به گزارش تسنیم از مشهد مقدس، شهید جواد جهانی 22 آبانماه امسال در شهر حلب و برای دفاع از حرم الگوی صبر و مقاومت حضرت زینب (س) به شهادت رسید. شهید جهانی پدر دو فرزند بهنامهای علی و فاطمه است که نوروز 96 را با جای خالی پدر بر سر سفره هفت سین خالی آغاز میکنند اما خانوادهای صبور و مهربان در کنار خود دارند؛ در این روزها که به ایام میلاد با سعادت حضرت زهرا (س) نزدیک میشویم برای عرض ادب و تبریک خدمت خانم معصومه صبری مادر بزرگوار شهید جهانی رسیدیم و گفتوگویی خواندنی و دلنشین با ایشان داشتیم.
شهید جهانی را برای ما معرفی کنید و از روحیات و علایق شخصی وی در دوران کودکی و نوجوانی بگوئید.
مادر شهید جهانی: شهید جواد جهانی متولد هفتم دی ماه 1360 در مشهد است. از دوران کودکی و نوجوانی علاقه خاصی به ائمه اطهار(ع) و انجام واجبات دینی داشت؛ یک روز وقتی هنوز به سن تکلیف نرسیده بود دیدم که وضو گرفته و نماز میخواند و بعد از آن هیچوقت ندیدم که نمازش را ترک کند و روزههایش را مرتب میگرفت.
با وجود اینکه مسجد از خانهمان نسبتاً دور بود؛ نیمههای شب به مسجد میرفت و وقتی برمیگشت من و پدرش را برای نماز صبح بیدار میکرد؛ اکنون نیز در وصیت نامهاش نگفته که نماز یا روزه قرضی دارد. از وقتی که خودش را شناخت همیشه بیشتر نمازهایش را به جماعت در مسجد میخواند، در تمامی راهپیماییها حضور داشت و در حوزه فعالیتهای فرهنگی و انقلابی بسیار فعال بود.
فکر میکنید چه شد که پسر شما تصمیم گرفتند عازم سوریه شده و به جبهه مدافعان حرم حضرت زینب (س) بپیوندند؟
مادر شهید جهانی: شهید جهانی زمانی که به شهادت رسید بار چهارمی بود که عازم سوریه شده بود؛ نمیدانم چه اتفاقی افتاده بود که تصمیم گرفت به سوریه برود و مدافع حرم شود اما همیشه میگفت من دوست دارم شهید شوم.
حدود 15 سال پیش و زمانی که هیچ جنگی نبود موقعی که به خواستگاری رفته بودیم، نخستین حرفی که به خانمش گفت این بود که اگر روزی جنگی رخ دهد من به جبهه میروم و نباید جلودار من شوی. به من میگفت مادر شما از من راضی باشید میخواهم بروم و شهید بشوم چون اگر نروم از حضرت فاطمه زهرا (س) خجالت میکشم. خودش راه شهادت را انتخاب کرده بود و میگفت دوست ندارم به مرگ طبیعی بمیرم و در نهایت هم قسمتش شد که در تاریخ 95/08/22 در حلب شهید شود.
چگونه از خبر شهادت ایشان باخبر شدید؟
مادر شهید جهانی: روز یکشنبه بود که میخواستم به جلسه قرآن بروم؛ اما پسر بزرگترم که شب قبلش در مسجد سجاد(ع) با او صحبت کرده بودند و اطلاع داشت از من خواست که درِ مغازهاش که در همسایگی منزل ما است بمانم. کمی بعد ماشینی آمد و سراغ منزل آقای جهانی را گرفت و خودش را از دوستان جواد معرفی کرد و به محضی که این را گفت از وی پرسیدم برای جواد اتفاقی افتاده است؟ گفت نه ولی من گفتم فکر میکنم شهید شده است.
اصلاً وقتی آن آقا را دیدم حس کردم که پسرم به شهادت رسیده اما او گفت فکرمیکنم مجروح شده باشد. وقتی از پسر بزرگترم پرسیدم با اینکه نمیخواست من متوجه شوم اما ناراحتی را در چهرهاش دیدم؛ پسرم گفت حاضر شوید تا به خانه جواد برویم و وقتی رسیدم دیدم مسئولانی از شهرداری، بنیاد شهید و روزنامه خراسان آنجا هستند.
شما مخالفتی با حضور فرزندتان در جبهههای جنگ با نیروهای تکفیری و دشمن نداشتید؟
مادر شهید جهانی: پسرم دو فرزند دارد؛ یک دختر 13 ساله و یک پسر 8 ساله به نامهای فاطمه و علی؛ اوایل بهخاطر بچههای کوچکش نمیخواستم که به سوریه برود و او مرا به خانه شهیدان میبرد تا با مادران آنها صحبت کنم و راضی شوم چون پسرم دوست داشت که من راضی باشم.
