این گزارش در طول ماههای اخیر، دستمایه بسیاری از رسانههای ضدانقلاب شد و اخیرا نیز یکی از نشریات جریان اصلاح طلب، در پرونده ای به مناسبت دوم اردیبهشت ماه (سالروز تشکیل سپاه)، مجددا به انتشار گزارشی مشابه پرداخت و در آن -باز هم به استناد سخنان و خاطرات آیتالله هاشمی- موضوعات مطرح شده در گزارش بی بی سی را تکرار کرد.
اما سردار مرتضی قربانی از فرماندهان موثر جنگ تحمیلی که نقش بسزایی نیز در عملیات فاو داشت، در این باره حرفهای دیگری دارد و معتقد است که نه تنها فرماندهان هیچ تقصیری در شکست فاو نداشتند بلکه با تمام وجود پا به پای دیگر رزمندگان، تمام تلاش خود را در جلوگیری از این شکست به کار بستند ولی چه می شد کرد که ارتش بعث با کمک های بی دریغ دو ابرقدرت شرق و غرب و بکارگیری انواع تجهیزات پیشرفته زمینی و هوایی و استفاده از تسلیحات شیمیایی، تمام توان خود را برای شکست ایران در فاو بکار گرفته بود و «فاو» علی رغم مجاهدتهای رزمندگان اسلام و بدون هیچ تقصیری از سوی فرماندهان، به دست بعثیها افتاد.
محسن رضایی فرمانده وقت سپاه درباره نقش سردار قربانی در عملیات فاو میگوید: «در بحبوحه عملیات والفجر 8 به ذهن من آمد که از امام رضا(ع) کمک بگیریم. این شد که به آقای طبسی در آستان قدس، از خط مقدم تماس تلفنی گرفتم. به ایشان گفتم: می توانم خواهشی از شما بکنم؟ آقای طبسی گفتند: بفرمایید!
گفتم: شما یک نفر را بفرستید پرچمی که روی حرم امام رضا(ع) است را 24 ساعته به ما برسانند. همینطور هم شد. پرچم را برای ما آوردند. من هم یک نامه ای نوشتم رساندم به مرتضی قربانی که فرمانده لشکر 25 کربلا بود. به برادر قربانی گفتم: تا قبل از ظهر باید این پرچم را بگذارید روی بلند ترین مناره مسجد فاو. این کار را بکن، تا ظهر که بقیه نیروها می رسند من بهشان بگویم بالای سرتان را نگاه کنید، پرچم امام رضا(ع) بالاست. تا با این کار، بچه ها نیروی مضاعفی پیدا کنند که اگر سختی و خستگی آنها را از پای درمیآورد، انرژی بگیرند و بکشند جلوتر.
لشکر 25 کربلا زودتر از بقیه توانست خط را بشکند و پرچم را گذاشتند بالای مناره. وقتی هوا روشن شد من در بیسیم به بچهها میگفتم: پرچم امام رضا(ع) بالای سرتان است، نگاه کنید و با یاری ایشان به اهدافتان برسید. این لحظات یکی از بهترین لحظههای عملیات والفجر 8 بود.»
آنچه در زیر میخوانید، گفتگو با سردار مرتضی قربانی فرمانده لشکر 25 کربلا در عملیات فاو است:
* اوایل سال 67، جبهههای جنوب روزهای سختی را می گذراند که اینها بواسطه عقب نشینی در فاو و به نوعی بازپس گیری فاو توسط عراق بود، شما به عنوان یکی از فرماندهان موثر در فاو، آن زمان کجا بودید و چطور خبر عقب نشینی را شنیدید؟
جنگ، فراز و نشیب زیادی دارد و باید بدانیم که دشمن هم بیکار ننشسته بود. لشکرهای گارد رژیم بعث، در فاو صف آرایی کرده بودند. اینها 80 روز دائم پاتک می کردند و دیگر میدان موانع و مینی هم باقی نمانده بود ولی موفق نشدند.
