ماموران در نخستین گام از تجسسهای خود سعی کردند هویت این مرد را پیدا کنند. تحقیقات نشان میداد که این مرد 44 ساله محسن نام دارد که محل سکونتش در نازیآباد تهران است و یک مغازه سوپرمارکت نیز داشته است. بنابراین تیم تجسس به سراغ خانواده این مرد رفت و از آنها تحقیق کرد. همسر این مرد به ماموران گفت: «شوهرم دو روز است که از خانه بیرون رفته و از او خبری ندارم. نمیدانم چه اتفاقی برایش افتاده و ازسوی چه کسانی کشته شده است.»
اعترافات زن خیانتکار
در ادامه، اظهارات دختر ١٠ ساله مقتول مسیر پرونده را تغییر داد و ترس و وحشت این دختر خبر از یک جنایت خانوادگی میداد. برای همین ماموران پلیس بار دیگر به سراغ همسر مقتول رفتند و او را مورد بازجویی قرار دادند تا اینکه در نهایت زن ٣٢ ساله راز شب جنایت را فاش کرد و به ماموران گفت: «من و شوهرم با هم اختلافات زیادی داشتیم. برای همین در میان این همه مشکلات با مردی به نام امیر که نصاب آسانسور بود، آشنا شدم. مهربانیهای امیر باعث شد که من عاشق او شوم. من به امیر وابسته بودم و نمیدانستم چطور باید از دست شوهرم خلاص شوم تا بتوانم با امیر ازدواج کنم. در این میان شوهرم هم مرتب مرا اذیت میکرد تا اینکه امیر تصمیم گرفت او را ادب کند. شب حادثه ساعت ٨ شب بود که امیر وارد خانه شد و به اتاق رفت. شوهرم در اتاق خواب بود که امیر و بعد از آن برادرش به همراه دو نفر دیگر از دوستانش وارد اتاق شدند و شوهرم را با یک شلوار خفه کردند اما من و دخترم که در سالن نشسته بودیم، اصلا ندیدیم که دقیقا چه کسی شوهرم را خفه کرد.»
بازداشت قاتل عاشق
با اعترافات این زن، امیر نیز دستگیر شد و به ماموران گفت: «از آنجا که به شدت به بهناز علاقهمند شده بودم، میخواستم با او ازدواج کنم. روزهای اول آشنایی، من نمیدانستم که بهناز شوهر دارد. او به من گفته بود از شوهرش جدا شده و با دخترش به تنهایی زندگی میکند اما چندماه پس از ارتباطمان متوجه شدم این زن شوهر دارد و هنوز از هم جدا نشدهاند. با این حال چون عاشقش شده بودم، تصمیم گرفتم که ارتباطم را با او ادامه دهم ولی بهناز همیشه از بدرفتاریهای شوهرش میگفت و من که خیلی عصبانی بودم، روز حادثه با برادر ١٧ سالهام به نام سهیل و دو نفر از دوستانم به نامهای مجید و نادر تماس گرفتم و با هم به خانه مقتول رفتیم تا او را ادب کنیم ولی وقتی به آنجا رفتیم، درگیری بیشتر شد و مجبور به کشتن این مرد شدیم.»
کیفرخواست قتل برای ٤ متهم پرونده
پس از اعترافات متهم ٢٢ ساله این پرونده، سه همدست او نیز هر کدام در عملیاتهایی جداگانه دستگیر شدند و به جرم خود اعتراف کردند. آنها به ماموران گفتند که با تماس امیر به آن خانه رفتهاند چون امیر از آنها خواسته برای یک مسأله ناموسی به خانه مردی بروند و با او درگیر شوند. در نهایت با اعترافات پنج متهم این پرونده در حالی که اظهارات آنها درباره لحظه قتل و اینکه دقیقا چه کسی مقتول را با شلوار خفه کرده است، تناقضهایی وجود داشت، کیفرخواست آنها صادر و چهار تن به اتهام مشارکت در قتل مجرم شناخته شدند. بنابراین پرونده برای رسیدگی و صدور رأی به شعبه هشتم دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
اشکهای تنها ولی دم این پرونده
صبح دیروز جلسه محاکمه این چهار مرد به همراه زن جوان در شعبه هشتم دادگاه کیفری استان تهران و به ریاست قاضی اصغرزاده برگزار شد. در ابتدای این جلسه، نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و برای متهمان تقاضای قصاص کرد. در ادامه، دختر 12 ساله مقتول بهعنوان تنها ولیدم این پرونده در حالیکه عکس پدرش را در آغوش گرفته بود، به قضات گفت: «من برای چهار متهم این پرونده تقاضای قصاص دارم و از دادگاه میخواهم که مادرم را هم مجازات کند.»