تصاویری را از مادران شهید به من نشان میداد و میگفت مادر! ببین این مادر شهید چقدر خوشحال است و میخندد و من هم وقتی سر مزارش رفتم اصلاً گریه نکردم و گفتم ببین همانطور که تو دوست داشتی. حالا وقتی با خانوادههایی که چند فرزند دارند که دوست دارند به سوریه بروند میگویم، راضی باشید و مدیونید اگر اجازه ندهید چون در آن دنیا جلوی ما را میگیرند. من امروز خودم هم دوست دارم شهید بشوم چون شهید شدن واقعاَ مایه افتخار است.
فکر میکنید اگر پسر شما و امثال ایشان مدافع حرم نمیشدند و به سوریه نمیرفتند اکنون حرم حضرت زینب (س) چه وضعیتی داشت؟
مادر شهید جهانی: پسرم هم همیشه همین موضوع را میگفت من اوایل به او میگفتم دو فرزند کوچک داری که به تو احتیاج دارند اما میگفت مادر من اگر نروم شما اینجا نمیتوانید راحت باشید؛ باید من و این و آن باید برویم تا شما آسایش داشته باشید.
کسی برای حفاظت از حرم حضرت زینب (س) نیست و این وظیفه ما است باید برویم تا یک آجر از حرم حضرت زینب (س) کم نشود. واقعاً تمام کسانی که برای دفاع از حرم میروند سنگ تمام میگذارند. شهید محرابی سه فرزند و پسر خودم دو فرزند دارد شهید حریری به تازگی عقد کرده بود و مانند اینان بسیارند که از همه چیز خود گذشتند. از وقتی پسرم به شهادت رسیده افراد بسیاری از اقوام و آشنایانمان مثل داماد و پسران دیگرم دوست دارند که به سوریه بروند.
شما بهعنوان مادری که فرزندش در این راه به شهادت رسیده راضی هستید که فرزندان دیگرتان هم به سوریه بروند و به مدافعان حرم بپیوندند؟
مادر شهید جهانی: بله؛ راضی هستم چه چیزی بهتر از شهادت؟ شهادت مایه افتخار است؛ آدم تا وقتی که خودش شهیدی را تقدیم نکرده انگار نمیداند و به درستی درک نمیکند اما وقتی خودت شهید میدهی، میفهمی که چقدر خوب است. البته سخت است اما حضرت فاطمه زهرا (س) و حضرت زینب (س) خودشان صبر تحمل این سختی را به آدم میدهد چون فرزندت به راه خدا میرود و خدا خودش کمک میکند.
وقتی وارد منزلتان شدم، دیدم که عکسی از مقام معظم رهبری را روبهروی عکس شهید جهانی قرار دادهاید، تاکنون دیداری با رهبر انقلاب داشتهاید؟
مادر شهید جهانی: دیداری با ایشان نداشتیم اما تمام خانواده جانمان فدای رهبر است و پیرو ولایتفقیه و عاشق ایشان هستیم دوست دارم شعرهای خوبی بنویسم که وقتی ایشان را دیدم به دستشان بدهم تا بخوانند. همیشه برای رهبر دعا میکنم که سلامت باشند و خدا از عمر ما بردارد و به عمر ایشان بیفزاید تا بتوانند مملکت را اداره کنند.
از خاطراتتان با شهید بیشتر برایمان بگویید و اینکه مهمترین ویژگیهای اخلاقی ایشان چه بود؟
مادر شهید جهانی: پسرم روی نماز اول وقت و حجاب خیلی تاکید داشت. زمانی که به سوریه رفته بود پسر خردسالش میگفت پدر من خدایی است و وقتی دلیلش را پرسیدیم گفت چون خیلی نماز میخواند.
وقتی مراسم دعای ندبه و دعای کمیل داشتیم شهید از ابتدا تا انتها اشک میریخت و همیشه میخواست که همه باهم مهربان باشند طوری که اکنون که به شهادت رسیده است همه میگویند جواد آقا لیاقت شهیدشدن را داشته و من هم همین فکر را میکنم که پسرم لیاقتش را داشت.
پسرم واقعاً به حضرت فاطمه زهرا (س) ارادت و علاقه داشت و در وصیتنامهاش گفته که اگر کسی میخواهد مرا یاد کند سه بار بگوید یا زهرا (س). هرجا اسم ایشان میآمد بلند بلند گریه میکرد.
فکر میکنم از روزی که شهیدمان به خاک سپرده شد خداوند نور خاصی در قلب من قرار داد و قلبم را روشن کرده است. وقتی در خانه مینشینم و به عکسش نگاه میکنم اصلاً به من اجازه نمیدهد که به گذشته یا آینده فکر کنم و انگار میگوید مادر من زنده و در کنارت هستم. هربار که میخواهم در فکرش روم دلم را جای دل حضرت زهرا (س) و حضرت زینب (س) میگذارم و میگویم ما یک شهید دادیم اما فرزندان امامان ما از کودک 6 ماهه تا سنین دیگر به شهادت رسیدند. فقط برای شوهرم، عروسم و بچههایش دعا میکنم که خدا به آنان صبر دهد.