صراط: یکی دو هفته مانده به عید، گلفروشهای سر چهارراهها جای خودشان را به ترقهفروشها میدهند. ترقهفروشها لابهلای ماشینها میچرخند و سعی میکنند تا میتوانند مردم را به خرید تشویق کنند. برای هر کسی هم قیمت خاصی دارند. مثل محمد که بعد از این که شمارهاش را میدهد و میگوید هر چه خواستی بگو برایت میآورم، چشمکی میزند و نوید میدهد که ارزانتر هم حساب میکند.
روزنامه اعتماد نوشت: «بدو بدو حراجش کردم.» کارکنان رستوران روبهرویی، پسر جوان ترقهفروش را که مشغول پهن کردن بساطش کنار خیابان است، دوره کردهاند و به شوخی تکرار میکنند که ترقهها حراج شدهاند و وقتش رسیده که مردم برای چهارشنبه سوری خرید کنند.
محمد حدودا ٣٠ ساله است، برادر کوچک ٨-٧ سالهاش هم همراه اوست. وسایل ترقه بازی را از کیسه برنجی که دست امیر کوچولو است، خالی میکنند و روی زمین میچینند. هر موتوری که رد میشود محمد زیرچشمی نگاهش میکند. نگرانی را میشود به راحتی از چشمانش خواند. حواسش به رفت و آمد همه کسانی که از پیادهرو رد میشوند هست. امیر رو به کارمند رستوران که بچه کوچیکش را بغل کرده و مشغول گپ و گفت است، میگوید: «پیازی ببر براش. پیازی خیلی خوبه.» و شروع میکنه پیازی انداختن. صدای پیازی مثل اینه که دستت رو محکم بزنی به هم. همینقدر بیخطر و همینقدر بیصدا. پسرک هی پیازی میاندازه و بالاخره اشاره برادرش باعث میشه دست از هدر دادن جنساشون بردارد.
بر خلاف سالهای پیش که وقتی میان ترقهها میگشتی نمیتوانستی حتی یک کلمه فارسی یا انگلیسی روی جعبهها ببینی و هر چه بود لغات درهم برهم چینی بود که هیچ از آنها سر در نمیآوردی، امسال انواع زیادی از وسایل آتشبازی ایرانی بودند. نمیدانم چرا، اما محمد اصرار داشت که ایرانی نیستند، خارجیاند. محمد با حوصله قیمت تکتک وسایل را میگوید و امیر هم مدام محصول جدیدی را نشان میدهد که شاید توجه را جلب کند. زن جوانی نزدیک میشود و از امیر قیمت پیازی را میپرسد: «دو بسته پنج تومن». زن بلافاصله پنج تومانی را در میآورد اما محمد میگوید: «دو تا پنج نیست، سه تا دهه.» چانه میزنند و زن مدعی است که همه جا دو تا پنج میدهند و امیر روی قیمتش پافشاری میکند. نتیجهاش میشود رفتن زن و برگشتن دوباره دو بسته پیازی روی بساط. «آقا میمونه رو دستت آ، میفروختی میرفت.» این را مرد جوانی میگوید که مشتری تازه بساط ترقهفروشی است. محمد اما مخالف است: «میمونه رو دستم؟ من الان چیزی با خودم نیووردم که. بزار بابام بیاد از این سر تا اون سر خیابون رو بساط میچینیم، هیچیش نمیمونه.» مرد جوان شروع میکند قیمت پرسیدن و محمد باز هم با حوصله جواب میدهد.
