب عاشورا به اصلاح اسلحهها مشغول بود و در بهکاربردن اسلحه شجاع و آزموده بود. وقتی آتش جنگ شدت گرفت جُون از امام برای جنگ اذن خواست. امام(ع) برای اینکه برای او روشن کنند مجبور به تبعیت نیست، فرمودند: «ای جُون! تو از جانب من اذن رفتن داری، پس خود را در پیروی ما مبتلا مساز»، «فَلَا تَبْتَلِ بِطَرِيقِنَا»(اللهوف، ص 64) خود را در پیرویِ راه ما مبتلا مساز. مینویسند: «فَوَقَّعَ جون علی قَدَمَیّ اِلی اَبی عبداللّه(ع) یُقَبِّلُها فَقَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا فِي الرَّخَاءِ أَلْحَسُ قِصَاعَكُمْ وَ فِي الشِّدَّةِ أَخْذِلُكُم؟ فَتَنَفَّسْ عَلَيَّ بِالْجَنَّةِ ...... لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُكُمْ حَتَّى يَخْتَلِطَ هَذَا الدَّمُ الْأَسْوَدُ مَعَ دِمَائِكُمْ»(ابصار العین، ص 176) پس جُون افتاد روی قدمهای ابی عبداللّه(ع) آنها را بوسه میزد و میگفت: ای فرزند رسول خدا من در آسایش، بزرگواریهای شما را دیدهام، آیا در سختیها شما را رها کنم؟ پس بر من نیز راه بهشت را بگشایید..... نه به خدا سوگند من از شما جدا نمیشوم تا این خون سیاه من با خون شما مخلوط گردد.
جُون تقاضا دارد که حضرت بگذارند در راه وفای به امام کشته شود تا معلوم شود که آن خانواده غلامان خود را چگونه پرورش دادهاند و اسلام به چه معنایی بردگی را امضاء کرده است تا بیپناهان پناهی داشته باشند.
با نظر به اصرار جُون برای شهادت، تاریخ گمشدهی نگاه اسلام به بردگان زیر تبلیغات دشمنان اسلام، بازخوانی خواهد شد. وقتی روشن شود کربلا تابلوی تعلق غلامان به خواجگان خود است، معلوم میشود اسلام در آن شرایط تاریخی که امکان رهاکردن غلامان نبوده چگونه آنها را پرورش داده و هر خانوادهای غلامان خود را از اعضاء خود محسوب میداشته، آنگاه که چارهای از حضور بردگان در جامعهی آن روز نبود و بردگان قبیلهای نداشتند که به آن منتسب شوند و باید تحت سرپرستی قبیلهای باشند، باید بشریت ببیند خانوادهی نبوت با غلامان خود چگونه رفتار کردهاند و چگونه به آنها پناه میدادند و از عافیت دین و دنیا بهرهمندشان میکردند، آیا آنهایی که به اسلام نسبت به پذیرش بردهداری عیب میگیرند این مسائل را نمیبینند؟
حضرت علی(ع) در بستر شهادت توصیه میفرمایند: «اللَّهَ اللَّهَ فِي النِّسَاءِ وَ فِيمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَإِنَّ آخِرَ مَا تَكَلَّمَ بِهِ نَبِيُّكُم»(الکافی، ج 7، ص 52) خدای را، خدای را در سفارش به زنان و غلامان و کنیزان که این آخرین کلام پیامبرتان بوده.
آری آنکس که جان خود را با شیفتگی و دلباختگی فدای کوی شهادت میکند باید به او بیشتر از هر افسری سلام داد. هرگاه ما را تمنّای آن است که به آستان اسلام حقیقی وارد شویم، باید ابتدا به غلامان حسین(ع) ادای احترام نماییم.
*حجت الاسلام و المسلمین محمد محسن طبسی مدرس و پژوهشگرتاریخ و کلام تطبیقی و مدیر گروه فرق تشییع دانشگاه ادیان.
با نظر به اهداف مقدس امام حسین(ع) در کربلا و همراهی غلامانی که حضرت آنها را آزاد فرمود، ولی آنها اصرار بر ماندن داشتند، معلوم میشود در فضای نظام اسلامی غلامان امکان حضور در جوار انسانهای کامل را در راستای تعالی انسانی پیدا میکنند.
نصربن ابی نیزو مولای علی(ع): در امور نخلستان عامل حضرت علی(ع) بود، سپس با امام حسین(ع) بود، همراه امام از مدینه تا مکه و سپس با حضرت به سوی کربلا آمد. در روز عاشورا ابتدا سواره جنگ کرد و چون اسباش زخمِ کاری برداشت، پیاده جنگ کرد تا شهید شد.
