صراط: خانوادهای که سه ماه است خواب ندارند و مسئولانی که در خواب عمیق فرو رفتهاند و امیدواریم با تلاش خبرنگار طبس از خواب بیدار شوند.
شرح حال حادثه از این قرار است که در روزهای گذشته بود که خبر بیخوابی نازنین زهرای هشت ساله و فرزانه چهار ساله در سطح شهرستان طبس پیچید، کودکانی که سه ماه است از درد سوختگی رنج میبرند.
کودکان طبسی مظلوم و تنها در خانه زندگی را به سختی سپری میکنند، تصاویر و رنج دل خانواده مددی بیشک هر شنونده و بینندهای را به تامل وا خواهد داشت، آری باید تامل کرد و نخست شکر نعمت سلامتی را به جای آورد.
امروز باید قدم جلو گذاشت و به سهم خود این خانواده را همراهی کرد، همانند این خانوادهها در ادارات حمایتی دیده میشود و دست گرم خیران را باید فشرد.
مادر نازنین زهرا و فرزانه میگفت: بیاحتیاطی، که به جان همدم و مونس تنهاییهایم افتاده برای همیشه روح و جانم را به آتش کشیده است، ساعتهاست که در زندان روحم اسیر شدهام و نالههای سوزناک فرزندانم جایگزین لالاییهای سه ماه قبل آنها شده است.
نازنین زهرا که تنها دو ماه هست با چهره جدیدش چهار ساله بودنش را تجربه میکند و فرزانه که به تازگی هشت ساله شد روزهای سختی را تجربه میکنند.
پدر با صدای لرزان میگوید: غروب روز یازدهم اردیبهشت بود که برای کاری شخصی به عشقآباد رفتم، 20 دقیقهای نگذشته بود که از بچهها جداشده بودم در تماسی گفتند به بیمارستان بیا...
وقتی رسیدم دو کودک را که دیدم فکر کردم بچههای کسی دیگری هستند که ناگهان صدای آشنایی به گوشم خورد، فرزند کوچکم مرا صدا میزند...ب ا با...بابا
و دیگر هیچ متوجه نشدم، و فقط میتوانم بگویم دو دختر زیبایم را بعد آن 20 دقیقه سیاه نمیتوانستم شناسایی کنم...
در این هنگام نازنین زهرای کوچولو به صدا درآمد مصاحبهام با پدر قطع شد او با صدای خفیفی گفت... آتش گرفت...آتش گرفت
پدر ادامه میدهد، طی 24 روز ابتدایی خواب به چشمان عزیزانم نیامد و از آن روز شاید بتوانیم دو ساعت بخوابیم، چرا که حریف جوابگویی بهانههایشان هم نیستیم، بدنشان میسوزد و خارش دارد که نمیتوان حتی دست به بدنشان هم زد!
او میگوید دست چپ نازنین زهرا را در ابتدا به دلیل سوختگی شدید قرار بود از شانه قطع کنند که به شکر خدا بهبودی پیدا کرده ولی باقی اجزای بدن شامل چشمها، بینی، گوش، دست و پا سوختگی شدید دارد .
آنها رُخ قدیم را ندارند...
مادر میگوید: حدود ساعت 6 و نیم بود دم دمای غروب که دختر بزرگم گفت میخواهم پیش مادرم بزرگم بروم، داخل کوچه بودیم، آتش کوچکی بود و دبّهای از نفت و بنزین آن طرفتر گذاشته شده بود، برای لحظهای داخل آغل گوسفندان رفتم، نازنین زهرا دبّه را بر میدارد و به سمت آتش حرکت میکند که به گمان خودش آب روی آتش بریزد...
او همچنین گفت: فرزانه در همین حال متوجه او میشود و به سمت او میرود که دبّه را از او بگیرد که در دبّه را که باز میکند انفجاری صورت میگیرد که ناشی از گاز جمع شده در داخل چهار لیتری بوده است.