ما آمدیم عملیات کربلای 4 و 5 را هم انجام دادیم که موفقیت بزرگی بدست آمد و توانستیم تا 10 کیلومتری بصره برویم. بچهها حماسه بزرگی آنجا رقم زدند و ارتش عراق در اینجا تا 90 درصد متلاشی شد و از بین رفت.
بعد از آن، دو طرح داشتیم، یکی اینکه بیاییم عملیات فاو را ادامه بدهیم و تا ام القصر برویم و خودمان را از این جناح به بصره نزدیک کنیم، دوم اینکه برویم در مناطق دیگر هم عمل کنیم تا دشمن آنجا هم درگیر باشد.
نهایتاً عملیات والفجر 10 در مناطقی نظیر آبسیروان و حلبچه طرح ریزی شد. ما هم نیمی از لشکر را گذاشتیم اینجا و بخشی را هم به آبسیروان بردیم. بخش دیگری هم که در شلمچه بودند. به این ترتیب، لشکرها توزیع شده بودند توی محورها و منطقه. این عملیات هم موفق شد و یک پیروزی دیگر بدست آمد.
نزدیک عید بود و پس از بدست آمدن این پیروزیها، فرماندهان با کسب اجازه از فرمانده کل به مرخصی رفتند.
ما هم رفتیم اصفهان و بعد از آن برگشتیم. چند روز به عید مانده بود که برگشتیم و بنا شد ساعت 7 و 8 در یک جلسه در قرارگاه نجف کرمانشاه شرکت کنیم.
* جلسه با چه کسانی بود؟
آقایان موسوی اردبیلی و جوادی آملی به همراه فرماندهان ارتش و سپاه آمده بودند. اینها آمده بودند گزارشی بگیرند و ما هم عملیاتهای بعدی را برنامه ریزی کنیم. فرماندهان هم دعوت شدند که همه از هرجا که بودند، آمدند.
ما صبح رسیدیم که گفتند عراق به فاو حمله کرده است. سراسیمه 2 هلی کوپتر آمد و من و سردار صفوی و شهید احمد کاظمی و دو سه نفر دیگر از نیروهای دور و برمان حرکت کردیم.
* سردار سلیمانی هم بودند؟
سردار سلیمانی توی هلی کوپتر ما نبود. فکر میکنم حاج قاسم با هلی کوپتر دیگر آمد.
هلیکوپتر در دزفول نشست و سوختگیری کرد و دوباره راه افتادیم به سمت آبادان. نزدیک فاو مجددا خلبان گفت که سوخت در حال تمام شدن است. گفتیم باید ما را در فاو بنشانی. گفت سوخت تمام می شود. ما هم گفتیم اشکال ندارد باید بروی توی فاو بنشینی. خلبان شجاعی بود، رفت و در فاو نشست و من و سردار صفوی و احمد کاظمی پیاده شدیم. ساعت 10 بود که به فاو رسیدیم و عراق هم شب قبل حمله کرده بود.
* در واقع شما از منطقه غرب به فاو آمدید
بله. البته اگر در اصفهان به ما خبر میدادند و ما با هلی کوپتر خودمان را میرساندیم و شبانه به خط می رفتیم، بهتر بود.
عراقیها یک حمله سراسری سنگین را روی خط پدافندی ما شروع کرده بودند و فرماندهان اصلی و کار بلد ما هم حضور نداشتند.
بچه ها به هر صورت که بود در خط اول مقاومت کردند ولی این خط پس از یک جنگ سخت، سقوط کرد.
وقتی ما رسیدیم، خط دوم هنوز در اختیارمان بود. بچه ها 24 ساعت جنگیدند تا خط را حفظ کنند. دشمن حمله میکرد و بچهها پاتکش را جواب میدادند تا اینکه ارتش عراق دست به یک حمله بی محابا زد و عقبه ما را با هرچه در اختیار داشت، با هواپیما و شیمیایی، به شدت کوبید.