سعد بن حرث خزاعی مولای علی(ع) : علی(ع) او را والی آذربایجان کرد. بعد از علی(ع) به امام حسن(ع) ضمیمه شد و بعد به امام حسین(ع) پیوست و با حضرت از مدینه به کربلا آمد و در محضر امام با دشمن جنگید تا شهید شد.
این دو بزرگوار با سیره و سخن علی(ع) آشنا بودند و ستارههای معرفت خاصی در شخصیتشان طلوع کرده بود و لذا وقتی تاریکی سراسر عالم را بگیرد ستارههای درونی آنها نشانی درستی جهت رسیدن به کوی دوست به آنها میدهد. علی(ع) قطبنمای آنها شد تا توانستند به کوی شهیدان کربلا برسند.
منحج بن سهم مولای حسن و حسین«علیهماالسلام» : از مدینه با حضرت به کربلا آمد، همینکه دو لشکر در کربلا به پیکار پرداختند مانند پهلوانان رزم نمود تا شهید شد.
اینان متوجه شده بودند راه کامیابی دولتها خدمت است در مسیری که آن را انتخاب کردهاند، مانند تیری که به طرف هدف روان است همه توجه خود را به هدف معطوف داشتند ولذا انسان شرافتمند را جای تجدید نظر و بازگشت در مسیری چنین مقدس نشاید.
قارب بن عبداللّه مولی الحسین(ع): از مدینه به همراه امام تا کربلا آمد. همینکه روز عاشورا شد و آتش جنگ برافروخت به جنگ پیشقدمی کرد و پس از مبارزه با دشمن شهید شد.
آنچه در عمق حرکت این موالی میتوان دید آن است که اینها مولای خود یعنی امام حسین(ع) را جنبهی برتر خود مییافتند و حُسن استقبال امام نسبت به مرگ آنها را نسبت به راهی که در پیش گرفته بودند مطمئن میکرد و تلخی مرگ را برای آنها شیرین کرده بود. اینها در سه روز احتضار علی(ع) در بستر، درسهایی نسبت به شهادت آموختند و لذا غلامانی بودند آزادمنش و نشان دادند که آزادی را در غلامی این خاندان یافتهاند. باید پیشخدمت بستر شهادت علی(ع) باشی تا جرأت کنی به رخ مرگ لبخند بزنی، این است راز آنکه غلامان حسین(ع) در مقابله با خطر و در آستانهی مرگ از خود آزادمنشی بروز میدهند. با اینکه غلام باید از ترس مرگ به هر حقارتی راضی شود آنهم در شرایطی که بسیار مدعیان آزادی و شجاعت پشت به جنگ میکنند، این غلامان در زیر سایهی تربیت خاندان اهلالبیت حیات آینده را زیباتر و جهان آینده را شیواتر از زندگی در این جهان یافتند. اینان در کنار حسین(ع) فهمیدند تکلیف تازهای پیش آمده و راه دیگری در پیش دارند.
اسلم بن عمرو غلام امام حسین(ع): همینکه امام حسین(ع) از مدینه به سوی مکه خارج شد اسلم ملازم حضرت بود تا او به کربلا آمد. در روز عاشورا در رجز خود گفت:
امیری حسینٌ و نِعم الأمیر سرور فؤاد البشیر النذیر
امیر من حسین است و نیکو امیری است، مایهی سرور دل پیامبرِ بشیر و نذیر است.
مردانه جنگید تا شهید شد. همینکه به خاک افتاد و هنوز رمقی داشت امام دست به گردن او کرد و اشک ریخت و رخسارهاش را به چهرهی او گذاشت. اسلم چشمها را باز کرد و لبخندی زد و گفت: «مَنْ مِثْلی؟ و ابن رسول اللّه وَضَعَ خَدَّهُ عَلی خَدّی»، کیست مانند من؟ که فرزند رسول خدا رخ به رخ من گذارد؟ و جان تسلیم کرد. آری ابرار یک عمر تلاش کردند که زندگی را به زیبایی تمام به آخر برسانند در لحظهی جاندادن لبخندی دارد که به جهان میارزد.