صدای انفجار مهیبی را شنیدم و آتشی که جلوی چشمانم فرزندانم را در برگرفته بود...
مادر فرزانه و نازنین زهرا گفت: با کمک همسایهها آتش را خاموش کردیم و بلافاصله به بیمارستان رساندیم، که به طبس و بعد به یزد اعزام شدند، پزشکان میگفتند درجه سوختگی درجه سه عمیق است که بیشتر از این ممکن نیست، طی 24 روز در یزد تحت درمان قرار گرفتند که امروز نهایتا بعد از این درمانها وضعیت اینگونه است که پزشکان میگویند برای درمان هر کدام هزینهای بالغ بر 200 میلیون تومان باید شود تا به حدی برسند که بتوانند زندگی را سپری کنند.
مادر میگوید: دارویی نیز تجویز کردهاند که مبلغش 100 هزار تومان است و روزانه باید خریداری شود، یعنی روزی یک مرتبه به بدن کودکان مالیده میشود و باندها تعویض میشود، اوایل روزی سه مرتبه از این دارو خرید میکردیم...
مادر تمامی حرفهایش را شکسته بسته و گریهکنان میگوید این فرزندان، دختران همین سرزمین هستند و از مردم و خیران و مسئولان میخواهم کمک کنند تا بتوانیم کاری انجام دهیم...
فرزانه که شاگرد اول کلاسش هم بوده خیلی آرام میگوید: زخم دست راستم زیاد است و دست چپم هم میسوزد، چشمم اذیتم میکند و نمیگذارد بخوابم...
او که هشت سال دارد میگوید: دوست دارم در آینده پرستار شوم تا مراقب مریضها باشم... از مردم میخواهم برایم دعا کنند تا هرچه زودتر خوب شوم...
فرزانه خیلی قشنگ صحبت میکند، از او پرسیدم میدانی از حادثه چقدر میگذرد و در طی این مدت چه کسانی به عیادتت آمدهاند؟
خیلی راحت میگوید حدود سه ماه از حادثه میگذرد، و در این مدت تنها، دوستم محدثه آمد و دیگر نیامد و کسی دیگر نیامده است...! شاید دوست ندارند بیایند!
دیروز بود که نماینده مردم طبس محمدعلی عبداللهزاده به دیدار فرزندان آقای مددی رفت، رستمی از شبکه بهداشت و درمان شهرستان طبس نیز که دکتر عبداللهزاده را همراهی میکرد که دستوراتی مبنی بر درمان ویژه این کودکان به پزشک مستقر در عشقآباد طبس داد تا روزانه این دو کودک تحت درمان برای پانسمان و تعویض باند قرار گیرند.
نماینده مردم طبس در مجلس شورای اسلامی در این دیدار توجه به مقوله روحی و سرگرم نگه داشتن کودکان را از مراحل اولیه سیر درمان مهم دانست و در همین راستا قول تهیه دو عدد تبلت را نیز داد.
همچنین قرار شد در مرحله بعد برای درمان مناسب، فیلم وضعیت این کودکان تهیه و دکتر عبدالهزاده به همراه توضیحات مورد نیاز به سمع و بصر دکتر هاشمی وزیر بهداشت و درمان برساند.
مردم طبس هم از گذشته آنان مشخص است افرادی خیر بودهاند و کمکهای زیادی به نهادهای حمایتی داشتهاند، قطعا لطف آنان شامل حال این فرزندان هم خواهد شد.
حال باید دید آیا این دو کودک که از وضعیت سوختگی رنج میبرند و هزینههای درمان بالا برای خانواده وی مشکل ایجاد کرده است، را مسئولان طبس همراهی خواهند کرد یا باز هم تافتهای جدا باخته خواهند بود.
برای کمک به خانواده نیازمند مددی شماره حساب 713427342 و شماره کارت 8331-9950-7011-6037 نزد بانک کشاورزی به نام اعضای هیئت امنای مرکز نیکوکاری دستگردان مورد تایید است.
