صراط: آیتالله ناصر مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیه 98 سوره مبارکه «یونس» به اهمیت داشتن عالم آگاه و دلسوز و سرنوشت تنها قومی که به موقع به خداوند یگانه ایمان آورد، اشاره کرده است که متن آن در ادامه میآید؛
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«فَلَوْلا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إیمانُها إِلاّ قَوْمَ یُونُسَ لَمّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حین؛ چرا هیچ یک از شهرها و آبادىها ایمان نیاوردند که (ایمانشان به موقع باشد، و) به حالشان مفید افتد؟! مگر قوم یونس، هنگامى که آنها ایمان آوردند، عذاب رسواکننده را در زندگى دنیا از آنان برطرف ساختیم و تا مدت معینى (اجلشان) آنها را بهرهمند کردیم». (یونس/ 98)
تنها یک گروه به موقع ایمان آوردند!
در آیات گذشته، درباره «فرعون» و فرعونیان خصوصاً، و دیگر اقوام پیشین عموماً، این نکته ذکر شده بود که: آنها از ایمان به خدا در حال اختیار و سلامت سر باز زدند، ولى به هنگام قرار گرفتن در آستانه مرگ و کیفر الهى، اظهار ایمان کردند، که براى آنها سودمند نیفتاد.
در آیه مورد بحث، این مسأله را به عنوان یک قانون کلّى بیان مىدارد و مىگوید: «چرا هیچ یک از اقوام گذشته به موقع ایمان نیاوردند تا ایمانشان سودمند باشد» (فَلَوْلا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إیمانُها).
آنگاه قوم یونس(ع) را استثناء کرده مىفرماید: «مگر قوم یونس، که چون ایمان آوردند، مجازات رسواکننده را در زندگى این دنیا از آنها بر طرف ساختیم» (إِلاّ قَوْمَ یُونُسَ لَمّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا).
«و آنها را تا وقت معلومى (تا پایان عمرشان) بهرهمند کردیم» (وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حین).
کلمه «لَوْلا» به عقیده بعضى از مفسران در اینجا، به معنى نفى است، و لذا به وسیله «إِلاّ» از آن استثناء شده است. بنابراین، معنى جمله چنین مىشود: هیچ قوم و ملتى که در شهرها و آبادىها در گذشته زندگى داشتند، به طور دسته جمعى، در برابر پیامبران الهى ایمان نیاوردند، مگر قوم «یونس».
اما بعضى دیگر معتقدند: «لَوْلا» به معنى نفى نیامده، بلکه همواره به معنى «تحضیض» است، (تحضیض، سؤال توأم با توبیخ و تحریک را مىگویند) ولى لازمه مفهوم آن در چنین مواردى نفى مىباشد. و به همین دلیل مىتوان چیزى را به وسیله «إِلاّ» از آن استثناء کرد.
به هر حال، جاى شک نیست که در اقوام دیگر نیز، گروههاى زیادى ایمان آوردند، آنچه قوم «یونس» را از دیگر اقوام ممتاز مىکند این است که: آنها همه به صورت دسته جمعى ایمان آوردند، آن هم پیش از فرا رسیدن مجازات قطعى پروردگار، در حالى که در میان اقوام دیگر، گروه زیادى سرسختانه بر مخالفت خود باقى ماندند، تا هنگامى که فرمان مجازات قطعى پروردگار صادر شد، آنها پس از مشاهده این عذاب الهى، غالباً اظهار ایمان کردند، ولى ایمانشان به دلیلى که سابقاً گفتیم فایدهاى نداشت.
ماجراى ایمان آوردن قوم حضرت یونس(ع)
چنان که در تاریخ آمده است، ماجراى آنها از این قرار بود: هنگامى که «یونس»(ع) از ایمان آوردن قوم خود ـ که در سرزمین «نینوا» (در عراق) زندگى مىکردند ـ مأیوس شد، به پیشنهاد عابدى که در میان آنها مىزیست، آن قوم را نفرین کرد، در حالى که عالم و دانشمندى نیز در میان آن گروه بود، که به «یونس»(ع) پیشنهاد مىکرد باز هم درباره آنان دعا کند، و باز هم به ارشاد بیشتر بپردازد و مأیوس نگردد.
یونس(علیه السلام) پس از این ماجرا از میان قوم خود بیرون رفت، قوم او که صدق گفتارش را بارها آزموده بودند، گرد مرد دانشمند اجتماع کردند، هنوز فرمان قطعى عذاب فرا نرسیده بود، ولى نشانههاى آن کم و بیش به چشم مىخورد، آنها فرصت را غنیمت شمرده و به رهبرى عالم از شهر بیرون ریختند، در حالى که دست به دعا و تضرع برداشته، اظهار ایمان و توبه کردند و براى این که انقلاب و توجه بیشترى در روح و جان آنها پیدا شود، مادران را از فرزندان جدا ساختند، و لباسهاى درشت و خشن و کماهمیت در تن کردند، و به جستجوى پیامبر خویش برخاستند، اما اثرى از او ندیدند.
این توبه و ایمان و بازگشت به سوى پروردگار، که به موقع انجام یافته بود، و با آگاهى و اخلاص توأم بود، کار خود را کرد، نشانههاى عذاب بر طرف شد، و آرامش به سوى آنها بازگشت، و هنگامى که «یونس»(ع) پس از ماجراى طولانیش به میان قوم خود بازگشت، او را از جان و دل پذیرا گشتند.
شرح ماجراى زندگى خود «یونس»(ع) را به خواست خدا ذیل آیات 139 تا 148 سوره«صافات» بیان خواهیم کرد.
نقش عالم آگاه در سعادت یک ملت
باز هم یادآورى این نکته لازم است که: قوم «یونس»، هرگز در برابر مجازات قطعى قرار نگرفته بودند، و گرنه توبه آنان نیز پذیرفته نمىشد، بلکه اخطارها و هشدارهایى که معمولاً قبل از مجازات نهایى مىآید، براى آنها به قدر کافى بیدارکننده بود، در حالى که مثلاً فرعونیان بارها این اخطارها را دیده بودند، (همانند ماجراى طوفان و ملخ خوارگى و دگرگونى شدید آب نیل و امثال آن) ولى هیچ گاه این اخطارها را جدى نگرفتند، و تنها از «موسى»(ع) خواستند که: ناراحتى را خداوند از آنان بر طرف سازد تا ایمان بیاورند، اما هرگز ایمان نیاوردند.
ضمناً داستان فوق نشان مىدهد: نقش یک عالم آگاه و دلسوز در میان یک قوم و ملت، تا چه اندازه مؤثر و حیاتبخش است، در صورتى که عابدى که آگاهى کافى ندارد، بیشتر روى خشونت تکیه مىکند، و منطق اسلام در مقایسه میان عبادت نا آگاهانه، و علم توأم با احساس مسئولیت نیز، از این روایت مفهوم مىشود.