از طرف دیگر، ما در خط هم درگیر بودیم. آقا رحیم پیام داد که برگردید ولی ما عقب نشینی نکردیم تا اینکه 3نفر از فرمانده گردانهای ما با تیر مستقیم تانک شهید شدند. عراقیها مثل صف نظامجمع مدرسه، تانک چیده بودند و تمام خاکریزها را با تیر تانک می زدند. با این حال شاید 17 تا 19 تانک را خودم زدم، حدود 10-15 تا دیگر هم بچه هایمان زدند.
یگانی که سمت ما آمده بود، ضربه محکمی خورد وعقب رفت. بچهها هم با فشنگ، عقبه پیادهشان را می زدند ولی متاسفانه سمت راست و چپ ما سقوط کرده بود و ما نهایتا مجبور شدیم بیاییم عقب.
همه نیروها یا شهید شده بودند یا زخمی. یادم هست عراقیها، محسن اسحاقی که بیسیمچی بود را در سنگر گرفتند و با دست بسته شهید کردند.
در خط دوم، برای عقب رفتن، هیچ وسیلهای نبود و فقط یک وانت پنچر روشن بود که سوار آن شدیم. یکدفعه من دیدم یک نفر موتور سوار از وسط آتش سنگین دشمن به سمت ما میاید. احمد کاظمی بود. من وانت را رها کردم و سوار موتور احمد شد.
هلی کوپتری هم که سوختش تمام شده بود، با تریلی منتقل کردند. ما به پل بعثت متکی بودیم که آن را هم عراقی ها زده بودند.
واقعاً همین که آنجا آن عملیات انجام شد و همین که 2 سال مقاومت کردیم و دشمن را به هر جهت در منگنه گذاشتیم تا دنیا از نظر سیاسی و نظامی ما را بپذیرد، این برای ما یک پیروزی بزرگ بود. در عملیات والفجر 8 و کربلای 4 و 5 ما توانستیم قطعنامه 598 را به ظهور برسانیم ولی خوب دشمن هم با امکاناتی که داشت، از موقعیتها برای بازپس گیری فاو استفاده کرد.
از طرف دیگر ما در منطقه نبودیم که اگر حضور داشتیم، غیرممکن بود بتوانند فاو را پس بگیرند.
* علیرغم اینهمه از خودگذشتگی و رشادتی که رزمندگان ما در جنگ و در این مقطع از خود نشان دادند، اخیراً مباحثی مطرح شده که قطعا شما هم از آن مطلعید. برخی میآیند و افرادی را متهم میکنند که مثلا در سقوط فاو مقصر بودند. شما این تحلیل را قبول دارید؟
خیلی از اینهایی که میآیند و جنگ را تحلیل میکنند، اصلا توی جنگ نبودند. با نوشته و کاغذ و دروغ و شعار و غیبت و تهمت و اینها که نمیشود جنگ را تحلیل کرد. اگر بودند، بسم الله، بیایند من آنها میبرم توی یک خط پدافندی و بعد میگویم 30 تا تانک شلیک کنند تا ببینم اصلاً مرد هستند پشت آن خاکریز بایستند؟
پشت این خاکریز، شهدا به همراه فرماندهان ایستادند. 3 نفر از فرماندهان گردانهای ما روی همین خاکریزها از کمر به بالا هدف گلوله تانک قرار گرفتند و فقط پاهایشان ماند.
ما که علم غیب نداشتیم تا بدانیم دشمن می خواهد حمله کند. استحکامات و موانع ما در فاو قوی نبود. ما «مین» نداشتیم و سربازان عراقی براحتی میتوانستند حرکت کنند. آنها در 100 متر زمین، «مین» می کاشتند و ما باید 20 روز کار می کردیم تا آن را پاکسازی کنیم.