شرح حال حادثه از این قرار است که در روزهای گذشته بود که خبر بیخوابی نازنین زهرای هشت ساله و فرزانه چهار ساله در سطح شهرستان طبس پیچید، کودکانی که سه ماه است از درد سوختگی رنج میبرند.
کودکان طبسی مظلوم و تنها در خانه زندگی را به سختی سپری میکنند، تصاویر و رنج دل خانواده مددی بیشک هر شنونده و بینندهای را به تامل وا خواهد داشت، آری باید تامل کرد و نخست شکر نعمت سلامتی را به جای آورد.
امروز باید قدم جلو گذاشت و به سهم خود این خانواده را همراهی کرد، همانند این خانوادهها در ادارات حمایتی دیده میشود و دست گرم خیران را باید فشرد.
مادر نازنین زهرا و فرزانه میگفت: بیاحتیاطی، که به جان همدم و مونس تنهاییهایم افتاده برای همیشه روح و جانم را به آتش کشیده است، ساعتهاست که در زندان روحم اسیر شدهام و نالههای سوزناک فرزندانم جایگزین لالاییهای سه ماه قبل آنها شده است.
نازنین زهرا که تنها دو ماه هست با چهره جدیدش چهار ساله بودنش را تجربه میکند و فرزانه که به تازگی هشت ساله شد روزهای سختی را تجربه میکنند.
پدر با صدای لرزان میگوید: غروب روز یازدهم اردیبهشت بود که برای کاری شخصی به عشقآباد رفتم، 20 دقیقهای نگذشته بود که از بچهها جداشده بودم در تماسی گفتند به بیمارستان بیا...
وقتی رسیدم دو کودک را که دیدم فکر کردم بچههای کسی دیگری هستند که ناگهان صدای آشنایی به گوشم خورد، فرزند کوچکم مرا صدا میزند...ب ا با...بابا
و دیگر هیچ متوجه نشدم، و فقط میتوانم بگویم دو دختر زیبایم را بعد آن 20 دقیقه سیاه نمیتوانستم شناسایی کنم...
در این هنگام نازنین زهرای کوچولو به صدا درآمد مصاحبهام با پدر قطع شد او با صدای خفیفی گفت... آتش گرفت...آتش گرفت
پدر ادامه میدهد، طی 24 روز ابتدایی خواب به چشمان عزیزانم نیامد و از آن روز شاید بتوانیم دو ساعت بخوابیم، چرا که حریف جوابگویی بهانههایشان هم نیستیم، بدنشان میسوزد و خارش دارد که نمیتوان حتی دست به بدنشان هم زد!
او میگوید دست چپ نازنین زهرا را در ابتدا به دلیل سوختگی شدید قرار بود از شانه قطع کنند که به شکر خدا بهبودی پیدا کرده ولی باقی اجزای بدن شامل چشمها، بینی، گوش، دست و پا سوختگی شدید دارد .
آنها رُخ قدیم را ندارند...
مادر میگوید: حدود ساعت 6 و نیم بود دم دمای غروب که دختر بزرگم گفت میخواهم پیش مادرم بزرگم بروم، داخل کوچه بودیم، آتش کوچکی بود و دبّهای از نفت و بنزین آن طرفتر گذاشته شده بود، برای لحظهای داخل آغل گوسفندان رفتم، نازنین زهرا دبّه را بر میدارد و به سمت آتش حرکت میکند که به گمان خودش آب روی آتش بریزد...
او همچنین گفت: فرزانه در همین حال متوجه او میشود و به سمت او میرود که دبّه را از او بگیرد که در دبّه را که باز میکند انفجاری صورت میگیرد که ناشی از گاز جمع شده در داخل چهار لیتری بوده است.
صدای انفجار مهیبی را شنیدم و آتشی که جلوی چشمانم فرزندانم را در برگرفته بود...
