صراط: همیشه اینگونه بوده اتفاقاتی که در افغانستان میافتد، یا از شدت تکرار یا از این حیث که برای جامعه ما حوادث در غرب دنیا از اهمیت بیشتری برخوردار است، کمتر مورد توجه قرار میگرفته است. این موضوع صرفا مختص افغانستان نبوده و بر این اساس حوادث تروریستی در پاکستان، بنگلادش، میانمار و... و نسلکشیهایی که در برخی از آنها اتفاق میافتد اساسا دیده نمیشود.
در مقابل ملاحظه میشود که یک چاقوکشی در فنلاند در کانون توجه رسانهها قرار میگیرد. بخشی از این موضوع طبیعی است و بخشی دیگر ثمره غربزدگی موجود در جامعه ایرانی است که از دهه 40 وجود داشته و تا به امروز نیز استمرار یافته است.
درمورد میرزااولنگ بهطور خاص اما یک علت دیگر نیز وجود دارد و آن علت از این قرار است که با کمال تأسف، بهرغم آنکه در حوزههای مختلف بینالملل و بهطور ویژه در حوزه غرب، تعداد قابل توجهی کارشناس صاحبنظر به معنای دقیق کلمه به چشم میخورند، در حوزه شرق از کارشناسان صاحبنظر و خردمندی که شناخت کافی نسبت به منطقه داشته باشند، بیبهرهایم. نکته دیگر آنکه برخی از کارشناسان عمدتا تلاش میکنند در مخالفت با جو روانی غالب جامعه از یکدیگر سبقت گیرند و گمان میکنند در این راستا هرچقدر بیشتر در مخالفت با این جو موضعگیری کنند حرفشان دقیقتر بوده و خود نیز مهمتر جلوه میکنند. برخی مرتب دنبال کشف برخی توطئهها و اینکه تنها آنها به این کشف رسیدهاند، هستند. در قضیه میرزااولنگ دقیقا این اتفاق افتاد. به این نحو که یک برنامه تلویزیونی دو کارشناس را دعوت کرد که یکی از آنها مدعی شد ماجرای میرزااولنگ توطئه انگلیس و آمریکا بوده و دیگری نیز این ادعا را مطرح ساخت که اساسا مردم در این حادثه کشته نشدند. این دست از مواضع، جامعه و مطبوعات را درخصوص برخورد مناسب با این اتفاق دچار دوگانگی و تشتت کرد و این در حالی بود که رسانهها استثنائا در مورد ماجرای میرزااولنگ عملکرد مناسب و قابل قبولی داشتند، برخی از تجمعات پیشبینی شد، وزارت امورخارجه ایران این اتفاق را محکوم کرد و کار به خوبی پیش میرفت. اما متاسفانه این دو کارشناس که مشخص نیست کدام مرجع به آنها عنوان کارشناس ارشد افغانستان را اختصاص داده بود به میدان آمده و باعث فروکش کردن این شعله شدند. این در حالی بود که آنها دقت چندانی به اخبار و حواشی پیرامون این ماجرا نداشتند. کالبدشکافی حادثه میرزااولنگ موضوعی بسیار پیچیده و چندلایه است که از حوصله این گفتار خارج خواهد بود.
امروز وقتی کوچکترین ماجرایی در غرب رخ میدهد، چند برابر بزرگتر حوادث در شرق به آن توجه میشود و تغییر این رویه تنها از عهده رسانهها برخواهد آمد. باید این تذکر را مدام یادآوری کرد تا این رویه تصحیح شود. این غربزدگی محدود به بخش خاصی از رسانهها نبوده و صرفا رسانهها یک جریان را شامل نمیشود. متاسفانه باید اذعان داشت که امروز کل فضای رسانهای کشور تحتالشعاع این پدیده قرار گرفته و رسانههای ارزشی نیز به آن گرفتار شدهاند.
اما علت این اتفاق بیش از هر چیز فرآیند عرضه و تقاضا است. وقتی برای یک موضوع تقاضای بیشتری وجود داشته باشد طبیعتا عرضه نیز افزایش خواهد یافت. امروز رسانههای ارزشی نیز گمان میکنند باید به سمت و سویی حرکت کنند که تقاضای بیشتری نسبت به آن وجود دارد. طبیعتا وقتی رسانهها هدفگذاریشان صرفا ذائقه مخاطب باشد ناخواسته به این سمت سوق داده میشوند؛ چراکه تقاضا به دلیلی که ذکر شد برای آن نوع خبرها بیشتر بوده و استقبال از آنها بیشتر خواهد بود. استقبال از این خبر که چه تعداد چشم آبی در بارسلون یا در فرانسه یا در فنلاند آسیب دیدهاند بسیار بیشتر از آن است که چه بر سر انسانهایی که رسانههای ما در طول 30 سال گذشته آنها را فقط با بیل نشان دادهاند، آمده است.
رسانههای ما بسته به تقاضایی که فضای مجازی نیز به صورت گسترده به آن دامن میزند دچار ایراداتی شدهاند که تا پیش از این به یک جریان نسبت داده میشد و به بیان دقیقتر این رسانهها به جای جریانسازی، خود در حال تبدیل شدن به عناصر دنبالروی جامعه هستند. این بیماری باید درمان شود.
راه علاج این سرگیجه رسانهای آن است که نخبگان جایگاه خود را بازیابند و جامعه از عوامزدگی موجود فاصله گیرد. اگر آنهایی که باید حرف بزنند دوباره به میدان بیایند شاید بتوان از این وضع خلاصی یافت والا جهان را از این اتفاق گریزی نیست. انتخاب ترامپ در آمریکا گویای آن است که دنیا در حال گرفتار آمدن به این فاجعه است. این یک خطر جدی است و اکنون رسانههای ما به جای آنکه از این اتفاق پیشگیری کنند در حال غرق شدن در آن هستند.