آن آقایی که میآید و تحلیل میکند، بگوید ببینم از کجا یک متر سیم خاردار به ما داده شد؟
ما آمدیم با دسترنج خودمان کانال کندیم، سنگر زدیم، موانع درست کردیم، آب ریختیم توی کانالها و ... این کارها شد تا دشمن زمینگیر شود ولی وقتی آن امکانات و تجهیزات و وسایل وجود ندارد، باید چه کار میکردیم؟
ما در فاو پدافند داشتیم، در شلمچه پدافند داشتیم، در جزیره جنوبی و شمالی پدافند داشتیم، در جاده خندق پدافند و نیرو داشتیم، لشکرهایمان آنجا بودند بعد آمدیم عملیات را انجام دادیم. دیگر کسی که علم غیب ندارد.
آن کسی که این تحلیلها را می کند، ارتش عراق را نمیشناسد. آن فردی که حرف مفت میزند، تجهیزات عراق و سازماندهی و پشتیبانی ارتش عراق را اصلاً نمیشناسد. همینطور میآید و میخواهد یکی را محکوم کند.
* این افراد مشخصا میآیند و فرماندهان اصلی را مقصر نشان میدهند. مثلا سردار صفوی و اینطور میگویند که قصور از جانب ایشان بوده. ارزیابی شما به عنوان کسی که از نزدیک با آقای صفوی کار کردید، چیست؟
ما سردار صفوی را از زمان آر.پی.جی زنی میشناسیم. رحیم صفوی فرمانده عملیات سپاه در جنوب بود. حتی تیر به سرش خورد و به نظر من در همه صحنه های عملیاتی، شجاع ترین فرمانده بود.
در قضیه فاو، آقا رحیم جانشین فرمانده سپاه بود. ما چند قرارگاه مثل حمزه و نجف و کربلا و قدس و اینها داشتیم. فرمانده قرارگاهها مسئولیت داشتند و بعضاً به صورت مشترک و تحت امر فرماندهان بودند و اگر یک وقت کوتاهی در یک قرارگاهی میشد، مقصر فرمانده رده بالایی نیست. مقصر همان آدمها هستند. تازه باید ببینیم آیا در آن یگان، کسی کوتاهی کرده؟ کسی فرار کرده؟
آن کسی که می آید و تحلیلهای آبدوغ خیاری می دهد، بیاید ببیند که آیا این بچه ها نجنگیدند؟ آیا مقاومت نکردند؟
سردار شهید مصطفی گلگون از شب تا صبح در خط مقدم جنگید و ساعت 9 صبح شهید شد و تعداد زیادی از بچه ها هم با بمباران شیمیایی شهید شدند.
آن بنده خدایی که این تحلیلها را میکند، بیاید بفرستیمش در یک سنگر و یک گاز اشک آور بزنیم ببینیم مردش هست همانجا بایستد یا تا صبح سرفه می کند و 16 تا معلق میزند و 60 تا بیمارستان می رود و 6 ماه توی خانه استراحت می کند؟ نمیشود همینطور آبدوغ خیاری تحلیل کرد.
* اما این مطلبی که مطرح شده، به نقل از یکی از فرماندهان سیاسی دوران جنگ است.
کی؟
* آقای هاشمی مطرح کرده بودند.
آقای هاشمی یکی از ستونهای انقلاب و نظام ما هستند و در جنگ هم به عنوان جانشین امام(ره) و فرمانده جنگ نقش موثری داشتند اما اگر آقای هاشمی چنین سخنی گفته باشند به نظر من اشتباه گفته اند.
ایشان به همه لحاظ پای جنگ بود ولی اگر آمده و آقا صفوی را متهم کرده، اشتباه کرده و ما حاضریم با آقای هاشمی بنشینیم و صحبت کنیم، دلیل بیاوریم و بگوییم که اینجا، دشمن مقصر اصلی است نه این بچه ها و آقای صفوی.