سلیمان بن رزین مولای حسین(ع) . حرث مولای حمزه سیدالشهداء(ع): از جمله کسانیاند که امام حس ین را از مدینه تا کربلا همراهی کردند. در اولین برخورد با لشکر عمر سعد خود را وارد معرکهی نبرد کردند و همچنان مبارزه نمودند تا شهید شدند و نشان دادند مرغی که از بامی دانه چیند هرچند بقیه او را از آن بان بتارانند، باز به سوی همان بام میآید. اینان را مجبور نکردند در کربلا با حسین(ع) بمانند، رشته محبتی که به این خاندان پیدا کردند آنها را تا اینجاها کشاند، زیرا این خانواده غلامان خود را به چشم غلامی نمیدیدند وگرنه چگونه میشود غلامان را تا این اندازه از رشد جلو آورد؟
جُون، غلام سیاه ابیذر غفاری: همراه ابوذر تا ربذه رفت و بعد از رحلت او به اهلالبیت(ع) پیوست و همینکه امام حسین(ع) از مدینه حرکت کرد همراه حضرت تا کربلا آمد. در شب عاشورا به اصلاح اسلحهها مشغول بود و در بهکاربردن اسلحه شجاع و آزموده بود. وقتی آتش جنگ شدت گرفت جُون از امام برای جنگ اذن خواست. امام(ع) برای اینکه برای او روشن کنند مجبور به تبعیت نیست، فرمودند: «ای جُون! تو از جانب من اذن رفتن داری، پس خود را در پیروی ما مبتلا مساز»، «فَلَا تَبْتَلِ بِطَرِيقِنَا»(اللهوف، ص 64) خود را در پیرویِ راه ما مبتلا مساز. مینویسند: «فَوَقَّعَ جون علی قَدَمَیّ اِلی اَبی عبداللّه(ع) یُقَبِّلُها فَقَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا فِي الرَّخَاءِ أَلْحَسُ قِصَاعَكُمْ وَ فِي الشِّدَّةِ أَخْذِلُكُم؟ فَتَنَفَّسْ عَلَيَّ بِالْجَنَّةِ ...... لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُكُمْ حَتَّى يَخْتَلِطَ هَذَا الدَّمُ الْأَسْوَدُ مَعَ دِمَائِكُمْ»(ابصار العین، ص 176) پس جُون افتاد روی قدمهای ابی عبداللّه(ع) آنها را بوسه میزد و میگفت: ای فرزند رسول خدا من در آسایش، بزرگواریهای شما را دیدهام، آیا در سختیها شما را رها کنم؟ پس بر من نیز راه بهشت را بگشایید..... نه به خدا سوگند من از شما جدا نمیشوم تا این خون سیاه من با خون شما مخلوط گردد.
جُون تقاضا دارد که حضرت بگذارند در راه وفای به امام کشته شود تا معلوم شود که آن خانواده غلامان خود را چگونه پرورش دادهاند و اسلام به چه معنایی بردگی را امضاء کرده است تا بیپناهان پناهی داشته باشند.
با نظر به اصرار جُون برای شهادت، تاریخ گمشدهی نگاه اسلام به بردگان زیر تبلیغات دشمنان اسلام، بازخوانی خواهد شد. وقتی روشن شود کربلا تابلوی تعلق غلامان به خواجگان خود است، معلوم میشود اسلام در آن شرایط تاریخی که امکان رهاکردن غلامان نبوده چگونه آنها را پرورش داده و هر خانوادهای غلامان خود را از اعضاء خود محسوب میداشته، آنگاه که چارهای از حضور بردگان در جامعهی آن روز نبود و بردگان قبیلهای نداشتند که به آن منتسب شوند و باید تحت سرپرستی قبیلهای باشند، باید بشریت ببیند خانوادهی نبوت با غلامان خود چگونه رفتار کردهاند و چگونه به آنها پناه میدادند و از عافیت دین و دنیا بهرهمندشان میکردند، آیا آنهایی که به اسلام نسبت به پذیرش بردهداری عیب میگیرند این مسائل را نمیبینند؟
حضرت علی(ع) در بستر شهادت توصیه میفرمایند: «اللَّهَ اللَّهَ فِي النِّسَاءِ وَ فِيمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَإِنَّ آخِرَ مَا تَكَلَّمَ بِهِ نَبِيُّكُم»(الکافی، ج 7، ص 52) خدای را، خدای را در سفارش به زنان و غلامان و کنیزان که این آخرین کلام پیامبرتان بوده.
آری آنکس که جان خود را با شیفتگی و دلباختگی فدای کوی شهادت میکند باید به او بیشتر از هر افسری سلام داد. هرگاه ما را تمنّای آن است که به آستان اسلام حقیقی وارد شویم، باید ابتدا به غلامان حسین(ع) ادای احترام نماییم.
*حجت الاسلام و المسلمین محمد محسن طبسی مدرس و پژوهشگرتاریخ و کلام تطبیقی و مدیر گروه فرق تشییع دانشگاه ادیان.