صراط: شهید حمیدزاده یکی از عاشقان ولیعصر(عج) بود که بارها از طرف آن حضرت عنایتهایی شامل حالش شد، شبهای جمعه برای خواندن نماز امام زمان(عج) و شرکت در مراسم دعای کمیل یکساعت و نیم با پای پیاده به جمکران میرفت.
به گزارش فارس، درود بر حاملان امانت وحی و رسالت، شهیدانی که ارکان عظمت و افتخار انقلاب اسلامی را بر دوش تعهد سرخ و خونین خویش حمل کردهاند.
وظیفه اصلی طلاب مرزبانی از عقیدهها است که در مکتب اهل بیت علیهمالسلام دفاع از اسلام را سرلوحه اقدام خود دانستند و به دفاع از مرزهای کشور اسلامی پرداختند.
انقلاب اسلامی و آزادی کشور از دست زورگویان به پشتوانه انقلاب مردمی شکل گرفت که هر چقدر زمان بگذرد بر ارزش آن افزودهتر میشود.
امنیت و اقتدار کشور مدیون ایثار و جانفشانیهای افرادی است که ارزشهای اسلامی را در جامعه زنده نگه داشته و ذرهای در دفاع از میهن اسلامی در مقابل دشمن، تردید نداشتند.
شهدای روحانی مازندران در کنار امر مهم تبلیغ، لباس رزم بر تن کرده و سینه خود را آماج تیر و ترکشهای دشمن قرار دادند، حضور روحانیون قهرمان در میدانها و معرکههای پرخطر نبرد، آنچنان شوری در میان رزمندگان میآفرید که قلم از توان تأثیرگذاری آن عاجز است.
روحانی شهید سید احمد حمیدزاده فرزند سید ذبیحالله اردیبهشت ماه سال 1342 در روستای دیوکلای بابل بهدنیا آمد، پس از پشت سر گذاشتن دوران ابتدایی و دبیرستان برای تحصیل دروس حوزوی به حوزه علمیه رستمکلا رفت.
در مدت کوتاهی که در آن حوزه بود، حضرت آیتالله ایازی در مورد او گفته است «آقا سید احمد از چهرهاش پیداست که انشاءالله از سربازان واقعی امام زمان (عج) خواهند شد»، سپس برای ادامه تحصیل به حوزه صدر بابل رفت، با شروع انقلاب اسلامی همگام با امت حزبالله در راهپیماییها حضور فعال داشت.
در پخش اعلامیه و عکس امام خمینی(ره) و نوشتن شعار روی دیوارها همراه با دوستانش بسیار فعال بود، پس از پیروزی انقلاب به قم رفت و در حوزه علمیه آیتالله گلپایگانی مشغول تحصیل شد.
با شروع جنگ تحمیلی بلافاصله به جبهه رفت و در منطقه سوسنگرد به مدت دو ماه یار رزمندگان شد، پس از بازگشت از جبهه به ادامه تحصیلات حوزوی پرداخت، در تابستان و ایام تعطیلی حوزه، مجدداً به جبهه سر پل ذهاب رفت و پس از دو ماه بهسلامت بازگشت.
برای سومین بار به جبهه رفت و در عملیات مطلعالفجر در گیلان غرب از ناحیه دست راست مجروح شد، دوستانش گفتند: «خوش بهحالت چون لااقل مقداری خون به اسلام هدیه دادی»، وی در جواب گفت: «خوشحال نیستم و افسوس میخورم که چرا شهید نشدم و توفیق لقای الهی را پیدا نکردم»، وی پس از بهبودی نسبی برای چهارمین بار به جبهه رفت.
پس از شرکت در عملیات فتحالمبین و چند مرحله از عملیات بیتالمقدس در روز جمعه سال 1361 نزدیک خرمشهر به شهادت رسید و پس از تشییع باشکوه در زادگاهش به خاک سپرده شد.
او یکی از عاشقان ولی عصر (عج) بود که بارها از طرف آن حضرت عنایتهایی شامل حالش شد، گاهی تا نیمه شب مشغول درس و بحث خود بود، شبهای جمعه که شب تعطیلی درسش بود برای خواندن نماز امام زمان (عج) و شرکت در مراسم دعای کمیل پیاده به جمکران میرفت که یکساعت و نیم طول میکشید، در درسش هم خیلی موفق بود، مسؤول حوزهها کتابی را بهعنوان جایزه برایش گرفته بود تا وقتی از جبهه برگشت به او بدهد.
* گزیدهای از دست نوشته شهید یک روز قبل از شهادتش
آری، امروز شب عاشورا است و دیشب تاسوعا بود، برادران فریاد میزدند که شب عاشورا است امشب، فردا روز عاشوراست و دهها نفر از برادران به خاک و خون میغلتند، آری شب عاشورا چه شب خوبی است.
امشب همه در سنگری که سر انسان به سقف میخورد دارند نماز شب میخوانند، امشب عاشورای حسینیان است، همه دارند قرآن میخوانند و با خدای خود راز و نیاز دارند.
امشب شبی است که دهها نفر از برادران به آرزوی
دیرینه میرسند، بهتر است بگوییم امشب شب دامادی است، شبی که برادران همه
ذوق و شوق دیدار معشوق خود را دارند، آری امشب شب موعود است.