در مقابل ملاحظه میشود که یک چاقوکشی در فنلاند در کانون توجه رسانهها قرار میگیرد. بخشی از این موضوع طبیعی است و بخشی دیگر ثمره غربزدگی موجود در جامعه ایرانی است که از دهه 40 وجود داشته و تا به امروز نیز استمرار یافته است.
درمورد میرزااولنگ بهطور خاص اما یک علت دیگر نیز وجود دارد و آن علت از این قرار است که با کمال تأسف، بهرغم آنکه در حوزههای مختلف بینالملل و بهطور ویژه در حوزه غرب، تعداد قابل توجهی کارشناس صاحبنظر به معنای دقیق کلمه به چشم میخورند، در حوزه شرق از کارشناسان صاحبنظر و خردمندی که شناخت کافی نسبت به منطقه داشته باشند، بیبهرهایم. نکته دیگر آنکه برخی از کارشناسان عمدتا تلاش میکنند در مخالفت با جو روانی غالب جامعه از یکدیگر سبقت گیرند و گمان میکنند در این راستا هرچقدر بیشتر در مخالفت با این جو موضعگیری کنند حرفشان دقیقتر بوده و خود نیز مهمتر جلوه میکنند. برخی مرتب دنبال کشف برخی توطئهها و اینکه تنها آنها به این کشف رسیدهاند، هستند. در قضیه میرزااولنگ دقیقا این اتفاق افتاد. به این نحو که یک برنامه تلویزیونی دو کارشناس را دعوت کرد که یکی از آنها مدعی شد ماجرای میرزااولنگ توطئه انگلیس و آمریکا بوده و دیگری نیز این ادعا را مطرح ساخت که اساسا مردم در این حادثه کشته نشدند. این دست از مواضع، جامعه و مطبوعات را درخصوص برخورد مناسب با این اتفاق دچار دوگانگی و تشتت کرد و این در حالی بود که رسانهها استثنائا در مورد ماجرای میرزااولنگ عملکرد مناسب و قابل قبولی داشتند، برخی از تجمعات پیشبینی شد، وزارت امورخارجه ایران این اتفاق را محکوم کرد و کار به خوبی پیش میرفت. اما متاسفانه این دو کارشناس که مشخص نیست کدام مرجع به آنها عنوان کارشناس ارشد افغانستان را اختصاص داده بود به میدان آمده و باعث فروکش کردن این شعله شدند. این در حالی بود که آنها دقت چندانی به اخبار و حواشی پیرامون این ماجرا نداشتند. کالبدشکافی حادثه میرزااولنگ موضوعی بسیار پیچیده و چندلایه است که از حوصله این گفتار خارج خواهد بود.
امروز وقتی کوچکترین ماجرایی در غرب رخ میدهد، چند برابر بزرگتر حوادث در شرق به آن توجه میشود و تغییر این رویه تنها از عهده رسانهها برخواهد آمد. باید این تذکر را مدام یادآوری کرد تا این رویه تصحیح شود. این غربزدگی محدود به بخش خاصی از رسانهها نبوده و صرفا رسانهها یک جریان را شامل نمیشود. متاسفانه باید اذعان داشت که امروز کل فضای رسانهای کشور تحتالشعاع این پدیده قرار گرفته و رسانههای ارزشی نیز به آن گرفتار شدهاند.
اما علت این اتفاق بیش از هر چیز فرآیند عرضه و تقاضا است. وقتی برای یک موضوع تقاضای بیشتری وجود داشته باشد طبیعتا عرضه نیز افزایش خواهد یافت. امروز رسانههای ارزشی نیز گمان میکنند باید به سمت و سویی حرکت کنند که تقاضای بیشتری نسبت به آن وجود دارد. طبیعتا وقتی رسانهها هدفگذاریشان صرفا ذائقه مخاطب باشد ناخواسته به این سمت سوق داده میشوند؛ چراکه تقاضا به دلیلی که ذکر شد برای آن نوع خبرها بیشتر بوده و استقبال از آنها بیشتر خواهد بود. استقبال از این خبر که چه تعداد چشم آبی در بارسلون یا در فرانسه یا در فنلاند آسیب دیدهاند بسیار بیشتر از آن است که چه بر سر انسانهایی که رسانههای ما در طول 30 سال گذشته آنها را فقط با بیل نشان دادهاند، آمده است.
رسانههای ما بسته به تقاضایی که فضای مجازی نیز به صورت گسترده به آن دامن میزند دچار ایراداتی شدهاند که تا پیش از این به یک جریان نسبت داده میشد و به بیان دقیقتر این رسانهها به جای جریانسازی، خود در حال تبدیل شدن به عناصر دنبالروی جامعه هستند. این بیماری باید درمان شود.
راه علاج این سرگیجه رسانهای آن است که نخبگان جایگاه خود را بازیابند و جامعه از عوامزدگی موجود فاصله گیرد. اگر آنهایی که باید حرف بزنند دوباره به میدان بیایند شاید بتوان از این وضع خلاصی یافت والا جهان را از این اتفاق گریزی نیست. انتخاب ترامپ در آمریکا گویای آن است که دنیا در حال گرفتار آمدن به این فاجعه است. این یک خطر جدی است و اکنون رسانههای ما به جای آنکه از این اتفاق پیشگیری کنند در حال غرق شدن در آن هستند.