محمد هر روز همانجاست، همان نقطه از خیابان ستارخان بساط میکنند و امیر پای بساط مینشیند. دستفروش جوان به کیفش اشاره میکند و میگوید همه چیز دارد. هر چه بخواهیم میتوانیم سفارش دهیم و فردا تحویل بگیریم. مشتری جوان هم سراغ چند قلم جنس را میگیرد و قرارشان میشود برای فردا ساعت ٤ همانجا. امیر مشغول قشنگتر کردن بساط شود و محمد هم کولهپشتیاش را پر میکند و وسایل دستش را آماده میکند که برود توی چهارراه و بین مردم دنبال یک لقمه نان. پسر جوان به این سوال که چقدر فروش میکنی، جواب درستی نمیدهد: «معلوم نیست. بستگی داره. اصل فروش ما برای روز دوشنبه و سهشنبه است. انگار مردم تازه یادشون میفته که باید برای چهارشنبهسوریشون خرید کنند شایدم زیاد شدن سر و صدای ترقهها توی خیابون به وجد میارتشون. امسال فکر کنم فروشم خیلی بهتر از پارسال باشه آخه امسال گرونترم شده جنسا.» یکی دو هفته مانده به عید، گلفروشهای سر چهارراهها جای خودشان را به ترقهفروشها میدهند. ترقهفروشها لابهلای ماشینها میچرخند و سعی میکنند تا میتوانند مردم را به خرید تشویق کنند. برای هر کسی هم قیمت خاصی دارند. مثل محمد که بعد از این که شمارهاش را میدهد و میگوید هر چه خواستی بگو برایت میآورم، چشمکی میزند و نوید میدهد که ارزانتر هم حساب میکند.
آیین ایرانی چینی شده
یکی از مسائلی که در چهارشنبهسوری با آن مواجهیم، اقتصاد چهارشنبهسوری است. واردات میلیاردی مواد آتشبازی از چین و فروش میلیونها عدد از این مواد در کشور، بحثی مهم در اقتصاد کشور است. قدیمها چهارشنبهسوری چوب میسوزاندند و آتش روشن میکردند و از رویش میپریدند، مراسم قاشقزنی داشتند. چهارشنبهسوری ویژگیهای خاص خودش را داشت اما به مرور زمان تمام آن آیینهای سنتی رنگ باختند و جایشان را به صدای بنگ و شکسته شدن شیشهها و آسیب خوردن به سلامتی انسانها دادند. این آیین سنتی ایرانی که روزگاری برای مردم حال خوب و شبی خوش را رقم میزد، حالا چینیزاسیون شده و مثل خیلی چیزهای دیگر بازار را قبضه کرده است. آن آیین سنتی از بین رفته و به جز چند شرکت محدود داخلی، تمام وسایل آتشبازی از چین به کشور قاچاق میشوند. پولهای هنگفتی برای تهیه وسایل مربوط به این آیین سنتی که حالا دیگر هیچ شباهتی به نوع اصلی خود ندارد، هزینه میشود. به گفته جلال بهشت نژاد، مدیرعامل یکی از شرکتهای تولیدی مواد محترقه مجاز و مورد تایید وزارت دفاع جمهوری اسلامی ایران، بر حسب آمارها رقمی حدودی بین ٣٠ تا ٤٠ میلیارد تومان هزینه اقلام واردات قاچاق است. او میگوید که این ٣٠ تا ٤٠ میلیارد تومان مواد محترقه قاچاق حدود ٧٥ تا ٨٠ درصد مواد مورد نیاز را تامین میکند و سهم ٢٠ درصد بقیه حدود ١٠ میلیارد تومان میشود. یک حساب و کتاب ساده نشان میدهد که اگر به جای واردات این حجم از مواد آتشبازی قاچاق، تمام این مواد در داخل کشور تولید میشد، چه کارآفرینی عظیمی اتفاق میافتاد و چه گردش اقتصادی خوبی برای کشور داشت.
نکته دیگر اقتصاد مواد خوراکی مخصوص چهارشنبهسوری است. چهارشنبه سوری علاوه بر مراسم خاصش، خوراکی مخصوص هم دارد؛ آجیل مخصوص چهارشنبه سوری یکی از چیزهایی است که درست مثل شب یلدا مردم برایش صف میکشند و بازار خشکبارچیها را حسابی داغ میکند و گردش مالی این صنف را چند روز مانده به عید پررونقتر میکند. مردم ما اما مردم خوشفکری هستند. برای هر چیزی راهی جدید پیدا میکنند. بعد از اینکه چهارشنبهسوری سالها به جنگ داخلی بیدشمن تبدیل شد و آیینهای سنتی جایشان را به بدنهای سوخته دادند، بعضی از مردم ترجیح دادند که به جای ماندن در شهر، به مکانهای تفریحی اطراف شهر بروند تا بتوانند این آیین سنتی را دور از هیاهوی شهرها و محدودیتهای موجود برگزار کنند. کاسبی جدیدی که با برگزاری تورهای مختلف در قیمتهای مختلف و امکانات متفاوت ارایه میشوند.»