آقای هاشمی هم این را بدانند -آقای هاشمی که در کرمانشاه و در قرارگاه نجف نبود- آن روز صبح که فرماندهان دیگر هم بودند، اولین فرماندهی که داوطلب شد بهمراه فرمانده لشکرها بیاید، جانشین فرمانده کل سپاه، رحیم صفوی بود.
وقتی در آبادان، سوخت هلی کوپتر تمام شد، من رفتم به آقا رحیم گفتم خلبان می گوید بنزین تمام شده است، ایشان گفت باید برویم در فاو. او فرمانده ارشد ما بود. گفت هلی کوپتر باید در فاو بنشیند.
آقا رحیم مقصر است؟ مقصر صدام است و آمریکا و شوروی. نیاییم همدیگر را مقصر کنیم. این بی انصافی است. ما 8 سال جنگیدیم، امکاناتمان همان بود. وضعیتمان همان بود. به فرمایش امام(ره) -تجهیزات را- از دشمن گرفتیم و توی سر خودش زدیم و الحمدلله بالاترین عزت را هم کسب کردیم الان هم به عنوان یک ابرقدرت ایستادهایم.
اینها نتیجه زحمات حضرت امام(ره)، رهبر عزیزمان آیت الله خامنه ای و زحمات آقای هاشمی بود. اینها نتیجه زحمات همه مسئولینی بود که دلسوزانه برای این نظام زحمت کشیدند. نباید همدیگر را متهم کنیم. ما با دست خالی انقلاب کردیم و در مقابل همه این دشمن ها ایستادیم.
آنهایی که می خواهند همدیگر را متهم کنند، بروند 44 کشوری که به صدام کمک کردند را متهم کنند. بروند 13 کشوری که به صدام نیروی پیاده دادند را متهم کنند.
امام(ره) میگوید «ما در جنگ ابهت 2 ابرقدرت را شکستیم.» حالا ما بیایم رحیم صفوی را محکوم کنیم؟ این که خیلی بی انصافی است.
باید از این مسائل سیاسی بیرون بیاییم. ما دنیا را تکان دادیم، ابرقدرتها را زدیم و به خاک مذلت نشاندیم. آنها خودشان می دانند چقدر امکانات داشتند. البته ما هم اگر بخواهیم این پیروزیها را سرسری بشماریم و یا فکر کنیم که خودمان کاره ای بوده ایم، همین جا قافیه را باختیم و جهنمی می شویم. این پیروزیها متعلق به خدا و اهل بیت و شهدا و رزمندگان و آزادگان و جانبازان و خصوصاً خانواده ها و همه ملت ایران است. نیاییم این دستاوردها را در مجادلههای سیاسی لوث کنیم.
حالا که ما را محاصره اقتصادی کرده اند، بیاییم با هم پوزه آمریکا را برای چندمین بار به خاک بمالیم.
حالا ما که خودمان یکی هستیم، بیاییم پوزه این 5 کشور را به خاک بمالیم. بیایید با هم رفیق باشیم. به خدا اگر کوتاهی کنیم، روز قیامت همه ما را بازخواست می کنند. رهبر ما امروز مانند امام(ره) مثل شیر ایستاده و ما توی دهان اینها زده ایم. مسئولین، رییس جمهور، وزیر خارجه و سپاه هم ایستاده اند.
اینها از ما می ترسند که همه با هم بسیج شده اند. اینها از اسلام میترسند.
ما در محاصره آبادان ایستادیم و گفتیم یا اسیر می شویم یا کشته. نان نداشتیم تا بخوریم. خرما میخوردیم و آرد کپک زده. از این طرف هم بنی صدر می خواست برادری ارتش و سپاه را بهم بزند که نتوانست. امروز هم تکلیف شرعی ما، اقتصاد مقاومتی است تا در دنیا سربلند باشیم.
منافقین و اشرار و داعش و هر کس دیگری هم که بخواهد کوچکترین اقدامی کند، وزارت اطلاعات و سپاه در نطفه خفه اش خواهند کرد.