مادر فرزانه و نازنین زهرا گفت: با کمک همسایهها آتش را خاموش کردیم و بلافاصله به بیمارستان رساندیم، که به طبس و بعد به یزد اعزام شدند، پزشکان میگفتند درجه سوختگی درجه سه عمیق است که بیشتر از این ممکن نیست، طی 24 روز در یزد تحت درمان قرار گرفتند که امروز نهایتا بعد از این درمانها وضعیت اینگونه است که پزشکان میگویند برای درمان هر کدام هزینهای بالغ بر 200 میلیون تومان باید شود تا به حدی برسند که بتوانند زندگی را سپری کنند.
مادر میگوید: دارویی نیز تجویز کردهاند که مبلغش 100 هزار تومان است و روزانه باید خریداری شود، یعنی روزی یک مرتبه به بدن کودکان مالیده میشود و باندها تعویض میشود، اوایل روزی سه مرتبه از این دارو خرید میکردیم...
مادر تمامی حرفهایش را شکسته بسته و گریهکنان میگوید این فرزندان، دختران همین سرزمین هستند و از مردم و خیران و مسئولان میخواهم کمک کنند تا بتوانیم کاری انجام دهیم...
فرزانه که شاگرد اول کلاسش هم بوده خیلی آرام میگوید: زخم دست راستم زیاد است و دست چپم هم میسوزد، چشمم اذیتم میکند و نمیگذارد بخوابم...
او که هشت سال دارد میگوید: دوست دارم در آینده پرستار شوم تا مراقب مریضها باشم... از مردم میخواهم برایم دعا کنند تا هرچه زودتر خوب شوم...
فرزانه خیلی قشنگ صحبت میکند، از او پرسیدم میدانی از حادثه چقدر میگذرد و در طی این مدت چه کسانی به عیادتت آمدهاند؟
خیلی راحت میگوید حدود سه ماه از حادثه میگذرد، و در این مدت تنها، دوستم محدثه آمد و دیگر نیامد و کسی دیگر نیامده است...! شاید دوست ندارند بیایند!
دیروز بود که نماینده مردم طبس محمدعلی عبداللهزاده به دیدار فرزندان آقای مددی رفت، رستمی از شبکه بهداشت و درمان شهرستان طبس نیز که دکتر عبداللهزاده را همراهی میکرد که دستوراتی مبنی بر درمان ویژه این کودکان به پزشک مستقر در عشقآباد طبس داد تا روزانه این دو کودک تحت درمان برای پانسمان و تعویض باند قرار گیرند.
نماینده مردم طبس در مجلس شورای اسلامی در این دیدار توجه به مقوله روحی و سرگرم نگه داشتن کودکان را از مراحل اولیه سیر درمان مهم دانست و در همین راستا قول تهیه دو عدد تبلت را نیز داد.
همچنین قرار شد در مرحله بعد برای درمان مناسب، فیلم وضعیت این کودکان تهیه و دکتر عبدالهزاده به همراه توضیحات مورد نیاز به سمع و بصر دکتر هاشمی وزیر بهداشت و درمان برساند.
مردم طبس هم از گذشته آنان مشخص است افرادی خیر بودهاند و کمکهای زیادی به نهادهای حمایتی داشتهاند، قطعا لطف آنان شامل حال این فرزندان هم خواهد شد.
حال باید دید آیا این دو کودک که از وضعیت سوختگی رنج میبرند و هزینههای درمان بالا برای خانواده وی مشکل ایجاد کرده است، را مسئولان طبس همراهی خواهند کرد یا باز هم تافتهای جدا باخته خواهند بود.
برای کمک به خانواده نیازمند مددی شماره حساب 713427342 و شماره کارت 8331-9950-7011-6037 نزد بانک کشاورزی به نام اعضای هیئت امنای مرکز نیکوکاری دستگردان مورد تایید است.