قاضی از این دختر پرسید: «پیش از شروع جلسه مادرت از من خواست تا با تو صحبت کنم که اگر دوست داری لحظهای با مادرت صحبت کنی. آیا قبول میکنی؟»
دختر نوجوان در حالیکه اشک میریخت، پاسخ داد: «نه. من از این زن متنفرم. او هم سایه پدرم و هم سایه خودش را از من گرفت و من نمیخواهم حتی به صورتش نگاه کنم. این زن دیگر مادر من نیست و من میخواهم مجازات شود. پدرم مرد خوبی بود و وضع مالی خوبی هم داشت اما مادرم مرتب او را اذیت میکرد و به خاطر ارتباطش با امیر هر شب دعوا راه میانداخت.»
در ادامه، عموی این دختر بهعنوان قیم او نیز از دادگاه تقاضای قصاص چهار متهم را کرد و گفت که حاضر است تفاضل دیه ٣ نفر دیگر را هم بپردازد تا هر چهار متهم قصاص شوند.
بازسازی صحنه جنایت
پس از این صحبتها امیر متهم اصلی در جایگاه قرار گرفت و در مورد اتهامات خود به قاضی اصغرزاده گفت: «من قبول دارم که مرتکب قتل شدهام ولی باور کنید قصد کشتن کسی را نداشتم. من و بهناز دو سال پیش با هم آشنا شدیم. آن زمان من در مشهد بودم که از طریق گوشی تلفن همراه دوستم شماره این زن را دیدم و با او تماس گرفتم. بعد از آن ارتباط ما به صورت تلفنی ادامه یافت تا اینکه ١٠ ماه بعد او را ملاقات کردم. بعد از این ملاقات هم بیشتر به او علاقهمند شدم و از آنجا که او و دخترش مرتب از دست مقتول شکایت میکردند، دلم برایشان سوخت. من اوایل نمیدانستم این زن شوهر دارد و چون هر بار که میخواستم، میتوانستم با بهناز تماس بگیرم، اصلا به موضوع شک نکردم و تصور میکردم تنها زندگی میکند. تا اینکه پس از یک سال جلوی در مدرسه دختر بهناز متوجه شدم که شوهر دارد و با او زندگی میکند اما پس از آن بهناز و دخترش مرتب گریه میکردند و از آزارهای محسن میگفتند تا اینکه من عصبانی شدم و شب حادثه به همراه دوستانم به آن خانه رفتیم. در خانه باز بود که وارد شدیم. من قصد قتل نداشتم، برای همین هیچ وسیلهای برای قتل با خودم برنداشتم. در آنجا هم وقتی با مقتول درگیر شدیم، برادرم سهیل که مست بود و مجید و نادر، شلوار را برداشتند و مقتول را کشتند اما من چون پشتم به آنها بود، دقیقا ندیدم که چه کسی قتل را انجام داد.»
در این لحظه قاضی از متهم خواست که صحنه جنایت را در دادگاه بازسازی کند. این متهم نیز صحنه جنایت را بازسازی کرد و گفت که هنگام قتل پشتش به سه متهم دیگر بوده است. در ادامه این جلسه نیز سهیل برادر متهم در حالیکه ادعا میکرد قتل را مرتکب نشده است، اظهارات برادرش را انکار کرد و گفت که ندیده است چه کسی شلوار را دور گردن مقتول انداخته و او را خفه کرده است.
صحبتهای متهمان به اینجا که رسید، هیأت قضایی ادامه جلسه را به روز بعد موکول کرد.
منبع: شهروند